موضوع: کتب استفتائی
مرجع: حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی
احكام ازدواج و زناشويى
ازدواج سنّت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم و از محبوبترين نهادها در نزد پروردگار و موجب رحمت و كثرت رزق و طرد بىبندوبارى و فحشا از جامعه است(1) و خداوند متعال جامعه اسلامى را به ايجاد عُلقه ازدواج بين زنان و مردان مجرّد امر فرموده و وعده فضل و گشايش بر آنان داده است.(2) علاقه به خانواده و همسر، از اخلاق انبياء و نشانه كثرت ايمان است به گونهاى كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم علاقه به همسر را در رديف علاقه به نماز و شميم عطر قرار داده است(3). در روايات آمده است: آنگاه كه خداوند متعال اراده مىكند خير دنيا و آخرت را به مسلمانى ارزانى دارد، به وى قلبى خاشع و زبانى ذاكر و جسمى صابر و همسرى مؤمن عطا مىكند كه به هنگام نظر به او مسرور شود و در غياب شوهرش از خود و اموال او پاسدارى كند(4) و نيز در روايت آمده است: اگر مردى به خواستگارى آمده كه دين، اخلاق و امانتدارى او را مىپسنديد، خواستگارى او را بپذيريد در غير اين صورت فتنه و فساد عظيمى زمين را فرا خواهد گرفت.(5)
«مسأله 2809» با عقد ازدواج، زن به مرد و مرد به زن حلال مىشوند. عقد ازدواج بر دو قسم است:
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ وسائل الشيعة، چاپ آل البيت، باب 1 از «أبواب مقدّمات النكاح»،ج20،ص13 و ما بعد آن.
2 ـ نور(24):32.
3 ـ وسائل الشيعة، چاپ آل البيت، باب 3 از «أبواب مقدّمات النكاح»،ح4 و 5،ج20،ص22 و 23.
4 ـ همان، باب 8،ح8،ص40.
5 ـ همان، باب 27،ح2 و 3،ص72 و 73.
(530)
اوّل: «عقد دائم» و آن عقدى است كه مدّت ندارد و به واسطه آن زن و مرد تا پايان زندگى به هم حلال مىشوند و همسرى را كه به اين صورت عقد مىشود، «همسر دائم» مىگويند.
دوم: «عقد موقّت» و يا «مُتْعه» و آن عقدى است كه با آن زن و مرد به طور موقّت و تا زمان محدودى به هم حلال مىشوند و زنى را كه به اين صورت عقد مىشود، «همسر موقّت» مىگويند.
احكام خواستگارى
«مسأله 2810» از هر زنى بجز زنانى كه ازدواج با آنان حرام است ـ و در مسائل آينده بيان خواهد شد ـ و زنانى كه در عدّه هستند يا در حال احرامند، مىتوان خواستگارى نمود.
«مسأله 2811» خواستگارى و وعده ازدواج ايجاد محرميّت يا زناشويى نمىكند، اگرچه مهريهاى كه براى زمان عقد تعيين شده است از پيش پرداخت شده باشد؛ بنابر اين هر يك از زن و مرد قبل از عقد ازدواج مىتوانند از آن منصرف شوند و طرف ديگر نمىتواند او را مجبور به ازدواج كند.
«مسأله 2812» هر يك از نامزدها مىتوانند در صورت به هم خوردن نامزدى، هدايايى را كه براى وصلت مورد نظر به طرف ديگر يا پدر و مادر او دادهاند، مطالبه كنند و در صورتى كه عين آنها موجود نباشد، مىتوانند بهاى هدايايى را كه عادتا نگهداشته مىشود مطالبه نمايند، مگر اين كه هدايا بدون تقصير طرف ديگر تلف شده باشند.
«مسأله 2813» اگر در دوران نامزدى، يكى از طرفين بميرد، بنابر احتياط واجب طرف ديگر نمىتواند هدايايى را كه در مسأله قبل گفته شد مطالبه نمايد.
«مسأله 2814» سزاوار است هر يك از زن و مرد قبل از وصلت يا قبل از پاسخ به خواستگارى، آزمايشات پزشكى مربوطه را انجام دهند.
(531)
احكام عقد
«مسأله 2815» در زناشويى، چه دائم و چه موقّت، بايد صيغه خوانده شود و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست و صيغه عقد را يا خود زن و مرد مىخوانند يا ديگرى را وكيل مىكنند كه از طرف آنان بخواند و اگر زن و مرد نتوانند صيغه را صحيح بخوانند، بايد وكيل بگيرند.
«مسأله 2816» وكيل لازم نيست مرد باشد و زن هم مىتواند براى خواندن صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
«مسأله 2817» زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است، نمىتوانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده است، كفايت نمىكند؛ ولى اگر وكيل بگويد: «صيغه را خواندهام» كافى است.
