پاسخ: اوّلا اين كار تازهاى نيست، تكرار مطالبى است كه قبلا چند كشيش متعصب مسيحى از قرن 17 به بعد نوشته و پاسخ آن نيز از سوى علماى اسلام داده شده است.
توضيح اينكه در قرن 17 افرادى مانند «الكساندر راس» و «ماراكى» كشيش ايتاليايى و افراد ديگرى ترجمههايى از قرآن با دستكارى زياد منتشر كردند و اعتقاد داشتند بهترين راه مقابله با دشمن اصلى مسيحيت يعنى اسلام همينگونه ترجمههاى تحريف شده است.
اين ترجمهها قرآن را بسيار به ديده تحقير نگريسته و شخصيت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را به بهانههاى مختلف تخريب مىكردهاند حتى بعضى از آنها مانند «يوحنا الحوشبى» كتابى به نام «مناقضات القرآن» به زبان عربى نگاشته است.
از قرن 18 به بعد غالب كارها به صورت دانشگاهى ارائه مىشد.
در اين قرن مسيحى متعصبى به نام «جرج سال» قرآن رابه انگليسى ترجمه كرد و در لندن در سال 1743 منتشر نمود، انگيزه او اين بود كه مىخواست عامل رشد سريع اسلام را پيدا كند و با استفاده از اينگونه ترجمههاى نادرست نقاط ضعف زيادى براى قرآن ذكر كند.
او در يك خيالپردازى كودكانه مىگفت: «مىخواهم قرآن را از جايگاه باشكوهش سرنگون سازم!» و در مقدمه كتابش تصريح مىكند: «هدفش بى معنى نشان دادن قرآن است!».
و عجب اينكه ترجمه او تاكنون 70 بار در ايتاليا و 53 در ايالات متحده و 1 بار در هند تجديد چاپ شده است و چهره كاملا مسخشده و وارونهاى از قرآن در اين ترجمهها و حواشى آن نشان داده شده است.
بديهى است اينگونه متعصبان خيالپرداز هرگز به هدف خود نرسيدهاند و به قول بعضى از محققان از كار خود نتيجه معكوس گرفتند و اقبال به قرآن و ترجمههاى صحيح آن روز به روز بيشتر شده است.[1]
* * *
مرحوم علامه بزرگوار شيخ محمدجواد بلاغى از علماى بزرگ و روشنفكر نجف بود كه داراى كتب تحقيقى فراوانى (بيش از 60 عنوان كتاب) در علوم مختلف اسلامى از او به يادگار مانده است.
او در كتاب خود «الهدى الى دين المصطفى» جلد 1، ص 24 مىگويد: اخيراً كتابى به دستم آمد كتاب مربوط به سنه 1891 بود و عنوانش ترجمه كتاب «جرج سال» انگليسى به نام شخصى به نام «هاشم العربى» ساكن بلاد غرب بود و كتاب ديگرى به نام «الهداية» كه كار گروهى يا فردى از متعصبين مسيحى است كه دريافت داشتم كه مطلقا رعايت ادب و نزاكت را در كتاب خود نكرده و تا توانستهاند توهين كردهاند.
سپس به پاسخ ايرادهاى آنها پرداخته است.[2]
جالب توجه اينكه همين كتابى كه شما به آن اشاره كردهايد و اخيراً در سايتها به عنوان چيز تازهاى از سوى دشمنان اسلام منتشر شده و قرآن را هدف گرفته، در بسيارى از بحثهايش در پاورقى نوشته است از كتاب جورج سال انگليسى كه به وسيله هاشم العربى ترجمه به عربى شده است گرفته شده.
و ما اطمينان داريم كه همه آن تكرار مكرراتى است كه از قرن 17 به اين طرف از سوى مسيحيان متعصب منتشر شده و با انواع تحريفها و توهينها به اصطلاح خواستهاند قرآن را نقد كنند. (بعيد نيست كه هاشم العربى نيز از مسيحيان عرب زبان باشد كه براى فريب مسلمانان خود را از آنها قلمداد كرده است).
