صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> آثار فقهی >>
مرجع ما | آثار فقهی
فهرست:
احكام طلاق‌
موضوع: کتب استفتائی
مرجع: حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی

 

احكام طلاق‌

 

مسأله 2507- كسى كه زن خود را طلاق مى‌دهد بايد عاقل بوده و كمتر از ده سال نداشته باشد و طلاق بچۀ نابالغ مميّز كه كمتر از ده سال نداشته باشد صحيح است و نيز بايد انسان واقعاً طلاق شرعى و جدا شدن زن از زوجيّت خود را قصد كرده باشد و مجرّد مجبور بودن طلاق دهنده سبب باطل شدن طلاق نمى‌گردد، البتّه در غالب موارد اجبار، شخص اجبار شده وقوع طلاق شرعى را واقعاً قصد نمى‌كند بلكه تنها اجراء صيغۀ طلاق را قصد مى‌كند كه در اين صورت طلاق واقع نمى‌گردد، ولى اگر به سبب اجبار، مرد واقعاً قصد طلاق شرعى زنش را داشته باشد طلاق صحيح خواهد بود.

 

مسأله 2508- زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكى يا در حال نفاس يا حيض كه پيش از اين پاكى بوده با او نزديكى نكرده باشد، تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مى‌شود.

 

مسأله 2509- طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

 

اوّل: آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.

 

دوم: معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهرش در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، احتياط واجب آن است كه دوباره او را طلاق دهد و تا او را طلاق مجدّد نداده، معامله زن و شوهرى ننمايد.

 

سوم: مرد به واسطۀ غايب بودن يا جهتى ديگر همچون محبوس بودن نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

 

مسأله 2510- در جايى كه پاك بودن زن از خون حيض شرط است اگر زن را از‌ خون حيض و نفاس پاك بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض يا نفاس بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.

 

مسأله 2511- كسى كه مى‌داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب باشد، مثلًا در سفر باشد و بخواهد زنش را طلاق دهد، بايد تا مدّتى كه شرعاً زن محكوم به حيض يا نفاس است صبر كند و بعد او را طلاق دهد.

 

مسأله 2512- اگر مردى كه غايب است بدون مشقّت بتواند اطّلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، چنانچه بخواهد بدون اطّلاع گرفتن از وضعيّت زن، او را طلاق دهد، بايد تا زمانى صبر كند كه اطمينان پيدا شود كه زن از حيض يا نفاس پاك شده است يا به خاطر نشانه‌هايى كه شرع معيّن كرده همچون عادت زن، حكم به پاكى زن از حيض و نفاس گردد.

 

مسأله 2513- اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا حيض ببيند و پاك شود، ولى زنى را كه نه سالش تمام نشده يا آبستن بودن او معلوم باشد، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند، صحيح است و همچنين است اگر يائسه باشد؛ يعنى اگر قرشيه است (زن سيّده يكى از اقسام زن قرشيه است) بيشتر از شصت سال قمرى و اگر قرشيه نيست، بيشتر از پنجاه سال قمرى داشته باشد. مسأله 2514- اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و در همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، بنا بر احتياط واجب بايد دوباره او را طلاق دهد و تا او را دوباره طلاق نداده معامله زن و شوهرى نكنند.

 

مسأله 2515- اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و غايب شود؛ مثلًا مسافرت نمايد، چنانچه احتمال دهد كه هنوز از پاكى بيرون نرفته و بخواهد در سفر طلاقش دهد بايد يك ماه صبر كند و بعد طلاقش دهد، و اگر بعد از يك ماه صبر‌ كردن طلاقش دهد طلاق وى صحيح است هر چند بعداً معلوم شود كه هنوز از آن پاكى بيرون نرفته يا در هنگام طلاق، در حال حيض يا نفاس بوده است.

 

اگر شخص غايب يقين داشته باشد كه زنش از خون حيض و نفاس پاك است و در آن پاكى با وى نزديكى نكرده است، يا به حكم شرع، زن وى در اين حال به شمار آيد چنانچه زنش را طلاق دهد طلاق او صحيح است، و اگر بعداً هم معلوم شود كه زن در زمان طلاق در پاكى زمان نزديكى قرار داشته يا در حال حيض يا نفاس بوده است، طلاق صحيح است.

