بازدید این صفحه: 2556 تاریخ انتشار: 1392/9/19 ساعت: 10:39:49
سرگذشت اربابان اندیشه؛
به مناسبت سالگرد درگذشت علامۀ حکیم آیت الله رحیم ارباب
هرکس که انديشۀ پويايي دارد به ناچار با محيط و روزگار خويش، درگير ميشود، از زمان و زمانۀ خويش در ميگذرد و به فراسوي زمان خود ميرود، و چنين است که ...
موضوع: اخبار
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
هرکس که انديشۀ پويايي دارد به ناچار با محيط و روزگار خويش، درگير ميشود، از زمان و زمانۀ خويش در ميگذرد و به فراسوي زمان خود ميرود، و چنين است که خفتگان درکش نميکنند، او را ميآزارند و از خويش ميرانند؛ و اگر بدانند که او سواي ساختن چيزي نو، بر آن است تا کهنهها را در هم بکوبد، آنگاه مرگ او را طلب ميکنند. «اين سرگذشتي است که در طول تاريخ بشر بر تمامي اربابان انديشه رفته است»، اما در اين ميان، آنان که کمر همت به زدودن پيرايههايي بستهاند که دامان دين خداوندي را آلوده است، با مخالفت شديدتري روبرو شدهاند. و حتی نزدیکی و خویشاوندی و دوستی امیرالمؤمنین علی (ع) و دیگر ائمه صلوات الله علیهم با پیامبر هم، نمی تواند حجاب فرو آمده بر دیدگان مردم را کنار نهد، تا شاید ایشان را چنین سرنوشتی نباشد. آنجا که اصحاب زور و تزویر بیت المال مسلمین را پاداشی می کنند تا بر منبرها علی (ع) را دشنام دهند، تیر خشمشان را حتی از جنازۀ فرزندش، حسن (ع) دریغ نمی کنند و برای بسیج مردم در برابر حسین (ع)، از جاری کردن هر گونه تهمت و افتراء و تکفیر در میان مردم فروگزار نیستند و برای آن هزینه ها می کنند.
«و اين سرگذشتي است که در طول تاريخ بشر بر تمامي اربابان انديشه رفته است». آنجا که مولی شیرازی، صدرا، قدم در عرصۀ اجتماع و سیاست میگذارد و دینداران، فیلسوفان و عارفان را مخاطب خویش می سازد، سیاست مداران و مسند نشینان، اندیشههای وی را برنمی تابند؛ چه در زمان خودش و چه امروز، حتی اگر ظاهراً تحسینش کردهاند. ملاصدرا انسانی است که شناختنش برای حاکمان خطرآفرین است چون حکیمانه، نگران زندگی مردمان و سرنوشت آنان است و برای زیستن سعادتمندانهشان دل میسوزاند. این است که وی را به تبعید شدن و تکفیر گشتن میکشاند.
«این سرگذشتی که در عصر ما هم، همچنان بر اربابان اندیشه می رود» آنجا که فتواهای خلاف مشهور حکیم رحیم ارباب تحمل نمی گردد و تفسیرش از متشابهات قرآن پذیرفته نمی شود و اقامۀ جمعه اش، فراتر از تحمل می نماید. همّ و غم علامه سید محمد جواد غروی، برای آشتی میان حکمت و زندگی مردم عامی، برای درست زیستن خلق، یعنی زیست حکیمانه، عاقلانه و عاشقانه، به جهل کشاندن و گمراه کردن مردم خوانده می شود، و نگرانیش برای انسانهایی که چون بهرهیی از حقیقت نمیبرند، زندگیشان را تباه میکنند، سعی در تفرقه افکنی و شیعه ستیزی و توسعۀ وهابیت تعبیر می شود. تا ترس از کفر و خروج از دین، مردم را از اطرافش پراکنده کند و به تکفیرش بکشاند و اندیشه اش را محبوس سازد، معرفت نسبت به او را به هیچ. و فرزند او نیز، دکتر سید علی اصغر غروی که چون پدر الهی می اندیشد و جا پای او نهاده، از این سرگذشت مستثنی نیست، کسی که تنها انتشار نظری از او در میان نظرات، آن هم نظری که از دیرباز مطرح بوده، توهین و اهانت به مقدسات خوانده می شود وسیل تهمت ها و تکفیر ها زندان را نصیبش می سازد.[1]
«و اين سرگذشتي است که در طول تاريخ بشر بر تمامي اربابان انديشه رفته است». و هنوز در میان خاطره ها زنده است فریادهای تکفیر دکتر شریعتی و تهمت ها به شهید مطهری و علامۀ طباطبایی که طلبۀ حوزه را چه به تفسیر قرآن.
