بازدید این صفحه: 5723 تاریخ انتشار: 1392/3/4 ساعت: 08:23:32
عبرت در قرآن و روایات
عبرت در قرآن و روایات از موضوعات مورد توجه اساتید اخلاق بوده است که واجد آموزه های فراوان است. به گزارش شفقنا آنچه در پی می آید با عنوان "عبرت در قرآن و روایات" اثر استاد حسین انصاریان است.
موضوع: اندیشه نویسنده: حجة الاسلام حسین انصاریان
منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد هشتم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
عبرت در قرآن
بررسى مسئله عبرت در قرآن مجيد ما را به اين واقعيّت آشنا مىكند كه تمام آيات قرآن، براى اهل دل آيات عبرت و پند است.
قرآن در مواقع گوناگون و مناسبتهاى لازم، داستان زندگى پاكان و ستمپيشگان و عاقبت هر دو طايفه را به بهترين صورت بيان كرده و از مردم مىخواهد، از زندگى پيشينيان و از به كمال رسيدن پاكان و از سرنگون شدن ستمكاران با آن همه قدرت مالى و جسمى و خدمى و حشمى، عبرت بگيرند.
قرآن، وقتى قدرت اقتصادى و سياسى و اجتماعى ستمپيشگان را كه سرنگونى آنان را كسى باور نمىكند بيان مىكند، در پايان داستان نقل شده، عبرتگيرى از وضع آنان را واجب مىداند.
[هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ] «1».
اوست كه كافرانِ از اهل كتاب را در نخستين بيرون راندن دسته جمعى از خانههايشان بيرون راند. [شما اهل ايمان] رفتنشان را گمان نمىبرديد، و خودشان پنداشتند كه حصارها و دژهاى استوارشان در برابر خدا [از تبعيد و در به درى آنان] جلوگيرى خواهد كرد ولى [اراده كوبنده] خدا از آنجا كه گمان نمىكردند به سراغشان آمد و در دلهايشان رعب و ترس افكند به گونهاى كه خانههايشان را به دست خود و به دست مؤمنان ويران كردند. پس اى صاحبان بينش و بصيرت! عبرت گيريد.
[قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ] «2».
تحقيقاً براى شما در دو گروهى كه [در جنگ بدر] با هم رو به رو شدند، نشانهاى [از قدرت خدا و حقّانيّت نبوّت پيامبر] بود، گروهى در راه خدا مىجنگيدند، و گروه ديگر كافر بودند كه اهل ايمان را به چشم خويش دو برابر مىديدند [به همين خاطر شكست خوردند] و خدا هر كه را بخواهد با يارى خود تأييد مىكند؛ مسلماً در اين [واقعيت] عبرتى براى دارندگان بصيرت است.
خداوند در داستان موسى و فرعون، آن مرد الهى و آن قدرت شيطانى مىفرمايد:
[اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى* فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى* وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى* فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى* فَكَذَّبَ وَ عَصى* ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى* فَحَشَرَ فَنادى* فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى* فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى* إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى] «3».
اى موسى به سوى فرعون برو؛ زيرا كه طغيان كرده است.* پس به او بگو:
مىخواهى [از آلودگى شرك و طغيان] پاك و پاكيزه شوى؟* من تو را به سوى پروردگارت راهنمايى مىكنم تا از او بترسى [و از طغيان دست بردارى.]
* پس آن معجزه بزرگتر را به او نشان داد.* ولى [او آن را] تكذيب كرد و سرپيچى نمود.* سپس [به حق] پشت كرد [و براى نابودى موسى] به تلاش برخاست!* پس [قومش را] گرد آورد، و ندا داد* و گفت: من پروردگار بزرگتر شما هستم.* پس خدا هم [به كيفر اين ادعاى نابجا] او را به عذاب آخرت و دنيا دچار ساخت.* بىترديد در اين سرگذشت براى كسى كه [از عذاب خدا] بترسد عبرتى است.
