موضوع: کتب استفتائی
مرجع: حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی
فصل چهارم:
صفات خداوند
يكى از راههاى شناسايى بهتر موجودات بيان صفات آنهاست؛ مثلاً وقتى بخواهيم براى كسى كه تاكنون رايانه را نديده است و تازه با نام آن آشنا شده اين دستگاه پيچيده را شرح دهيم، از صفات و خصوصياتش براى او مىگوييم كه مثلاً دستگاهى است كه با سرعت زياد محاسبات را انجام مىدهد و از حافظه بالايى برخوردار است و حجم كمى را اشغال مىكند و...
براى آشنايى بهتر و بيشتر با خداوند متعال هم لازم است از خصوصيات و صفاتش آگاهى پيدا كنيم. به طور كلى صفات خداوند بر دو قسم است:
1 ـ صفات ثبوتى يا جمال
به آن دسته از صفاتى گفته مىشود كه براى خداوند وجود دارد؛ مانند زنده بودن، يكتا بودن، قدرت داشتن، علم و آگاهى داشتن، شنوا بودن، بينا بودن و بخشندگى.
بايد توجه داشت اين كه مىگوييم خداوند شنوا و بيناست و يا صفات ديگرى از اين قبيل را داراست، مراد اين نيست كه او مانند انسانها داراى
(39)
گوش و چشم و دست و ديگر اعضاء مىباشد، بلكه مراد از شنوايى و بينايى خداوند اين است كه او از تمام ديدنىها و شنيدنىها آگاهى كامل دارد و همه اشياء پيش او حاضر هستند و آگاهى و علم او نياز به ابزارى مثل چشم يا گوش ندارد؛ چنانكه امام صادق عليهالسلام در اين باره مىفرمايد: «سَميعٌ بِغَيْرِ جارِحةٍ وبَصِيرٌ بِغَيرِ آلةٍ»(1) يعنى: خداوند بدون عضو شنوايى و بينايى (گوش و چشم) به شنيدنى ها و ديدنى ها احاطه و اطلاع دارد.
حقيقت شنوايى و بصير بودن اين است كه اشياء از او پوشيده و مخفى نباشد، اگرچه بدون دخالت حواس ظاهرى باشد. ما هم اگر آن قدر قوى بوديم كه مىتوانستيم بدون دخالت چشم و گوش اشياء را ببينيم و از صداها مطلع شويم، يقينا بر اين آگاهى ما ديدن و شنيدن صدق مىكرد، همانگونه كه در عالم خواب بدون گوش و چشم طبيعى مىبينيم و مىشنويم.
2 ـ صفات سلبى يا جلال
به آن گروه از صفاتى گفته مىشود كه در وجود خداوند نيست و بايد آنها را از خداوند سلب و نفى كرد؛ چرا كه اين گونه صفات دلالت بر ضعف و ناتوانى صاحبش دارد، مثل جسم بودن، محتاج بودن، ظالم بودن و شريك داشتن.
خداوند، وجودى سراسر كمال
پرسش: چرا ما نمىتوانيم به عمق وجود خداوند و صفات او پى ببريم؟
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ بحار الانوار،ج4،ص70،حديث15.
(40)
پاسخ: به خاطر اين كه خداوند متعال موجودى است سراسر كمال كه داراى ذات و صفات نامحدودى است، و ما موجودى هستيم ناقص با ذهن وانديشه و دركى محدود، و موجود محدود نمىتواند آن گونه كه شايسته است از موجود نامحدود آگاهى و اطلاع پيدا كند. درست مثل اين كه آب دريايى بخواهد در ليوان كوچكى جاى گيرد كه چنين چيزى نشدنى است. به علاوه موجودى را كه انسان از تمام خصوصيات و جهات وجوديش مطلع شود نمىتوان خدا ناميد، زيرا اين موجودى كه در ذهن و درك بشر جاى گرفته محدود است و صلاحيت خدايى ندارد، بلكه خدايى است ساخته و پرداخته ذهن انسان، و حال آن كه خداوند منزه و پيراسته است از اين كه محدود باشد يا اين كه انسان ناقص بتواند او را توصيف كامل كند. با اين وجود خوب است تا جايى كه عقل يارى مىكند به عظمت خالق هستى انديشيد و در صفات و كمالات او دقت كرد تا كوير قلب انسان از معانى عالى سيراب گردد.
آب جيحون(1) را اگر نتوان كشيد پس به قدر تشنگى بايد چشيد(2)
پرسش: چرا همه صفات كمال را به خداوند نسبت مىدهيم؟ چه اشكالى دارد خداوند پارهاى از صفات كمال را نداشته باشد؟
پاسخ: به دو دليل:
1 ـ همه ما مشاهده مىكنيم كه اشياء و مخلوقات جهان آفرينش داراى كمالات و نقاط مثبتى هستند و همان طور كه اين اشياء براى به وجود
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ نام رودخانهاى است.