اما در این لحظه و در همین نقطه از تاریخ که هستیم، شاید بتوان کمی درنگ کرد، ایستاد و خواست که جوری دیگر صفحۀ آخری را به پایان برد، حجاب را از دیدگان مردم کنار زد و سلسلۀ تهمت هایی را که به آیت الله غروی می زدند پاره کرد و اینگونه فرزندش دکتر سید علی اصغر غروی را نیز تبرئه نمود. کسی در طول غریب به 70 سال زندگیش لحظهیی به زندگی کردن نیاندیشیده و همواره خواسته اش، زندگی ساختن بوده و عملش مبارزه برای دست یافتن به آن. هرگز برای تبلیغ دینش وجهی نخواسته و برای پالودنش از خرافه ها نیز هزینه کرده است، از عمر و خانواده و زندگی خویش. کسی که شایسته است او را در امتداد جریان احیاءگرانی دانست که تنها گناهشان اين است که ميکوشند کلام استوار خداوند و دين راستين پيامبر را از لابلاي خروارها جهل و خرافه رها سازند. و از این طریق وحدت امت اسلامی را به ارمغان آورند.
و برای تبرئۀ او، شاید سخنان حکیم ارباب بتواند آبی باشد بر آتش این افتراءات. آتشی که سوختش عدم معرفت و آگاهی نسبت به اندیشۀ غروی است. تهمت به دکتر غروی، تهمت به علامۀ غروی، تهمت به الهی اندیشیدن است، اندیشه یی که از زمانۀ خویش در می گذرد و به فراسوی زمان خود می رود.
آیت الله ارباب کسی که علیرغم تلاشها برای مهجور ماندنش از سوی مخالفان، در میان علماء و روشنفکران، دانشگاهیان و مردم عامی بر جایگاهی ویژه نشسته و بزرگان اینگونه می شناسندش؛آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی می گوید: «همانند ارباب در نجف اشرف هم اصلاً نیست و یا اندک است». آیت الله بروجردی می فرماید: «اگر او مرجعیت را میپذیرفت، احق و اولی بود.»[2] و علامۀ همایی نیز چنین می گوید: «من اعتقاد راسخ دارم که در کل حوزه ها فعلاً در مقام جمع الجمعی، مثل حاج آقا رحیم ارباب وجود ندارد، آن چنان که تمام معارف را در حد استادی بداند.» دکتر محمد باقر کتابی معتقد است: «ایشان بیشتر در وادی اخلاق و فضیلت اخلاقی سیر می کردند، به این نیت که مردم به سوی مهرورزی سوق پیدا کنند و همدیگر را دوست داشته باشند.»[3]
حتی روحانیون ساده اندیشی که از او دل خوش ندارند و بعضاً در پراکنده کردن شایعات و تهمت ها پیرامون او سعی می نمایند، در محضرش خاموشند و در محل نزاع، حکیمت را به نزدش می برند و مطیع نظراتش می شوند.
آری! سخنان حاج آقا رحیم ارباب می تواند! اگر خوب گوش کنید می بینیدکه می تواند، آنجا که می گوید:
«من شهادت میدهم آقای غروی شیعه خالص، سید، اهل عربیت، من یک عمر است با ایشان بودم، با شما بودم، با ایشان بودم، همین طور که عرض میکنم، من این است که میگویم، میانه خود و خدا، آقای غروی پاک، شیعه خالص، سید، عالم، حدیث درست خوان».
این جملات را حکیم ارباب در حالی بیان می کند که روحانیون شهر قضاء بین خود و علامۀ غروی را به نزدش آورده اند. غروی را سنی و وهابی خوانده، و منبرش را و اقتداء به او را حرام دانسته اند. و اکنون این عقیدۀ علامۀ غروی پیرامون جسمانی نبودن معراج را، بهانۀ خوبی برای تکفیرش پنداشته و برای گرفتن فتوای آن به نزد حکیم ارباب آمده اند. اما آنچه نصیبشان می شود بهت و حیرت است. سنخیت بین معرفت الهی حکیم ارباب و علامۀ غروی، علت انضمام این دو به یکدیگر است و این دلیل حمایتهای پیوستۀ حکیم ارباب از علامۀ غروی، از اندیشۀ غروی، و به این ترتیب از فرزند او دکتر سید علی اصغر غروی، در برابر ساده اندیشی برخی روحانیون شهر است.
نوشته : سوگند سبحانی
کد خبر: 139291930868
1392/9/19
|