شما به آيات 14 نمل، 184 اعراف، 103 اعراف، 39 يونس، 51 نمل، 40 قصص، 73 صافات، 137 آل عمران، 11 انعام، 86 اعراف، 36 نحل، 69 نمل، 42 روم مراجعه كنيد و ببينيد خداوند در اين آيات به وضع ظالمان، مفسدان، مجرمان، مكذبان و عاقبت آنان اشاره فرموده و مردم را دعوت مىكند از بدبختى اين اقوام كه روزگارى بر اريكه قدرت تكيه داشتند و تصور نمىكردند با افتضاح و آبرو ريزى دنيا را به سوى جهنم و عذاب ابد ترك كنند عبرت بگيرند و مواظب باشند، دچار آن احوالاتى كه آنان بودند نشوند كه اينان نيز هم چون آنان گرفتار خواهند شد!
عبرت در روايات
در روايت آمده:
كانَ أكْثَرُ عِبادَةِ أبي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللّهِ عَلَيْهِ خصلتين التَّفَكُّرَ وَالْإعْتِبارَ «4».
بيشترين عبادت ابوذر كه خدايش رحمت كند، دو خصلت بود: انديشه و پندگيرى.
كَتَبَ هارونُ إلى مُوسىَ بْنِ جَعْفَرٍ عليهما السلام: عِظْني وَأوْجِزْ قالَ: فَكَتَبَ إلَيْهِ: ما مِنْ شَيْءٍ تَراهُ عَيْنُكَ إلّاوَفيهِ مَوْعِظَةٌ «5».
هارون به حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام نوشت: مرا موعظه كن ولى كوتاه و مختصر، حضرت نوشتند: چيزى را چشمت نمىبيند مگر آن كه در آن موعظه و عبرت است.
عبرت در نهج البلاغة
كتاب با عظمت «نهج البلاغة»، جمعآورى سيد رضى، گوشه بسيار كوچكى از درياى بيكران و فضاى لا يتناهاى انديشه حضرت يعسوب الدين مولى الموحدين، امام عاشقان، چراغ عارفان، سرحلقه آگاهان، مغز بينش و سرحلقه آفرينش اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام است.
حاج ميرزا حبيب اللّه شهيدى خراسانى، آن عارف وارسته، در وصف حضرتش گفته:
روز ازل كآدم و عالم نبود
جلوهاى از روى على كم نبود
آدم اگر چهره نسودى به خاك
بر در پيرم على آدم نبود
مرغ گل دريافت بتن جان و دل
از دم عيسى به جز اين دم نبود
نخله مريم نشدى بارور
سايهاش ار بر سر مريم نبود
اى كه نه گر كلك تو دادى نظام
دفتر ايجاد منظم نبود
كعبه زميلاد تو اين رتبه يافت
ورنه بدين پايه معظم نبود
در شب معراج كه حق با رسول
گفت سخن غير تو محرم نبود
كيستى اى آن كه همه عالمى
نام و نشان زآدم و خاتم نبود
گر ننهادى تو بهشتى قدم
گر شكن زلف تو را خم نبود
فاش بگو كاول و آخر على است
در دو جهان ظاهر و باطن على است
در كتاب شريف «نهج البلاغة» به هزاران موضوع شگفت درباره حقايق ظاهر و باطن عالم برمىخوريم.
اين كتاب اگر سرمشق زندگى جهانيان قرار بگيرد، معيشت، اخلاق، سياست، خانواده، اجتماع، دنيا و آخرت تمام مردم به تمام معنى آباد مىشود.
«نهج البلاغة»، غذاى مغز، صافى روح، صيقل نفس، چراغ جان، خورشيد هدايت، نشانه راه و جامع معارف و علوم عالى الهى و انسانى است.
بخشى از «نهج البلاغة» حاوى مهمترين مواعظ بيدار كننده و بخشى از آن مواعظ راهنمايىهاى حضرت مولا به سوى عوامل عبرت و عبرت آموزى است.