 

مسأله 2516- اگر مرد بخواهد زن خود را كه نه سالش تمام گشته و به سن يائسگى نرسيده ولى طبق معمول حيض نمى‌بيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه قمرى از نزديكى با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.

 

مسأله 2517- طلاق بايد به صيغۀ صحيح و با كلمۀ طالق و بنا بر مشهور به صيغۀ عربى خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و در صورتى كه زن معيّن نباشد به گونه‌اى او را معيّن كند، بنابراين اگر خود شوهر بخواهد صيغۀ طلاق را بخواند و اسم زن او- مثلًا- فاطمه است مى‌گويد: «زَوْجَتي فاطمة طالِقٌ»، و اگر ديگرى را وكيل كند آن وكيل مى‌گويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلي فاطمة طالِقٌ».

 

مسأله 2518- زنى كه صيغه شده؛ مثلًا يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده‌اند، طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدّتش تمام شود يا مرد باقى مانده مدّت را به او ببخشد يا عقد او به واسطۀ شير خوردن و مانند آن منفسخ شود و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

 

عدّه طلاق‌

 

مسأله 2519- اگر شوهر زنش را پيش از نزديكى كردن با او طلاق دهد عدّه ندارد و زن مى‌تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند و همچنين زنى كه نه سالش تمام نشده، و زن يائسه، عدّه ندارد، اگر چه شوهرش با او نزديكى كرده باشد.

 

مسأله 2520- زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست، اگر شوهرش با او نزديكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عدّه نگهدارد، يعنى بعد از طلاق سه پاكى ببيند و بعد مى‌تواند شوهر كند، و اگر در حال پاكى، زن را طلاق داده و پس از آن مقدارى هر چند كم، پاك باشد؛ يك پاكى به حساب مى‌آيد.

 

مسأله 2521- زنى كه در سنّ زنهايى است كه حيض مى‌بينند اگر حيض نمى‌بيند يا حيض مى‌بيند ولى فاصلۀ دو حيض او سه ماه يا بيشتر است، چنانچه شوهرش بعد از نزديكى كردن او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه قمرى عدّه نگهدارد.

 

مسأله 2522- زنى را كه عدّه او سه ماه است هر روز از ماه طلاق دهند، در همان روز از ماه چهارم عدّه او تمام مى‌شود، و احتياط مستحبّ آن است كه زن قبل از گذشتن 90 روز از زمان طلاق ازدواج نكند، و از كارهايى كه در عدّه حرام است؛ همچون زينت كردن، خوددارى كند.

 

مسأله 2523- اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّه‌اش تا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچۀ او است، بنابراين اگر مثلًا يك ساعت بعد از طلاق، بچۀ او بدنيا آيد، عدّه‌اش تمام مى‌شود، البته اين در صورتى است كه بچه از عقد صحيح باشد، يا شوهر پيش از عقد از روى شبهه با زن نزديكى كرده و زن آبستن شده باشد، ولى اگر زن از زنا آبستن شده باشد يا از غير شوهرش آبستن شده باشد و شوهرش او را طلاق دهد، عدّۀ طلاق با دنيا آمدن يا سقط شدن بچه تمام نمى‌شود، بلكه عده وى همچون عدّه زنانى است كه آبستن نيستند.

 

مسأله 2524- زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر به ازدواج موقّت كسى درآيد، چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد و مدّت ازدواج تمام شود، يا به جهتى همچون بخشيدن شوهر، يا شير خوردن، ازدواج وى فسخ گردد بايد عدّه نگهدارد، پس اگر حيض مى‌بيند بايد به مقدار يك حيض كامل عدّه نگهدارد، و مستحبّ بلكه مطابق احتياط استحبابى آن است كه دو حيض كامل صبر كند و شوهر نكند، و اگر حيض نمى‌بيند چهل و پنج روز از شوهر كردن خوددارى نمايد و در هر حال اگر زن آبستن است با به دنيا آمدن بچه يا سقط بچه عدّه تمام مى‌گردد، چنانچه در مسألۀ قبل گذشت.