2 ـ مولوى،مثنوى معنوى،دفتر ششم،تمامت كتاب.
(41)
آمدن به خدا محتاج هستند در كمالات وجودى و صفات جمال نيز به او محتاجند، چرا كه همه مخلوقات نيازمند خالق و آفريدگار هستند. بديهى است خدايى كه خود خالى از صفات كمال باشد ممكن نيست كه همه اين كمالات را به مخلوقات عطا كرده باشد؛ مثلاً تا آب تر نباشد نمىتواند اشياء را خيس نمايد، و يا روغن اگر چرب نباشد نمىتواند چيزهاى ديگر را چرب نمايد.
ذات نايافته از هستى بخش چون تواند كه بود هستى بخش(1)
2 ـ اگر ذات خداوند كمالى را نداشته باشد موجودى محدود و محتاج خواهد شد كه براى رفع احتياجش نيازمند به ديگرى خواهد بود و در اين صورت صلاحيت خدا بودن را ندارد.
براى روشن شدن مطلب خوب است نياز و احتياج كه يكى از صفات سلبى خداوند مىباشد توضيح داده شود:
در سوره توحيد (اخلاص) مىخوانيم: «اللّهُ الصَّمَد» يعنى: خداوند غنى و بىنياز است. موجودى كه مىخواهد نياز ديگران را برطرف نمايد بايد خود محتاج ديگران نباشد و اگر محتاج چيز ديگرى باشد صلاحيت خداوندى را ندارد. اگر خداوند غنى از هر كس و هر چيزى شد ديگر نمىتواند جسم باشد و اجزاء داشته باشد تا انسان بتواند او را مشاهده نمايد؛ به خاطر اين كه هر جسمى احتياج به مكان دارد و اين كه خداوند بخواهد داراى مكان باشد معنايش اين است كه بدون مكان نمىتواند وجود داشته باشد! به علاوه هر جسمى مركّب از اجزاء است و براى
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ جامى،هفت اورنگ،سبحة الابرار،عقد چهارم،شماره23.
(42)
به وجود آمدن به همه اجزاى خود نيازمند است، و اگر خداوند چنين باشد هر جزيى از اجزايش به همديگر نيازمند است و باز پاى نياز و حاجت به ميان مىآيد. همچنين وقتى ثابت شد كه خداوند جسم نيست ديگر قابل ديدن هم نمىباشد، چرا كه اين اجسام هستند كه براى چشمان ما قابليت مشاهده شدن را دارند. البته ناگفته نماند كه انسان با چشم دل و قلب پاك مىتواند به خداوند نزديك گشته، او را بيابد، اما اين غير از ديدن با چشم ظاهرى است.
پرسش: اگر خداوند جسمى ندارد و نيازمند مكانى نيست، پس چرا داراى خانه است و مىگوييم كعبه خانه خداست؟
پاسخ: اين كه ما مساجد و كعبه را خانه خدا مىناميم به خاطر اين است كه اين مكانها پايگاهى براى يكتاپرستان است كه در آنها اعمال دينى خود را انجام مىدهند و در اين جاها خداوند يكتا عبادت مىشود نه غير آن، و اين منزلت و مقامى است كه خود خداوند به اين مكانها داده است. همانگونه كه برخى از زمانها و اوقات را «ايّام اللّه» يعنى روزهاى خدا مىگويند كه منظور اين نيست كه خداوند داراى زمان است و موجودى است كه زمان در او اثر مىكند، بلكه مراد اين است كه در آن روزها اتفاقاتى افتاده است كه باعث عظمت دين خدا و ترويج آن گرديده است.
پرسش: اگر خداوند مكان خاصى ندارد پس چرا ما هنگام دعا دستهايمان را به سوى آسمان بلند مىكنيم؟
پاسخ: اين كار دلايل گوناگون دارد: از جمله اين كه ما با اين كار
(43)
مىخواهيم ناتوانى و عجز خود را ثابت كرده، حالت يك تقاضا كننده پريشان را مجسم نماييم كه از يك جايگاه بلند معنوى درخواست كمك نموده است، و چون آسمان نشانه عظمت و بلندى است ما دستهاى خود را به طرف آسمان بلند مىكنيم؛ و ديگر اين كه چون عمده ما يحتاج انسانها مثل باران، نور خورشيد، و ساير نزولات همه از جانب آسمان بر بشر فرود مىآيند، انسان جايگاه برآمدن حاجات خود را از جانب آسمان مىبيند و دستها را به طرف آسمان مىگيرد.
(44)