خطبه 20
در خطبه بيستم با تمام محبت و علاقه از مردم مىخواهد از مرگ مردگان و آنچه در ساعت مرگ و پس از مرگ براى آنان اتفاق افتاده جداً عبرت گرفته و اگر مىخواهند بيدار شوند با اين زنگ بيدار كننده الهى بيدار شوند، حضرت على عليه السلام اين انسان آگاه و اين مجسمه فهم و تقوى و اين طاير گلشن قدس كه در رأس خبرداران و آگاهان و بينايان عالم است از برخورد كسانى كه به كام مرگ مىافتند و به آنچه برمىخورند خبر مىدهد و مجموعه آن اخبار را وسيله عبرت براى عبرت گيرندگان قرار مىدهد:
فَإنَّكُمْ لَوْ عايَنْتُمْ ما قَدْ عايَنَ مَنْ ماتَ مِنْكُمْ لَجَزَعْتُمْ وَوَهِلْتُمْ وَسَمِعْتُمْ وَأطَعْتُمْ، ولكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ ما قَدْ عايَنُوا وَقَريبٌ ما يُطْرَحُ الْحِجابُ، وَلَقَدْ بُصِّرْتُمْ إنْ أبْصَرْتُمْ وَاسْمِعْتُمْ إنْ سَمِعْتُمْ وَهُديتُمْ إنِ اْهْتَدَيْتُمْ، بِحَقٍّ أقُولُ لَكُمْ لَقَدْ جاهَرَتْكُمُ الْعِبَرُ وَزُجِرْتُمْ بِما فيهِ مُزْدَجَرٌ وَما يُبَلِّغُ عَنِ اللّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِ إلَّاالْبَشَرُ «6».
اگر به چشم ببينيد آنچه را كه مردگان شما به چشم ديدند، هرآينه غمگين مىشويد و زارى مىنماييد، آن وقت است كه تمام اوامر و نواهى خدا و انبيا را مىشنويد و پيروى مىكنيد، اما آنچه را رفتگان ديدند از نظر شما پنهان است، به همين خاطر در عمل و اخلاق و عقيده پست هستيد.
نزديك است پرده بين شما و آنچه پس از مرگ است برداشته شود.
عوامل بينايى را به وسيله آيات در اختيارتان گذاشته اگر بينا باشيد، آنچه را بايد به شما بشنوانند، شنواندهاند اگر شنوا باشيد و راه هدايت را به شما نماياندهاند اگر قبول هدايت كنيد.
به شما بگويم كه توسط انبياء، عبرتها بر شما آشكار گرديد، از آنچه نهى شده منعتان كردهاند، آن چنان كه ديگر جاى عذرى براى شما باقى نيست، از جانب حق تبليغ نمىكنند پس از رسولان آسمانى جز افراد برجسته بشرى كه از جانب حق مأمورند، پس منتظر ملائكه نباشيد كه براى تبليغ به شما نازل شوند، به دعوت انبيا گوش فرا دهيد و از آنچه براى شما گفتند پيروى نماييد و از حوادث و وقايع به خصوص مرگ آنان كه از بين شما رفتند عبرت بگيريد.
خطبه 83
آن گاه در قسمتهايى از خطبه 83 به مسئله مرگ و آنچه بر سر مردم پس از مرگ مىآيد اشاره كرده مىفرمايد:
مدت عمر و زندگى را از شما پنهان داشته و از آثار گذشتگان براى شما عبرتها باقى گذاشته، از لذت و بهرهاى كه از دنيا بردند و از طول مدت و فراخى كه قبل از گلوگير شدن ريسمان مرگ نصيب آنها شده بود.
پيش از رسيدن به آرزوها، مرگ همه آنان را به سرعت گرفت و بين آنان و تمام آرزوهاشان جدايى انداخت، در هنگام تندرستى توشه و زاد براى آخرت برنداشتند و در جوانى و توانايى عبرت نگرفتند.
آيا كسى كه در ابتداى جوانى و طراوت شباب و زندگانى است غير از پيرى و خميدگى چيز ديگرى را انتظار مىكشد، آيا كسىكه در كمال تندرستى است به غير بيمارى و سستى چشم براه برنامه ديگرى است، آيا كسى كه پا برجا و برقرار است و همه چيزش مهياست جز فنا و از بين رفتن را انتظار مىكشد.