 

مسأله 2525- ابتداى عدّۀ طلاق از موقعى است كه خواندن صيغۀ طلاق تمام مى‌شود، چه زن بداند طلاقش داده‌اند يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده‌اند، لازم نيست دوباره عدّه نگهدارد، همچنين اگر وكيل شوهر، زن را طلاق دهد و شوهر از آن اطّلاع نداشته باشد، و بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه وكيل او زنش را طلاق داده، لازم نيست زن دوباره عدّه نگهدارد.

 

عدّۀ زنى كه شوهرش مرده‌

 

مسأله 2526- زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد، اگر چه صيغه باشد، يا از زنهايى باشد كه عدّه ندارند، و اگر آبستن باشد بايد تا موقع زايمان يا سقط شدن كودك عدّه نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز بچه‌اش بدنيا آيد يا سقط شود، بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند، و اين عدّه را عدّۀ وفات مى‌گويند.

 

مسأله 2527- زن در مدّت عدّۀ وفات، بايد از زينت كردن يا پوشيدن لباسهاى زينتى يا كشيدن سرمه در چشم يا كارهاى ديگر خوددارى كند.

 

مسأله 2528- ابتداى عدّۀ وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطّلع شود.

 

مسأله 2529- اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّۀ وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او در موقع يقين زن به مرگ وى، هنوز زنده بوده و بعداً مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و براى شوهر اوّل عدّۀ وفات نگهدارد كه ابتداى آن زمانى است كه خبر درست مرگ وى به او مى‌رسد و براى شوهر دوم، اگر با وى نزديكى كرده باشد، عدّۀ وطى شبهه- كه مانند عدّۀ طلاق است- نگهدارد.

 

ظاهراً عدّۀ وفات و عدّۀ وطى شبهه در يكديگر تداخل نموده و لازم نيست دو عدّۀ مستقل بگيرد، بلكه با هر كدام از آنها كه ديرتر به پايان مى‌رسد عدّۀ زن به طور كامل سپرى مى‌گردد.

 

مسأله 2530- اگر زن بگويد عدّه‌ام تمام شده، چنانچه اطمينان بر خلاف گفتۀ وى نباشد، قول او پذيرفته مى‌شود.

 

طلاق بائن و طلاق رجعى‌

 

مسأله 2531- «طلاق بائن» آن است كه بعد از طلاق، مرد حقّ ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد دوباره ازدواج را برقرار سازد، و آن بر شش قسم است:

 

اوّل: طلاق زنى كه نه سال قمرى‌اش تمام نشده باشد.

 

دوم: طلاق زنى كه يائسه باشد.

 

سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.

 

چهارم: طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق داده‌اند.

 

پنجم: طلاق خلع و مبارات.

 

ششم: طلاقى كه حاكم شرع، مى‌دهد در مورد زنى كه شوهرش نه حاضر است مخارج زندگى او را بدهد و نه حاضر است او را طلاق دهد، و احكام اينها بعداً گفته خواهد شد.

 

و غير اينها «طلاق رجعى» است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عدّه است، مرد مى‌تواند به او رجوع نمايد.

 

مسأله 2532- كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانه‌اى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى مواقع كه در كتابهاى مفصّل گفته شده، بيرون كردن او اشكال ندارد، و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم بدون اجازۀ شوهر از آن خانه بيرون رود.

 

احكام رجوع كردن‌

 

مسأله 2533- در طلاق رجعى مرد به دو قسم به زن خود رجوع مى‌كند:

 

اوّل: حرفى بزند كه از آن فهميده شود كه او را دوباره زن خود قرار داده است يا كارى كند كه از آن اين مطلب فهميده شود، مثلًا همسر خود را ببوسد.

 

دوم: با همسر خود نزديكى كند، كه اگر بدون قصد رجوع هم چنين كارى را انجام دهد رجوع به حساب مى‌آيد.

