موضوع: کتب استفتائی
مرجع: حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی
فصل نهم:
آخرين شريعت
واژه «دين» در لغت به معناى جزا و پاداش و همچنين به معناى اطاعت و پيروى از فرمان آمده است، و در اصطلاح به مجموعه عقايد و قوانين و آدابى گفته مىشود كه در سايه آن انسان مىتواند به سعادت و خوشبختى دو جهان رسيده و از نظر فردى، اجتماعى، اخلاقى و تربيتى در مسير صحيح گام بردارد.
كلمه «اسلام» در اصل به معناى تسليم بودن و اطاعت آمده است. و آيين حقيقى در پيشگاه خداوند همان تسليم بودن در برابر فرمان اوست. در واقع روح دين در همه زمانها چيزى جز تسليم بودن در برابر حقيقت نيست، ولى از آنجا كه آيين پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم عالىترين نمونه تسليم در برابر خداوند است، نام «اسلام» براى آن انتخاب شده است. البته دعوت اسلام به توحيد و نبوت و مانند آن دعوت تازهاى نيست، بلكه تمام اصولى كه درباره مسائل ريشهاى و بنيادى وجود دارد در همه اديان آسمانى يكى است. آرى، همراه با تكامل جوامع و فرهنگهاى انسانى، قوانين و مقررات فرعى و جزئى نيز رشد و تكامل پيدا كرده است و با
(75)
آمدن اسلام، آخرين شريعت به مرحله نهايى رسيده است، ولى اصول كلى عقايد، مبانى اخلاق و قوانين رفتارى در همه مذاهب يكسان بوده است.
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم خاتم پيامبران
در فصل پيشين بيان شد كه آيين اسلام جنبه جهانى داشته، مخصوص منطقه و نژاد و قوم خاصى نيست. مفاهيم و محتويات اين دين چنان گسترده است كه با گذشت زمان به كهنگى و فرسودگى نمىگرايد، و بدين جهت اسلام نه تنها از نظر مكانى محدود به منطقه خاصى نيست كه از نظر زمان هم قيدى ندارد و همه آيندگان را شامل مىشود و بدين گونه است كه از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم به عنوان «خاتَم النبيين»(1) ياد مىگردد؛ كلمه «خاتم» به معنى چيزى است كه به وسيله آن پايان داده مىشود. اين كلمه از ريشه «ختم» به معنى «پايان» گرفته شده است و از آنجا كه مهرزدن در پايان و خاتمه نوشته قرار مىگيرد، نام خاتم برروى وسيلهاى كه با آن مهر مىزنند گذاشته شده است. انگشتر را هم «خاتم» مىگويند چون در قديم روى انگشترهايشان نقشها و نوشتههايى را حكّ مىنمودند و به وسيله آن انگشتر نامهها را مهر مىكردند؛ وقتى پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم تصميم گرفت دعوت خود را گسترش داده، به پادشاهان و سلاطين روى زمين نامه بنويسد، دستور داد انگشترى برايش ساختند كه روى آن جمله «مُحَمَّد رَسُولُ اللّه» حكّ شده بود و نامههاى خود را با آن مهر مىكرد. و
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ سوره احزاب(33): آيه40.
(76)
بدين گونه كلمه «خاتَمالنبيين» كه در قرآن براى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم ذكر شده است دلالت بر اين مطلب دارد كه ايشان آخرين پيامبر الهى است، و اين فكرى سطحىنگر است كه گفته شود مراد از اين كلمه اين است كه پيامبر اسلام انگشتر پيامبران است و زينت آنها حساب مىشود.