با اين دورى و جدايى از دنيا و همه امورش از قبيل كسب و كار و خانه و تجارتخانه و زن و بچه و دوست و قوم و خويش و انتقال و كوچ كردن و لرزيدن از اضطراب و نگرانى و مصيبت و سختى جان كندن و از بسيارى غم و اندوه آب دهان فرو دادن و به اطراف براى يارى خواستن از خدمتگزاران و خويشان و دوستان را دارند، آيا شيون عزيزان سودى دارد؟!
بيچاره انسان كه در گرو گورستان داده شده و در خوابگاه قبر تنها مانده، گزندههاى خاك و مار و مور، پوست تنش را پاره پاره كردهاند و شدت و سختىهاى مرگ، تازگى پوستش را پوسانده و از بين بردهاند، بادهاى سخت آثارش را محو كرده و مصائب دوران نشانههاى او را نابود نموده، نه در ميان قبر اثرى از او هست و نه در بين مردم خبر از او باقى مانده!!
جسدها پس از طراوت و تازگى تغيير يافت و استخوانها بعد از آن استحكام پوسيد و جانها در گرو بارهاى گران گناه و معصيت بماند، اين زمان است كه اين بيچارگان به تمام اخبارى كه انبيا و قرآن نسبت به بعد از مرگ داده بودند يقين حاصل نمودند.
بيچاره و بدبخت انسانى كه در غفلت و ضلالت و گمراهى مرد، بعد از آن كه در لغزش و خطاى خويش اندك زمانى زيسته بود و در مقابل نعمتهايى كه خداوند به او بخشيده بوده عوض و سودى نگرفت و آنچه بر وى واجب بود بجا نياورد. پس در اواخر سركشى و پيروى از هواى نفس و هنگام خوشحالى، اندوههاى مرگ او را فرا گرفت و با دردهاى سخت و بيمارىهاى گوناگون كه بحران آن در شب است، حيران و سرگردان روز را به شب مىآورد و شب را تا به روز بيدار بود، در حالتى كه برادر غمخوار و پدر مهربان و همسرى كه از بىصبرى واى واى مىگفت و دختر كه از اضطراب و نگرانى به سينه مىزد در اطراف او بودند و آن مرد در بيهوشى جان كندن كه او را در خود مشغول مىداشت، در غم و اندوه بسيار و ناله دردناك و جان دادن با سختى و رفتن از دنيا از روى رنج مبتلا بود.
پس در كفنها پيچيده مىشود و در حالت نوميدى به سوى قبر كشيده در حالى كه هيچ كارى از دستش بر نمىآيد، بعد او را روى تختههاى تابوت مىاندازند، وامانده و از حال رفته، مانند شتر از سفر بازگشته و رنجور كه از سختى بيمارى لاغر گرديده، فرزندان و برادران گرد او آمده او را به دوش مىكشند و تا خانه غربت و بىكسى، جايىكه ديگر ملاقات نخواهد شد وى را مىبرند.
چون تشييعكنندگان و مصيبت ديدهها از گورستان بازگردند او را در قبر مىنشانند، از وحشت و ترس سؤال و لغزش در امتحان آهسته سخن مىگويد.
بزرگترين بليّه در آنجا، آب گرم نازل شده و وارد كردن به دوزخ و هيجان و شدت صداى آتش است، در عذاب سستى نيست تا او را راحتى دهد و نه آسايشى كه رنج او را برطرف سازد و نه قوت و طاقتى دارد كه از آن مانع گردد و نه مرگى كه او را از آن همه سختى برهاند و نه چشم بر هم زدن و خواب اندكى اندوهش را بزدايد، بين انواع دردها و عذابهاى پى در پى مبتلاست، ما از اين عذابها به خدا پناه مىبريم!!
اى بندگان خدا! كجا هستند كسانى كه خداوند به آنان عمر و زندگى داد و به نعمتهايش ايشان را متنعم نمود و آنچه بايد بدانند به آنها آموخت، به طورى كه فهميدند و به آنان مهلت داد ولى اينان در بازى و بيهودگى فرصت را از دست دادند، در تندرستى و رفاه بودند اما عطاى حق را فراموش كردند، به آنان مدت زيادى مهلت داد و به ايشان نيكى كرد و از عذاب دردناك ترساندشان و به نعمتهاى ابدى بهشت وعده داد، ولى از خواب غفلت بيدار نشدند.