«مسأله 2818» اگر زن كسى را وكيل كند كه مثلاً دو ماه او را به عقد موقت مردى درآورد و ابتداى دو ماه را معيّن نكند، در صورتى كه از گفته زن معلوم شود كه به وكيل اختيار كامل داده، آن وكيل مىتواند هر وقت كه بخواهد او را دو ماه به عقد آن مرد در آورد و اگر معلوم باشد كه زن روز يا ساعت معيّنى را قصد كرده، بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.
«مسأله 2819» يك نفر مىتواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا موقّت از طرف دو نفر وكيل شود، همچنين انسان مىتواند از طرف زن وكيل شود و او را براى خود به طور دائم يا موقّت عقد كند؛ ولى احتياط مستحب آن است كه عقد را دو نفر بخوانند، خصوصا در موردى كه وكيل شود كه زن را براى خود عقد نمايد.
دستور خواندن عقد دائم
«مسأله 2820» اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن به قصد انشا بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسِى عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» يعنى: «خود را زن تو نمودم به مهرى كه معيّن شده» و بدون فاصله مرد بگويد: «قَبِلْتُ التَّزوِيجَ عَلَى الصَّداقِ المَعْلُومِ» يعنى: «قبول كردم ازدواج را به مهرى كه معين شده» عقد صحيح است و اگر ديگرى را وكيل كنند كه
(532)
از طرف آنها صيغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد «احمد» و اسم زن «فاطمه» باشد و وكيل زن خطاب به وكيل مرد با قصد انشا بگويد: «زَوَّجْتُ مُوكِّلَتِى فاطِمَةَ مُوَكِّلَكَ أحْمَدَ عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ»، يعنى: «موكّل خودم فاطمه را به زوجيّت موكّل تو احمد در آوردم به مهرى كه معين شده» و بدون فاصله وكيل مرد بگويد: «قَبِلْتُ التَّزوِيجَ لِمُوَكِّلِى أحْمَدَ عَلَى الصَّداقِ المَعلُومِ» يعنى: «قبول كردم ازدواج را براى موكّلم احمد به مهرى كه معين شده»، عقد صحيح مىباشد.
«مسأله 2821» اگر يك نفر از طرف مرد و زن در خواندن صيغه عقد دائم وكيل شود، چنانچه مثلاً اسم مرد «احمد» و اسم زن «فاطمه» باشد و وكيل به قصد انشا بگويد: «زَوَّجْتُ مُوكِّلِى أَحْمَدَ مُوَكِّلَتِى فاطمَةَ عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلومِ» يعنى: «موكّل خودم فاطمه را به زوجيّت موكّل خود احمد در آوردم به مهرى كه معيّن شده» و بدون فاصله به قصد انشا بگويد: «قَبِلْتُ التَّزْويجَ لِمُوكِّلِى أَحْمَدَ عَلىَ الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» يعنى: «قبول كردم ازدواج را براى موكّلم احمد به مهرى كه معيّن شده»، عقد صحيح مىباشد.
دستور خواندن عقد موقّت
«مسأله 2822» اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد موقّت را بخوانند، بعد از آن كه مدّت و مَهر را معيّن كردند، چنانچه زن به قصد انشا بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسى فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» يعنى: «خود را زن تو نمودم در مدّتى كه معلوم شده و به مهرى كه معيّن شده است» و بدون فاصله مرد به قصد انشا بگويد: «قَبِلْتُ هكَذا» يعنى: «به همين گونه قبول كردم» عقد صحيح است و مىتواند به جاى «زَوَّجْتُكَ»، «مَتَّعْتُكَ» بگويد و اگر ديگرى را وكيل كنند و اوّل وكيل زن به وكيل مرد بگويد: «مَتَّعْتُ مُوكِّلَتِى مُوكِّلَكَ في الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» يعنى: «موكّل خودم را در مدّتى كه معين شده به زوجيّت موكّل تو درآوردم به مهرى كه معيّن شده» و بدون فاصله وكيل مرد بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَكِّلِى هكَذا» يعنى: «به همين گونه قبول كردم براى موكّل خودم»، عقد صحيح مىباشد.
(533)
«مسأله 2823» اگر يك نفر از طرف مرد و زن در خواندن صيغه عقد موقّت وكيل شود، چنانچه مثلاً اسم مرد «احمد» و اسم زن «فاطمه» باشد و وكيل بگويد: «مَتَّعْتُ مُوكِّلى أَحْمَدَ مُوكِّلَتى فاطِمَةَ فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» يعنى: «موكّل خود فاطمه را در مدّتى كه معلوم شده به زوجيّت موكّل خودم احمد در آوردم به مهرى كه معيّن شده است» و بلافاصله بگويد: «قَبِلْتُ هكَذا» يعنى: «به همين گونه قبول كردم» عقد صحيح مىباشد و مىتواند به جاى «مَتَّعْتُ»، «زَوَّجْتُ» بگويد.