مسأله خاتميت پيامبر امرى است كه همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند و در آيات فراوانى از قرآن به آن اشاره ياتصريح گرديده است. ترجمه يكى از آيات چنين است: «محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده، ولى رسولخدا و خاتم پيامبران است.»(1) همچنين روايات متعددى از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم و ساير معصومين عليهمالسلام در اين باره نقل شده است كه در اين جا به ذكر يك نمونه از آن بسنده مىكنيم:
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم به حضرت على عليهالسلام در حديث منزلت چنين فرمود: «تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى جز اين كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود.»(2)
پرسش: سير ترقى و تكامل انسان حد و مرزى ندارد و لذا مىبينيم كه انسانهاى امروز در مرحلهاى بالاتر از علم و دانش نسبت به گذشتگان قرار دارند، با اين حال چرا دفتر نبوت و پيامبرى به طور كلى بسته شده و انسان در اين حركت و سير تكاملى از پيامبران جديد محروم شده است؟
پاسخ: گاه انسان به مرحلهاى از رشد و بلوغ فكرى و فرهنگى مىرسد كه مىتواند با استفاده مداوم از اصول و تعليماتى كه پيامبر خاتم
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ همان.
2 ـ بحار الانوار،ج5،ص69 ـ السنن الكبرى،ج9،ص40 ـ متقى هندى،كنز العمّال،ج11،ص599، شماره32881.
(77)
به طور جامع در اختيار او گذارده راه را بهخوبى ادامه دهد بدون آن كه به شريعت تازهاى نياز داشته باشد. مثلاً يك دانشآموز در مرحلههاى مختلف تحصيلش نياز به استاد دارد اما وقتى به درجه صاحب نظرى رسيد ديگر نزد استاد جديدى ادامه تحصيل نمىدهد بلكه با اتكا به آنچه از محضر استادهاى پيشين و خصوصا استاد اخير خود دريافته به بحث و تحقيق و بررسى مىپردازد و مسير تكاملى خود را ادامه مىدهد. بر همين اساس انبياى پيشين براى آن كه انسان بتواند در اين راه پرنشيب و فرازى كه به سوى تكامل وجود دارد پيش برود، هر كدام قسمتى از نقشه اين مسير را در اختيار او گذاشتند تا انسان اين شايستگى را پيدا كند كه نقشه كلى و جامع تمام راه را به وسيله آخرين پيامبر از سوى خداوند بزرگ دريافت نمايد. البته اين مطالب فقط در مورد نياز نداشتن به آيين و دين جديد است و گرنه مسأله امامت كه همان نظارت كلى بر اجراى اين اصول و قوانين و دستگيرى از بازماندگان در راه مىباشد، مسأله ديگرى است كه هرگز انسان از آن بىنياز نيست؛ و روى همين اساس پايان يافتن سلسله نبوت هرگز به معنى بىنياز بودن از سلسله امامت نمىباشد، كه ان شاء اللّه در بحث امامت به اين موضوع خواهيم پرداخت.
اصول كلى اسلام پاسخگوى مسائل در هر زمان
پرسش: نيازهاى انسان در هر زمانى تغيير مىكند در حالى كه قوانين دين اسلام مربوط به مسائل و نيازهايى است كه در زمانهاى گذشته وجود داشته است، حال با اين دستورات چگونه مىتوان به نيازهاى
(78)
گوناگون انسان كه هر زمانى در حال تحول و تغيير است پاسخ داد؟
پاسخ: اگر تمام دستورات اسلام امور جزيى و مشخص بود و مربوط به امر خاص و شخص معين و منطقه مخصوصى بود، اين اشكال راه پيدا مىكرد، اما با توجه به اين كه در دستورات اسلام يك سلسله اصول كلى و قواعد بسيار وسيع و گسترده وجود دارد كه مىتواند نيازهاى هر عصرى را پاسخگو باشد ديگر جايى براى اين اشكال وجود ندارد، و اصلاً «اجتهاد» به معنى تلاش براى پيدا كردن حكم مسائل جزيى از اين دستورات و قواعد كلى است و «مجتهد» به كسى مىگويند كه بتواند با استفاده از قرآن و مدارك و منابع به يادگار مانده از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و ائمه عليهمالسلام ، وظيفه انسانها را در هر عصرى در برابر مسائل جديد مشخص نمايد.
(79)