اى بندگان خدا! از گناهان هلاك كننده و از عيوبى كه خدا را به خشم آورد دورى كنيد، اى دارندگان ديدههاى بينا و گوشهاى شنوا و تن سالم و مال دنيا! آيا جاى هيچ گريزى يا پناهى يا فرار و بازگشتى از عذاب الهى هست يا نيست؟
چگونه بازگشته، به كجا بازگرديد، به چه چيز فريفته مىشويد، بهره هر يك از شما از زمين به اندازه درازى و پهناى قامت اوست، با رخسار خاك آلوده.
اكنون اى بندگان خدا! فرصت را غنيمت شمريد تا وقتى كه ريسمان مرگ رهاست و گلوى شما را نگرفته و روح در بدنتان هست، در اين زمان كه موقع هدايت و رستگارى است و بدنها راحت و اجتماع فراوان و مهلت زندگانى و اراده و اختيار برقرار و موقع توبه و بازگشت و مجال انجام حاجت و نيازمندى باقى است. براى آخرت فكرى كنيد و براى زاد و توشه جهت جهان بعد قدمى برداريد، پيش از آن كه فرصت از دست برود و جايگاهتان گور شود و ترس از بيرون رفتن جان و رسيدن مرگ و پيش آمدن عذاب به كيفر معاصى، در برابرتان آشكار گردد.
سيد رضى مىگويد:
در خبر وارد شده: وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام اين خطبه را بيان فرمود، بدنها به لزره درآمد و چشمها گريان شد و دلها به اضطراب و نگرانى افتاد! «7»!
خطبه 221
حضرت على عليه السلام در قسمتى از خطبه 221 براى عبرتگيرى مردم مىفرمايد:
اهل گورستان همسايگانى هستند كه با هم انس نمىگيرند و دوستانى كه به ديدن يك ديگر نمىروند، نسبتهاى آشنايى بينشان كهنه و سببهاى برادرى از آنها بريده شده است.
پس همگى با اين كه يك جا گرد آمدهاند تنها و بىكسند و با اين كه دوستان بودند از هم دورند، براى شب بامداد و براى روز شب نمىشناسند، هر يك از شب و روز كه در آن كوچ كردهاند برايشان هميشگى است.
سختىهاى آن سرا را سختتر از آنچه مىترسيدند مشاهده كردند و آثار آن جهان را بزرگتر از آنچه تصور مىكردند، ديدند.
پس اگر بعد از مرگ به زبان مىآمدند، نمىتوانستند آنچه را به چشم ديده و دريافتهاند، بيان كنند و اگر چه نشانههاى ايشان ناپديد شده و خبرهاشان قطع گرديده ولى چشمهاى عبرتپذير آنان را مىنگرد و گوشها خردها از آنها مىشنود كه از غير راههاى گويايى بلكه به زبان حال و عبرت مىگويند:
آن چهرههاى شگفته و شاداب بسيار گرفته و زشت شد و آن بدنهاى نرم و نازك بىجان افتاده و جامههاى كهنه و پاره پاره در برداريم، تنگى گور ما را سخت به رنج افكنده و وحشت و ترس را به ارث برديم و منزلهاى خاموش به روى ما ويران گرديد، اندك نيكوى ما نابود و روهاى خوش آب و رنگ ما زشت و ماندن ما در منزلهاى ترسناك دراز گشت و از اندوه رهايى و از تنگى فراخى نيافتيم.