شرايط عقد
«مسأله 2824» عقد ازدواج چند شرط دارد:
اوّل: بنابر احتياط مستحب به عربى خوانده شود و اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى صحيح بخوانند، به هر لفظى كه صيغه را بخوانند صحيح است و لازم نيست كه وكيل بگيرند؛ ولى بايد لفظى بگويند كه معناى «زَوَّجْتُ» و «قَبِلْتُ» را بفهماند.
دوم: مرد و زن يا وكيل آنها كه صيغه را مىخوانند، قصد انشا ـ يعنى ايجاد پيوند زناشويى ـ داشته باشند؛ مثلاً اگر خود مرد و زن صيغه را مىخوانند، قصد زن از گفتن: «زَوَّجْتُكَ نَفْسى» اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و قصد مرد از گفتن: «قَبِلْتُ التَّزْويجَ» اين باشد كه زن بودن او را براى خود قبول نمايد و اگر وكيل مرد و زن صيغه را مىخوانند، قصد آنها با گفتن: «زَوَّجْتُ» و «قَبِلْتُ» اين باشد كه مرد و زنى كه آنان را وكيل كردهاند، زن و شوهر شوند.
سوم: كسى كه صيغه را مىخواند، بالغ و عاقل باشد؛ ولى اگر به وكالت از ديگرى مىخواند، بالغ بودن او لازم نيست.
چهارم: اگر صيغه عقد را وكيل زن و شوهر يا ولىّ آنها مىخوانند، بايد زن و شوهر را با نام بردن يا با اشاره و مانند آن معلوم كنند؛ پس كسى كه چند دختر دارد، اگر به مردى بگويد: «زَوَّجْتُكَ إحْدى بَناتى» يعنى: «يكى از دخترانم را زن تو نمودم» و او بگويد: «قَبِلْتُ» يعنى: «قبول كردم»، چون در هنگام عقد، دختر را معيّن نكردهاند، عقد باطل است.
(534)
پنجم: زن و مرد به ازدواج راضى باشند، ولى اگر ظاهراً با كراهت اذن دهند و معلوم باشد قلباً راضى هستند، عقد صحيح است.
ششم: توالى عرفى بين ايجاب و قبول وجود داشته باشد، يعنى عرفا بين ايجاب و قبول فاصله زيادى نشود.
«مسأله 2825» اگر در عقد، يك حرف غلط خوانده شود كه معنا را عوض كند، عقد باطل است.
«مسأله 2826» كسى كه دستور زبان عربى را نمىداند، اگر قرائت او صحيح باشد و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظى معناى آن را قصد نمايد و قصد انشا نمايد، مىتواند عقد را بخواند.
«مسأله 2827» اگر زنى را براى مردى بدون اذن آنان عقد كنند و بعد زن و مرد بگويند: «به آن عقد راضى هستيم»، عقد صحيح است.
«مسأله 2828» اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از خواندن عقد راضى شوند و بگويند: «به آن عقد راضى هستيم»، عقد صحيح است، مگر اين كه زن و شوهر خود عقد را خوانده باشند و اجبار به حدّى باشد كه اصلاً قصد ازدواج نكرده باشند.
«مسأله 2829» پدر و جدّ پدرى مىتوانند براى فرزند نابالغ يا ديوانه خود كه در حال ديوانگى بالغ شده است ـ در صورتى كه به مصلحت بچّه يا ديوانه باشد ـ همسر اختيار كنند و بعد از آن كه طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد، اگر ازدواجى كه براى او صورت دادهاند به مصلحت او بوده، نمىتواند آن را به هم بزند و اگر به مصلحت او نبوده، مىتواند آن را به هم بزند.
«مسأله 2830» اگر دختر باكرهاى كه به حدّ بلوغ رسيده و رشيده است ـ يعنى مصلحت خود را تشخيص مىدهد ـ بتواند زندگانى خود را به نحو مستقل اداره كند و قدرت تصميمگيرى صحيح در امور زندگى خود را داشته باشد و بيم آن كه فريب بخورد در ميان نباشد، چنانچه بخواهد ازدواج كند، احتياجى به اجازه پدر يا جدّ پدرى خود
(535)
ندارد و در غير اين صورت، بنابر احتياط واجب بايد از پدر يا جدّ پدرى خود اجازه بگيرد و اجازه مادر و يا برادر لازم نيست. همچنين بنابر احتياط واجب دخترى كه باكره نيست نيز همين حكم را دارد.
«مسأله 2831» دخترى كه براى ازدواج، بايد از پدر يا جدّ پدرى خود اجازه بگيرد، چنانچه بدون اجازه گرفتن از آنان با مردى ازدواج كند و پس از ازدواج، پدر يا جدّ پدرى اجازه دهند، ازدواج وى صحيح است وگرنه بنابر احتياط واجب بايد با طلاق از آن مرد جدا شود.