 

مسأله 2534- براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد خودش رجوع كند رجوعش صحيح است، ولى اگر بعد از تمامى عدّه، مرد بگويد كه در عدّه رجوع نموده‌ام و زن تصديق نكند، لازم است مرد ادّعاى خود را اثبات نمايد.

 

مسأله 2535- مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، اين مصالحه اگر چه صحيح است و واجب است كه رجوع ننمايد، ولى حقّ رجوع او از بين نمى‌رود و در صورتى كه رجوع كند، ازدواج دوباره برقرار خواهد شد.

 

مسأله 2536- اگر زنى را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند، يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مى‌شود؛ يعنى مى‌تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

 

اوّل: آن كه عقد شوهر دوم هميشگى باشد و اگر مثلًا يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آن كه از او جدا شد شوهر اوّل نمى‌تواند او را عقد كند.

 

دوم: شوهر دوم با او نزديكى و دخول كند.

 

سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا عقد وى را فسخ كند يا عقد زن به علّتى همچون شير دادن فسخ گردد يا شوهر دوم بميرد.

 

چهارم: عدّۀ طلاق يا فسخ يا عدّۀ وفات شوهر دوم تمام شود.

 

طلاق خلع‌

 

مسأله 2537- طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او مى‌بخشد كه طلاقش دهد، «طلاق خلع» گويند.

 

مسأله 2538- اگر شوهر بخواهد صيغۀ طلاق را بخواند بايد زن را به گونه‌اى مشخّص كند و چنانچه اسم زن مثلًا فاطمه باشد، مى‌گويد: «زَوْجَتي فٰاطِمَةُ خَلَعْتُهٰا عَلىٰ مٰا‌ بَذَلَتْ»، و احتياط مستحب آن است كه پس از اين عبارت صيغه طلاق را نيز ضميمه كند، مثلًا بگويد: «هى طالق»، يا «فهى طالق». (يعنى زنم فاطمه را در مقابل چيزى كه بذل نموده طلاق خلع دادم).

 

مسأله 2539- اگر زن كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكيل كند كه طلاق دهد، چنانچه مثلًا اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل صيغه طلاق را اين طور مى‌خواند: «عَنْ مُوَكِّلَتي فٰاطِمَةَ بَذَلَتْ مَهْرَهٰا لِمُوَكِّلي مُحَمَّد لِيُخْلَعَهٰا عَلَيْهِ» و پس از آن بدون فاصله مى‌گويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلَتي خَلَعتها عَلىٰ مٰا بَذَلَتْ» و احتياط مستحبّ آن است كه پس از آن صيغۀ طلاق را نيز بيفزايد، مثلًا بگويد:

 

«هِىَ طٰالِقٌ» يا «فَهِىَ طٰالِقٌ» و اگر زن كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد بجاى كلمه «مهرها» آن چيز را بگويد، مثلًا اگر يك زمين داده، بايد بگويد: «... بذلت الارض ...».

 

طلاق مبارات‌

 

مسأله 2540- اگر زن و شوهر از هم بدشان بيايد و زن مالى به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، اين طلاق را «طلاق مبارات» مى‌گويند. مسأله 2541- اگر شوهر بخواهد صيغۀ مبارات را بخواند بايد زن را به گونه‌اى مشخّص كند، مثلًا چنانچه اسم زن فاطمه باشد، و مالى را به شوهرش بخشيده تا طلاقش دهد، شوهر او مى‌گويد: «بٰارَأْتُ زَوْجَتي فٰاطِمَةَ عَلىٰ مٰا بَذَلَتْ» (يعنى من از زنم فاطمه در مقابل مالى كه او بذل كرده جدا مى‌شوم) و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل مى‌گويد: «عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلي بٰارَأْتُ زَوْجَتُهُ فٰاطِمَةَ عَلىٰ مٰا بَذَلَتْ» و در هر دو صورت پس از صيغه مبارات بنا بر احتياط واجب صيغه طلاق را نيز بگويد، مثلًا بگويد: «هِىَ طٰالِقٌ» يا «فَهِىَ طٰالِقٌ» و اگر به جاى كلمۀ «عَلىٰ مٰا بَذَلَتْ» «بِمٰا بَذَلَتْ» بگويد اشكال ندارد.