پس اگر به عقل و انديشهات حال ايشان را تصور نمايى، يا پوشيده شدگى پرده از جلوى تو برداشته شود، در حالى كه گوشهاشان از جانوران زير زمينى نقصان يافته و كر گشته و چشمشان به خاك سرمه كشيده شده و فرو رفته و زبانها بعد از تند و تيزى در دهانها پاره پاره و دلها بعد از بيدارى در سينههاشان مرده و از حركت افتاده و در هر عضو ايشان پوسيدگى تازهاى كه آن را زشت مىسازد فساد و تباهى كرده و راههاى آسيب رسيدن به آن آسان گرديده، در حالى كه اندامشان در برابر آسيب تسليم و دستهايى نيست كه آنها را دفع نمايد و نه دلهايى كه ناله و فرياد كند. اندوه دلها و خاشاك چشمها را خواهى ديد كه براى آنها در هر يك از اين رسوايى و گرفتارىها حالتى است كه به حالت ديگر تبديل نمىشود و سختى است كه برطرف نمىگردد.
و چه بسيار زمين، ابدان ارجمند و صاحب رنگ شگفتآورى را خورده است كه در دنيا متنعّم به نعمت و پرورده خوشگذرانى و بزرگوارى بوده، هنگام اندوه به شادى مىگراييده و به جهت بخل ورزيدن به نيكويى زندگانيش و حرص و كارهاى بيهوده و بازيچه، چون مصيبت و اندوهى به او وارد مىگشت. متوجه لذت و خوشى شده خود را از اندوه منصرف مىنمود، پس در حالى كه او به دنيا و دنيا به او مىخنديد در سايه خوشى زندگانى بسيار غفلتآميز ناگهان روزگار او را با خار خود لگدكوب كرد و قوايش را در هم شكست و از نزديك ابزار مرگ به سويش نگاه مىكرد، پس او به اندوهى دچار شد كه به آن آشنا نبود و با رنج پنهانى همراز گشت كه پيش از اين آن را نيافته بود و بر اثر بيمارىها ضعف و سستى بسيار در او به وجود آمد، در اين حال هم به بهبودى خود انس و اطمينان كامل داشت و هراسان روآورد به آنچه اطبا او را به آن عادت داده بودند، از قبيل علاج گرمى به سردى و برطرف شدن سردى به گرمى، پس داروى سرد، بيمارى گرمى را خاموش نساخته بلكه به آن مىافزود و داروى گرم، بيمارى سردى را بهبودى نداده، مگر آن را به هيجان آورده سخت مىنمود و با داروى مناسب كه با طبايع و اخلاط درآميخته مزاج معتدل نگشت، مگر آن كه آن طبايع هر دردى را كمك كرده مىافزود، تا اين كه طبيب او سست شد و از كار افتاد و پرستارش فراموش كرد و زن و فرزند و غمخوارش از بيان درد او خسته شدند و در پاسخ پرسش كنندگان حال او، گنگ گرديدند و نزد او از خبر اندوهآورى كه پنهان مىنمودند با يك ديگر گفتگو كردند، يكى مىگفت: حال او همين است كه هست، ديگرى به خوب شدن او اميدوارشان مىكرد و ديگرى بر مرگ او دلداريشان مىداد، در حالى كه پيروى از گذشتگانِ پيش از آن بيمار را به يادشان مىآورد، پس در اثناى اين كه او با اين حال بر بال مفارقت دنيا و دورى دوستان سوار است، ناگاه اندوهى از اندوههايش به او هجوم آورد، پس زيركىها و انديشههاى او سرگردان مانده از كار بيفتد و رطوبت زبانش خشك شود و چه بسيار پاسخ پرسش مهمى را دانسته، از بيان آن عاجز و ناتوان است و هر چه بسيار آواز سخنى كه دل او را دردناك مىكند مىشنود و خود را كر مىنماياند و آن آواز يا سخن از بزرگى است كه او را احترام مىنموده، يا از خردسالى كه به او مهربان بوده.
به تحقيق مرگ را سختىهايى است كه دشوارتر است از آن كه همه آنهاى بيان شود، يا عقلهاى مردم دنيا آن را درك كرده، بپذيرد! !