«مسأله 2832» اگر دخترى در اثر حادثهاى مثل افتادن، بكارت خود را از دست بدهد و يا اين كه به جهت انجام عمل حرامى مثل زنا، بكارت وى از بين برود و يا بدون اين كه از پدر يا جدّ پدرى خود اجازه بگيرد، با مردى ازدواج كند و در اثر آميزش با وى بكارتش را از دست بدهد، از جهت وجوب اجازه گرفتن براى ازدواج، در حكم باكره است.
«مسأله 2833» اگر دختر مسلمان باشد، ولى پدر و جدّ پدرى او مسلمان نباشند، لازم نيست از آنان اجازه بگيرد.
«مسأله 2834» اگر پدر و جدّ پدرى غايب باشند به گونهاى كه نشود از آنان اجازه گرفت و دختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد، لازم نيست از پدر و جدّ پدرى اجازه بگيرند.
«مسأله 2835» در مسأله وجوب يا عدم وجوب اجازه گرفتن از پدر يا جدّ پدرى براى ازدواج دختر، فرقى بين ازدواج موقّت يا دائم نيست. همچنين فرقى نمىكند كه در ازدواج موقّت شرط كنند كه آميزش صورت نگيرد يا چنين شرطى نكنند.
«مسأله 2836» اگر پدر يا جدّ پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگيرند، بايد خرج زن را از مال پسر ـ در صورتى كه زن ناشزه نباشد ـ بدهند و اگر پسر مالى نداشته باشد، مديون نفقه زن مىماند.
«مسأله 2837» اگر پدر يا جدّ پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگيرند، چنانچه
(536)
پسر در هنگام عقد مالى داشته باشد، مديون مهر زن است و اگر در هنگام عقد مالى نداشته باشد، پدر يا جدّ او بايد مهر زن را بدهند.
عيبهايى كه به واسطه آنها مىشود عقد را به هم زد
«مسأله 2838» اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن او يكى از عيوب هفتگانه زير را دارد، مىتواند عقد را به هم بزند:
اوّل: ديوانگى. دوم: مرض خُوره. سوم: بَرَص (پيسى). چهارم: كورى. پنجم: شَل بودن به گونهاى كه معلوم باشد. ششم: اِفضا شده باشد، يعنى راه ادرار و حيض او يكى شده باشد؛ ولى اگر راه حيض و مدفوع او يكى شده باشد، به هم زدن عقد اشكال دارد و بايد احتياط شود. هفتم: آن كه گوشت يا استخوان يا غدّهاى در فرج او باشد كه مانع نزديكى شود.
«مسأله 2839» عيبهاى هفتگانه گفته شده، در صورتى به مرد حقّ به هم زدن عقد را مىدهد كه پيش از عقد وجود داشته باشد و مرد از آن بىاطّلاع باشد، ولى اگر بعد از عقد به وجود آيد يا پيش از عقد وجود داشته و مرد از آن آگاه بوده و به آن رضايت داشته است، حقّ فسخ ندارد.
«مسأله 2840» اگر زن پس از عقد بفهمد شوهر او يكى از عيوب چهار گانه زير را داراست، مىتواند عقد را به هم بزند:
اوّل: ديوانه باشد يا پس از عقد ديوانه شود، هرچند بعد از آميزش باشد. دوم: آلت مردانگى نداشته باشد. سوم: بيضههاى او را كشيده باشند. چهارم: عِنيّن باشد و به طور كلّى نتواند عمل زناشويى را انجام دهد، هرچند اين بيمارى بعد از عقد و پيش از آميزش حادث شده باشد.
«مسأله 2841» اگر هر يك از زن يا مرد از قبل از عقد داراى بيمارى واگيردارى باشند كه غير قابل درمان بوده و براى طرف مقابل خطر جانى قابل توجهى ايجاد بكند، چنانچه طرف مقابل هنگام عقد علم به بيمارى وى نداشته باشد، پس از آن كه متوجه
(537)
بيمارى وى شد، مىتواند عقد را فسخ نمايد.
«مسأله 2842» اگر هر يك از طرفين پيش از عقد داراى عيب يا نقصى باشد كه نزد عرف قابل توجه است و با سخن يا عمل خود، به گونهاى آن را بپوشاند كه طرف مقابل متوجه آن نگردد ـ مثل اين كه قدرت سخن گفتن نداشته باشد و آن را مخفى كند ـ و يا در ضمن عقد شرط كنند كه طرف ديگر داراى مشخصات خاصى باشد و بعدا معلوم شود كه فاقد آن مشخصات بوده است ـ مثل اين كه شرط كنند سيّد باشد و بعد معلوم شود سيّد نبوده است ـ طرف مقابل حق فسخ عقد را دارد.