 

مسأله 2542- صيغۀ طلاق خلع و مبارات بايد به طور صحيح و بنا بر مشهور به عربى خوانده شود، ولى اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد، مثلًا به فارسى‌ بگويد: براى طلاق فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.

 

مسأله 2543- اگر زن در بين عدّۀ طلاق خلع يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى‌تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

 

مسأله 2544- مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى‌گيرد بايد بيشتر از مهر نباشد، ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.

 

احكام متفرّقۀ طلاق‌

 

مسأله 2545- اگر با زن نامحرمى به گمان اين كه عيال خود او است نزديكى كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست يا گمان كند شوهرش مى‌باشد، زن بايد عدّه نگهدارد.

 

مسأله 2546- اگر با زنى كه مى‌داند عيالش نيست زنا كند، لازم نيست عدّه نگهدارد، چه زن بداند كه آن مرد شوهر او نيست يا خيال كند كه شوهرش مى‌باشد.

 

مسأله 2547- اگر مرد، زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود طلاق و عقد آن زن صحيح است، هر چند معصيت بزرگى كرده‌اند.

 

مسأله 2548- هر گاه زن با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلًا شش ماه، به او خرجى ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است، ولى چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند يا مثلًا تا شش ماه خرجى ندهد، از طرف او براى طلاق خود وكيل باشد، چنانچه شوهر او را از وكالت بركنار نكرده باشد يا از وكالت بركنار كرده ولى خبر بركنارى وى به زن نرسيده باشد، و زن خود را طلاق دهد، صحيح است.

 

گفتنى است كه اگر شرط به اين شكل باشد كه شوهر زن را وكيل در طلاق نموده و حقّ عزل وكالت را هم نداشته باشد (به گونه‌اى كه اگر زن را عزل كند، و خبر عزل هم به او برسد، باز وكالت برقرار باشد) چنين شرطى صحيح نيست، هر چند اصل وكالت صحيح است. ولى اگر شرط به اين شكل باشد كه زن وكيل در طلاق باشد و مرد موظّف باشد كه وكالت را عزل نكند، در اين صورت شرط صحيح است و عزل كردن زن از‌ وكالت بر مرد حرام است، ولى اگر چنين امر حرامى را مرتكب شده عزل وى مؤثّر بوده و با آگاه شدن زن از عزل، ديگر وكيل در طلاق نخواهد بود.

 

در اين مسأله فرقى نيست كه شرط در ضمن عقد نكاح باشد يا در ضمن عقد ديگر، يا به عنوان قراردادى مستقل بين زن و شوهر بسته شده باشد.

 

مسأله 2549- زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند، بايد نزد حاكم شرع رفته و به دستور او عمل نمايد.

 

مسأله 2550- پدر و جدّ پدرى ديوانه مى‌توانند زن او را طلاق دهند، مگر آن كه طلاق زن براى ديوانه مفسده داشته باشد.

 

مسأله 2551- اگر پدر يا جدّ پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند، اگر چه مقدارى از زمان تكليف بچه جزء مدّت صيغه باشد؛ مثلًا براى پسر چهارده سالۀ خودش زنى را دو ساله صيغه كند، چنانچه صلاح بچه باشد، مى‌تواند مدّت آن زن را ببخشد، ولى زن دائمى او را نمى‌تواند طلاق دهد.

 

مسأله 2552- اگر از روى علاماتى كه در شرع معيّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه مى‌داند آنان عادل نيستند، نبايد آن زن را براى خود يا كس ديگر عقد كند، ولى اگر در عدالت آن دو نفر شك داشته باشد مى‌تواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه‌اش براى خود يا براى كس ديگر عقد كند، اگر چه احتياط مستحبّ آن است كه از ازدواج با او خوددارى كند و براى ديگرى هم او را عقد نكند.

 

مسأله 2553- اگر كسى زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد و مثلًا بعد از يك سال بگويد، يك سال پيش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت كند، مى‌تواند چيزهايى را كه در آن مدّت براى زن تهيّه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولى چيزهايى را كه مصرف كرده، نمى‌تواند از او مطالبه نمايد.