الهى قمشهاى آن عاشق فرزانه مىگويد:
هر گل كه به باغ دهر خندان شد
چاك از غم عالمش گريان شد
هر غنچه در اين چمن تبسّم كرد
زود از غم روزگار پژمان شد
تا باد صبا نقاب گل بگشود
از باد فنا برون ز بستان شد
هر شمع وفا كه رخ به مهر افروخت
بىمهرى دهر ديد و گريان شد
از پرده هزار نو عروس آمد
در حجله ناز و باز پنهان شد
اى بس كه عروس دهر شوهر كشت
اين رفت و اسير غمزهاش آن شد
بر عالم بىوفا چه دل بندى
پيرى كه عروس صد هزاران شد
قالَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله: أبْناءُ الْأرْبَعينَ زَرْعٌ قَدْ دَنى حَصادُهُ أبْناءُ الْخَمْسينَ ما ذا قَدَّمْتُمْ وَما ذا أخَّرْتُمْ، أبْناءُ السِّتّينَ هَلُمُّوا إلَى الْحِسابِ، أبْناءُ السَّبْعينَ عُدُّوا أنْفُسَكُمْ فِى الْمَوْتى «8».
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: اى چهل سالهها! محصولتان رسيد، درو كردن نزديك شده، اى پنجاه سالهها! چه فرستاديد و چه كرديد، اى شصت سالهها! آماده حساب شويد، اى هفتاد سالهها! خود را جزء مردگان به حساب آوريد.
[وَيُبَدِّلُ بِها ما يُقَرِّبُهُ مِنْ رِضَا اللّهِ تَعالى وَعَفْوِهِ وَيَغْسِلُ بِماءِ زَوالِها مَوْضِعَ دَعْوَتِها إلَيْهِ وَتَزْيينَ نَفْسِها إلَيْهِ]
اهل بصيرت و عاشقان حق و دلدادگان به محبوب و صاحبان نظر و عبرت به عكس اهل دنيا، لذّات غلط و ظواهر فريبنده و زر و زيور شيطانى دنيا را با لذات باقيه آخرت و با عوامل قرب به حق و رضا و عفو حضرت معبود معاوضه نمىكنند.
و نيز اهل بصيرت و بينايى، موضع دعوت دنيا را با آب زوال شستشو مىدهند، به اين معنا كه وقتى به مقتضاى بشريت ميل و رغبت آنان به دنيا خارج از اندازه و بيرون از چهار چوب خواسته حق شود، فى الفور به سبب ملاحظه فنا و زوال دنيا آب ندامت و پشيمانى از سيل چشم عبرت بين ريخته و موضع ميل به دنيا را كه دل است به آب توبه و انابه و توجه به حضرت دوست شستشو داده و نفس را از كدورت و تيرگى كه نتيجه ميل غلط به دنياست، به طهارت و نظافت معنوى كه محصول توبه و توجه و عبرت است، پاك و نورانى مىكنند.
[وَالْعِبْرَةُ تُورِثُ ثَلاثَةَ أشْياءَ: الْعِلْمُ بِما يَعْمَلُ، وَالْعَمَلُ بِما يَعْلَمُ وَعِلْمَ ما لَمْ يَعْلَمْ]
ثمره عبرت
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
نظر عبرت و بصيرت در حقايق و در عوالم و در امور دين مولد و مورث سه چيز است:
اول: علم و دانايى به افعال و حركاتى كه موجب سعادت دنيا و آخرت است و در حقيقت علم به حلال و حرام و فضايل و رذائل و ماديات و معنويات و علم به راه حق و باطل و عدل و ظلم مىباشد.
دوم: محرك عمل و حركت بر اساس آن معرفتى كه از عبرت به دست آمده است.
سوم: عالم شدن به واقعياتى است كه نمىدانسته و در حقيقت عبرت درمان كننده جهل و نادانى است، فرق ميان اين قسمت و قسمت اول اين است كه در اول علم به اعمال است و در سوم علم به اعمال و حقايق علميه و واقعيتهاى الهيه مىباشد.