«مسأله 2843» چنانچه بر طبق عرف و عادات يك محل، شرايط خاصّى براى طرفين عقد وجود داشته باشد به نحوى كه عرفا عقد را با توجه و مبنى بر آن جارى سازند ـ مثل باكره بودن براى دختر ـ اگر بعد از عقد بفهمند كه آن شرايط موجود نبوده است، طرف مقابل مىتواند عقد را فسخ نمايد، هرچند به هنگام عقد با لفظ، تصريح به آن شرط نشده باشد.
«مسأله 2844» حقّ به هم زدن عقد در موارد نام برده غير از مورد عنّين بودن مرد، فورى است؛ پس اگر زن يا مرد بر يكى از عيوب ذكر شده اطّلاع پيدا كند و عقد را به هم نزند، بنابر احتياط واجب حقّ او ساقط مىشود، مگر اين كه به اصل حق فسخ يا به فوريّت آن جاهل بوده باشد كه در اين صورت پس از آگاهى و اطّلاع، باز هم حقّ فسخ او فورى است.
«مسأله 2845» در مورد عيب عنّين بودن مرد، اگر احتمال درمان او را بدهند، زن بايد به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شرع يك سال ـ براى آزمايش و درمان ـ به مرد مهلت دهد؛ پس اگر در اين مدّت مرد هيچ نتوانست با زنى آميزش نمايد، زن حقّ فسخ دارد.
«مسأله 2846» اگر مرد يا زن به واسطه يكى از عيبهايى كه در مسائل پيش گفته شد، عقد را به هم بزنند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.
«مسأله 2847» اگر به واسطه آن كه مرد عنّين است و نمىتواند آميزش كند، زن عقد را به هم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد؛ ولى اگر به واسطه يكى از
(538)
عيبهاى ديگرى كه گفته شد، مرد يا زن عقد را به هم بزنند، چنانچه مرد با زن آميزش نكرده باشد، چيزى بر او نيست و اگر نزديكى كرده باشد، بايد تمام مهر را بدهد.
«مسأله 2848» اگر زن شخصا با ظاهر سازى و تدليس مردى را فريب دهد و به عقد او در آيد و بعد از عقد معلوم شود كه تدليس كرده است، پس از آن كه شوهر عقد را فسخ كرد، زن مهريه تعيين شده را طلبكار نيست، هرچند شوهر با او نزديكى كرده باشد، ولى خوب است شوهر چيزى به او بدهد و اگر ديگرى مرد را فريب داده باشد، در مواردى كه مرد بايد مهريه را به زن بپردازد، مىتواند مقدار آن را از شخص فريب دهنده بگيرد.
زنهايى كه ازدواج با آنها حرام است
«مسأله 2849» ازدواج با زنهايى كه مثل مادر و خواهر و مادر زن با انسان محرم هستند، حرام است.
«مسأله 2850» اگر كسى زنى را براى خود عقد نمايد ـ اگرچه با او آميزش نكند ـ مادر و مادرِ مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند، به آن مرد مَحرم مىشوند.
«مسأله 2851» اگر زنى را عقد كند و با او آميزش نمايد، دختر و نوه دخترى و پسرى آن زن هر چه پايين روند ـ چه در وقت عقد موجود باشند يا بعد به دنيا بيايند ـ به آن مرد مَحرم مىشوند.
«مسأله 2852» اگر با زنى كه براى خود عقد كرده آميزش نكرده باشد، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست، نمىتواند با دختر او ازدواج كند.
«مسأله 2853» عمّه و خاله پدر و عمّه و خاله پدرِ پدر وعمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادر مادر هر چه بالا روند، به انسان محرمند و با آنان نمىتوان ازدواج كرد.
«مسأله 2854» پدر و جدّ شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى او هر چه پايين آيند ـ چه در هنگام عقد موجود باشند يا بعد به دنيا بيايند ـ به زن او محرم هستند.
(539)
«مسأله 2855» اگر زنى را براى خود عقد كند، دائم باشد يا موقّت، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست، نمىتواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد.
«مسأله 2856» اگر زن خود را به ترتيبى كه در كتاب طلاق گفته مىشود، طلاق رجعى دهد، در بين عدّه نمىتواند خواهر او را عقد نمايد، بلكه در عدّه طلاق بائن هم كه بعد بيان مىشود، احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با خواهر او خوددارى نمايد امّا در مدّت عدّه ازدواج موقّت ـ اگرچه بائن است ـ احتياط واجب آن است كه با خواهر او ازدواج نكند.
«مسأله 2857» انسان نمىتواند بدون اجازه زن خود، با خواهرزاده يا برادرزاده او ازدواج كند؛ ولى اگر بدون اجازه زن خود آنان را عقد نمايد و بعد زن بگويد: «به آن عقد راضى هستم»، اشكال ندارد.
«مسأله 2858» اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده يا خواهرزاده او را عقد كرده و حرفى نزند، چنانچه بعد رضايت ندهد عقد آنان باطل است، بلكه اگر از حرف نزدن زن هم معلوم باشد كه باطناً راضى بوده است، احتياط واجب آن است كه شوهر زن با طلاق از برادرزاده يا خواهرزاده او جدا شود، مگر آن كه اجازه بدهد.
«مسأله 2859» انسان مىتواند با عمّه يا خاله همسر خود بدون اجازه او ازدواج نمايد.
«مسأله 2860» اگر انسان پيش از آن كه دختر عمّه يا دختر خاله خود را بگيرد، با مادر آنان زنا كند، ديگر نمىتواند با آنان ازدواج نمايد.
«مسأله 2861» اگر با دختر عمّه يا دختر خاله خود ازدواج نمايد و پيش از آن كه با آنان آميزش كند، با مادر آنان زنا نمايد، عقد آنان اشكال ندارد.
«مسأله 2862» اگر با زنى غير از عمّه و خاله خود زنا كند، احتياط واجب آن است كه با دختر او ازدواج نكند، ولى اگر زنى را عقد نمايد و با او آميزش كند و بعد با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمىشود و همچنين است اگر بعد از عقد و پيش از آن كه با همسرش آميزش كند با مادر او زنا نمايد، ولى در اين صورت احتياط مستحب آن است كه از آن زن جدا شود.
(540)
«مسأله 2863» زن مسلمان نمىتواند به عقد كافر درآيد، مرد مسلمان هم نمىتواند با زنهاى كافر غير اهل كتاب ـ يهودى، مسيحى و زرتشتى ـ ازدواج كند، ولى ازدواج دائم يا موقّت با زنهاى اهل كتاب مانعى ندارد؛ البته چنانچه مردى همسر مسلمان داشته باشد، بدون اجازه او نمىتواند با زن كتابى ازدواج نمايد مگر آن كه او را متعه نمايد و مدّت ازدواجش بسيار كوتاه باشد.
«مسأله 2864» زن شوهردار اگر زنا بدهد، بنابر احتياط واجب بر زانى حرام ابدى مىشود، ولى بر شوهر خود حرام نمىشود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقى باشد، بهتر است كه شوهر او را طلاق دهد، ولى بايد مهريّه او را بدهد.
«مسأله 2865» اگر با زنى كه در عدّه طلاق رجعى است زنا كند، بنابر احتياط واجب آن زن بر او حرام مىشود و اگر با زنى كه در عدّه ازدواج موقّت يا طلاق بائن يا عدّه وفات است زنا كند، بعد مىتواند او را عقد نمايد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند و معناى طلاق رجعى و طلاق بائن و عدّه ازدواج موقّت و عدّه وفات در احكام طلاق گفته خواهد شد.
«مسأله 2866» اگر با زن بىشوهرى كه در عدّه نيست زنا كند، بعد مىتواند آن زن را براى خود عقد نمايد، ولى احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند و بعد او را عقد نمايد و همچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد كند.
«مسأله 2867» اگر زنى را كه در عدّه مرد ديگرى است، براى خود عقد كند، عقدشان باطل است و نسبت به ازدواج بعدى آنان با يكديگر، مسأله سه صورت دارد:
اوّل: قبل از پايان يافتن زمان عدّه زن، بين آنان آميزش صورت گرفته باشد كه در اين صورت بر يكديگر حرام ابدى هستند و ديگر نمىتوانند با يكديگر ازدواج نمايند.
دوم: بين آنان آميزشى صورت نگرفته باشد، ولى مرد و زن يا يكى از آن دو در حال عقد بدانند كه زن در عدّه است و بدانند كه ازدواج در حال عدّه حرام است كه در اين صورت نيز بر يكديگر حرام ابدى هستند.
سوم: بين آنان آميزشى صورت نگرفته باشد و يا آميزش پس از پايان يافتن زمان
(541)
عدّه زن صورت گرفته باشد و هيچ كدام از آنان در حال عقد نمىدانستهاند كه زن در عدّه است يا نمىدانستهاند كه عقد كردن زن در حال عدّه حرام است كه در اين صورت بعد از تمام شدن عدّه زن، مىتوانند با يكديگر ازدواج كنند.
و اگر انسان با زن شوهردارى ازدواج كند نيز حكم آن مانند ازدواج با زنى است كه در حال عدّه است.
«مسأله 2868» اگر مرد نداند كه زن در عدّه است يا نداند كه عقدِ در عدّه حرام است و با او ازدواج كند، چنانچه زن هم نداند و بچّهاى از آنان به دنيا آيد، حلالزاده است و شرعا فرزند هر دو مىباشد؛ ولى اگر زن مىدانسته كه در عدّه است و نيز مىدانسته كه عقد در عدّه حرام است و مرد نمىدانسته، بچّه شرعا ملحق به پدر است و بين بچه و مادر ارثى نمىباشد.