[وَالْعِبْرَةُ أصْلُها أوَّلٌ يُخْشى آخِرُهُ وَآخِرٌ قَدْ تَحَقَّقَ الزُّهْدُ فى أوَّلِهِ، وَلا يَصِحُّ الْاعْتِبارُ إلّافِى الصُّدُورِ لِأهْلِ الصَّفاءِ وَالْبَصيرَة، قالَ اللّهُ تَعالى: [فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ] «10» وَقالَ أيْضاً عَزَّ مِنْ قائِلٍ: [فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ] «11». فَمَنْ فَتَحَ اللّهُ عَيْنَ قَلْبِهِ وَبَصَرَ عَيْنِهِ بِالْإعْتِبارِ فَقَدْ أعْطاهُ اللّهُ مَنْزِلَةً رَفيعةً وَزُلْفىً عَظيماً]
ريشه عبرت
عبرت، ريشه و اصلى است اول كه آخرش خشيت و آخرى است كه اولش زهد است و چشم عبرت بين حاصل نمىشود، مگر براى اهل صفا و بصيرت، خداوند تعالى مىفرمايد:
عبرت گيريد اى كسانى كه چشم بصيرت داريد و براى شما عقل بينا هست.
و نيز در قرآن فرموده:
آنان كه عبرت نمىگيرند چشمهاى ظاهرشان كور نيست، بلكه چشمهاى باطنشان كور است، آن كس كه خداوند مهربان چشم دلش را بينا كرد و ديده باطنش را به عبرت گشوده، به طور يقين مرتبه بلند و مقام عظيمى نصيب او شده است.
تاريخ آيينه عبرت
هان! اى دل عبرت بين از ديده نظر كن هان
ايوان مدائن را آيينه عبرت دان
يك ره زلب دجله منزل به مدائن كن
وزديده دوم دجله بر خاك مدائن ران
خود دجله چنان گريد صد دجله خون گويى
كز گرمى خونابش آتش چكد از مژگان
از آتش حسرت بين بريان جگر دجله
خود آب شنيدستى كآتش كندش بريان
تا سلسله ايوان بگسست مدائن را
تا بو كه به گوش دل پاسخ شنوى زيوان
دندانه هر قصرى پندى دهدت نونو
پند سر دندانه بشنو زبُن دندان
گويد كه تو از خاكى ما خاك توايم اكنون
گامى دو سه بر ما نه اشكى دو سه هم بفشان
آرى چه عجب دارى كاندر چمن گيتى
جغد است پى بلبل نوحه است پى الحان
خون دل شيرين است اين مى كه دهد زرين
زآب و گِل پرويز است اين خم كه دهد دهقان
چندين تن جباران كاين خاك فرو برده است
اين گرسنه چشم آخر هم سير نشد زيشان
از خون دل طفلان سرخاب رخ آميزد
اين زال سفيد ابرو وين مام سيه پستان
خاقانى از اين درگه دريوزه عبرت كن
تا از در تو زين پس دريوزه كند خاقان
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- حشر (59): 2.
(2)- آل عمران (3): 13.
(3)- نازعات (79): 17- 26.
(4)- الخصال: 1/ 42، حديث 33؛ وسائل الشيعة: 15/ 197، باب 5، حديث 20264.
(5)- الأمالى، صدوق: 509، المجلس السادس والسبعون، حديث 8؛ بحار الأنوار: 68/ 324، باب 80، حديث 14.
(6)- اگر شما آنچه را مردگان شما ديدند مشاهده مىكرديد به شيون مىنشستيد و انديشناك مىشديد و مستمع حق گشته به اطاعت برمىخاستيد، ولى آنچه آنان ديدند از ديد شما پوشيده است، و به زودى پردهها برداشته مىشود (اى مردم) بينايتان كردند اگر بنگريد، و شنوايتان نمودند اگر بشنويد و هدايتتان كردند اگر هدايت پذيريد، به درستى مىگويم: عبرتها براى شما آشكار است و به چيزى كه عامل بازدارنده است نهى شديد و پس از فرشتگان آسمان از جانب خداوند جز انسانِ (واجد شرايط) تبليغ حق نمىكند. نهج البلاغة: خطبه 20؛ بحار الأنوار: 39/ 244، باب 86، حديث 33.
(7)- نهج البلاغة: خطبه 83.
(8)- جامع الأخبار: 120؛ بحار الأنوار: 70/ 391، باب 141، حديث 12؛ منازل الآخره: 117.
(10)- حشر (59): 2.
(11)- حج (22): 46.
کد خبر: 139234440
1392/3/4
|