«مسأله 2869» زنى كه او را طلاق دادهاند و زنى كه صيغه بوده و شوهرش مدّت او را بخشيده يا مدّت او تمام شده، چنانچه بعد از مدّتى شوهر كند و بعد شك كند كه هنگام عقد بستن با شوهر دوم، عدّه شوهر اوّل تمام شده بوده يا نه، در صورتى كه بداند يا احتمال دهد كه در هنگام شوهر كردن متوجّه حال خود و بىمانع بودن خود بوده است، نبايد به شكّ خود اعتنا كند.
«مسأله 2870» مادر و خواهر و دختر كسى كه لواط داده، بر لواط كننده حرام مىباشند ـ اگرچه لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند ـ ولى اگر گمان كند كه دخول شده يا شك كند كه دخول شده يا نه، بر او حرام نمىشوند.
«مسأله 2871» اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسى ازدواج نمايد وبعد از ازدواج با آن شخص لواط كند، آنها بر او حرام نمىشوند.
«مسأله 2872» اگر كسى كه در حال اِحرام است با زنى ازدواج نمايد، عقد او باطل است و چنانچه مىدانسته كه زن گرفتن بر او حرام است، ديگر نمىتواند آن زن را عقد كند.
«مسأله 2873» اگر زنى كه در حال احرام است با مردى كه در حال اِحرام نيست ازدواج كند، عقد او باطل است و اگر زن مىدانسته كه ازدواج كردن در حال اِحرام حرام
(542)
است، احتياط مستحب آن است كه بعد هم با آن مرد ازدواج نكند.
«مسأله 2874» اگر مرد طواف نساء را كه يكى از اعمال حجّ و عمره مفرده است بجا نياورد، استمتاع از زن كه به واسطه مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود، بر او حلال نمىشود و نيز اگر زن طواف نساء نكند، استمتاع از شوهر بر او حلال نمىشود، ولى اگر بعدا طواف نساء را انجام دهند، اين استمتاع حلال مىشود.
«مسأله 2875» اگر كسى دختر نابالغى را برا ى خود عقد كند و پيش از آن كه نُه سال دختر تمام شود، با او آميزش و دخول كند، چنانچه دختر در اثر آميزش اِفضا شود ـ يعنى راه ادرار و حيض او يكى شود ـ هيچ وقت نبايد با او آميزش كند و بايد علاوه بر مهريّه و ديه اِفضا، نفقه او را تا آن زن زنده است، بپردازد.
«مسأله 2876» زنى كه سه مرتبه او را طلاق دادهاند، بر شوهرش حرام مىشود، ولى اگر با شرايطى كه در كتاب طلاق گفته خواهد شد، زن با مرد ديگرى ازدواج كند، شوهر اوّل مىتواند در صورتى كه شوهر دوم او را طلاق دهد يا بميرد، دوباره او را براى خود عقد نمايد.
«مسأله 2877» اگر مرد با زن خود نزد حاكم شرع «لِعان» كند، آن زن براى هميشه بر آن مرد حرام مىشود.
«مسأله 2878» قرابتى كه بر اثر شير دادن (رضاع) حاصل مىشود، با شرايطى موجب حرمت نكاح مىگردد كه در احكام محرميّت به سبب شير دادن خواهد آمد.
احكام ازدواج دائم
«مسأله 2879» مرد با رعايت جهات زير مىتواند دو يا سه و يا حدّ اكثر چهار همسر دائم براى خود اختيار كند:
اوّل: بتواند بين همسران خود به عدالت رفتار نمايد.
دوم: توانايى اداره بيش از يك خانواده را داشته باشد.
پس اگر مرد نتواند بين همسران خود به عدالت رفتار نمايد و يا نتواند آنان را تأمين
(543)
نمايد، نبايد بيش از يك همسر براى خود اختيار كند.
«مسأله 2880» زنى كه عقد دائم شده، نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود، امّا اگر بيرون رفتن زن براى حوائج شخصى و لازم، منافاتى با حقوق شوهر نداشته باشد، بيرون رفتن او حرام نيست، ولى زن بايد خود را براى هر لذّت متعارفى كه شوهر او مىخواهد، تسليم نمايد و بدون عذر شرعى از آميزش با او جلوگيرى نكند و اگر زن در اين موارد از شوهر اطاعت كند، تهيّه غذا و لباس و منزل او و لوازم ديگرى كه عرفا جزيى از هزينه زندگى زن مىباشد، بر شوهر واجب است و اگر تهيّه نكند ـ چه توانايى داشته باشد و چه نداشته باشد ـ مديون زن است.
«مسأله 2881» اگر زن در كارهايى كه در مسأله پيش گفته شد از شوهر اطاعت نكند، گناهكار است و حقّ غذا و لباس و منزل و همخوابى ندارد، ولى مهريّه او از بين نمىرود.
«مسأله 2882» مرد نمىتواند همسر خود را به كارهاى خلاف شرع يا كارهايى كه انجام آنها بر زن واجب نيست، مجبور نمايد و زن مىتواند در اين گونه امور از شوهر اطاعت نكند، بلكه در امور خلاف شرع نبايد از او اطاعت نمايد.
«مسأله 2883» بعيد نيست گفته شود حقوق زن و شوهر در برابر يكديگر است، بنابر اين زمانى كه يكى از آنان بدون عذر موجّه از اداى حقّ ديگرى امتناع مىنمايد، ديگرى نيز بتواند از اداى حقوق او امتناع نمايد.
«مسأله 2884» كارهايى كه زن انجام مىدهد و مستلزم پايمال شدن حقوق شوهر نمىشود ـ نظير وصيّت كردن يا قبول وصيّت ـ احتياج به اجازه شوهر ندارد.
«مسأله 2885» مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند، مگر در مناطقى كه كار در خانه جزء وظايف زن محسوب مىشود به گونهاى كه در ازدواج جزء شرايط عقد به حساب مىآيد، يعنى عقد مبنى بر آن انجام مىگيرد.
«مسأله 2886» مخارج سفر زن اگر بيشتر از مخارج وطن باشد، در صورتى كه جزيى از هزينه معمول زندگى به حساب نيايد، بر عهده شوهر نيست، مگر اين كه
(544)
سفر او لازم باشد يا رفتن به چنين سفرى جزيى از مخارج معمول زندگى يا جزيى از شئون زن باشد كه در اين صورت مخارج آن بر عهده مرد است و همچنين اگر شوهر مايل باشد كه زن را سفر ببرد، بايد خرج سفر او را بدهد.
«مسأله 2887» زن در مالكيّت اموال خويش استقلال دارد، يعنى آنچه شرعا به دست مىآورد، مال خود اوست و شوهر بدون رضايت وى حقّ تصرّف در اموال او را ندارد، اگرچه در بسيارى از مصارف احتياج به اجازه شوهر دارد، بلكه خوب است زن در مقام تصرّف در اموال خويش رضايت شوهر خود را تحصيل نموده و از او اجازه بگيرد.
«مسأله 2888» جهيزيّهاى كه زن به خانه شوهر مىبرد، جزء اموال زن است و هنگام طلاق مىتواند همه آن را با خود ببرد، بلكه در هر صورت اختيار با اوست.
«مسأله 2889» هدايايى كه براى زن آوردهاند، جزء دارايى زن مىباشد و هدايايى كه به نحو مشترك براى زن و شوهر آوردهاند، نصف آن جزء دارايى زن به شمار مىآيد.
«مسأله 2890» اموالى كه زن در مدّت زناشويى از راه تلاش و فعاليّت به دست آورده، جزء دارايى او مىباشد و آنچه شوهر به او بخشيده، بنابر احتياط واجب جزء دارايى زن شمرده مىشود.
«مسأله 2891» اگر شوهر هزينههاى زن را روزانه يا ماهانه به وى داده باشد و زن در مصرف آن صرفهجويى كرده و از اين راه وجوهى پس انداز نموده باشد، آنچه پسانداز كرده جزء اموال اوست؛ ولى اگر شوهر وجوهى را به عنوان مخارج زندگى در منزل بگذارد و زن مخارج روزانه منزل را از آن بردارد، چنانچه چيزى صرفه جويى شود و باقى بماند، متعلّق به شوهر است و زن نمىتواند براى خود بردارد.
«مسأله 2892» مرد نمىتواند زن دائمى خود را به گونهاى ترك كند كه نه مثل زن شوهردار باشد نه مثل زن بىشوهر و احتياط مستحب آن است كه هر چهار شب يك شب نزد او بماند مگر اين كه زن گذشت نمايد.
«مسأله 2893» شوهر نمىتواند بيش از چهار ماه، آميزش با همسر دائمى خود را
(545)
ترك كند.
«مسأله 2894» اگر يكى از زن يا شوهر، بچّه بخواهد و ديگرى نخواهد، در صورتى كه هيچ كدام عذر موجّه و شرعى نداشته باشند، حقّ كسى كه بچّه مىخواهد مقدّم است، مگر اين كه طرف ديگر به طور صريح يا ضمنى جزء عقد ازدواج شرط كرده باشد كه بچهدار نشوند؛ ولى چنانچه زن عذر موجّه و شرعى داشته باشد، مثل اين كه باردار شدن براى او ضرر جانى مهم داشته باشد، شوهر نمىتواند بچّهدار شدن را به او تحميل نمايد.