* * *
كوتاه سخن اينكه اين كتاب كه اشاره كردهايد چيز تازهاى نيست و برگرفته از همان كتابهاست مخصوصاً نوشته «جورج سال» و حواشى هاشم العربى.
به هر حال لازم مىدانم اطلاعات قابل توجهى درباره اين كتاب در اختيار شما و همه علاقهمندان بگذارم.
* * *
ويژگىهاى كتاب مزبور
1. تقليد از ديگران و تكرار مكررات و آن را غالباً به نام خود ناميدن و ايرادهايى كه طى 4 قرن توسط متعصبان مسيحى يا عوامل دولتهاى استعمارى نوشته شده و غالباً
پاسخ داده شده را ذكر كردن.
2. برداشتهاى توأم با اشتباهات فراوان
3. تعصب شديد توأم با انواع بىادبىها و توهينهاى شرمآور
4. داشتن انگيزههاى سياسى در جاى جاى كتاب نمايان است مخصوصاً در برابر نفوذ سياسى جمهورى اسلامى در كل منطقه وگرنه چه دليل دارد كه با صرف هزينه فراوان كتابى را به صورت رايگان نشر دهند و دين واقعى را به مردم معرفى كنند، آن هم از سوى كسى كه خودش اعتراف مىكند در وجود خدا شك دارد آيا چنين كسى مىخواهد براى مردم دين معرفى كند؟
براى اينكه مخاطبان عزيز آنچه را كه در بالا گفتيم باور كنند به 10 نمونه از ايرادها از آغاز كتاب (بدون گزينش) و ده نمونه از اواخر (بدون گزينش) با پاسخ آنها در اين بخش مىآوريم تا روشن شود در اين شبههافكنىها چه اندازه سست و بىپايه است.
* * *
معرفى نويسنده
قبلا لازم است نويسنده را از زبان خودش معرفى كنيم.
او در آغاز كتابش درباره خودش چنين مىنويسد :
اسم روى جلد مستعار است (ولى نويسنده) دكتر واقعى است اما بدون توضيح ناچارم خود را تا حد امكان معرفى كنم تا خواننده بداند با چه كسى طرف است؟ من يك محققم در همان مدارس دينى كه علماى بزرگ اسلامى از آن برآمدهاند سالها درس خواندهام، مطالعاتم را دهها سال و تا آنجا ادامه دادم كه در اكثر علوم اسلامى مثل تفسير و حديث و تاريخ اسلام و فقه و فلسفه صاحب نظر شدم و مدتى طولانى مدرس بعضى علوم اسلامى بودهام.
سپس تصريح مىكند در ابتدا اعتقاد قوى به اسلام داشته و تدريجاً ايراداتى در قرآن يافته، و در حقانيت آن گرفتار شك شده و در پايان مىگويد سرانجام «من كافر شدم تمام عيار و عشق چند ده سالهام را در پاى عقلم قربانى كردم در نهايت خواهش مىكنم كتاب را بىطرفانه يعنى بدون عشق و تصرف و با تأمل بخوانيد».
ولى در توضيحاتى كه خواهيم داد روشن مىشود به يقين آنچه را در اينجا نوشته خلاف واقع و دروغ است. او از سادهترين مسائل تفسيرى و سادهترين مسائل ادبيات عرب كه جزو دروس ابتدايى حوزههاست بيگانه است نه محقق است و نه مفسر و نه متأسفانه عالم. به قول معروف آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است.
از شواهد خلافگويى او اين است كه از خواننده تقاضا مىكند با بىطرفى كتاب را مطالعه كند در حالى كه در هيچ صفحهاى نيست كه توهين به پيغمبر اكرم و قرآن نكند و الفاظ زشت به كار نبرد و تا آنجا كه امكان دارد به تحقير و زشتگويى نپردازد و شايد در كمتر نوشتهاى اين همه توهين و هتاكى ديده باشيد، آيا اين است معنى بىطرفى؟!
و همانگونه كه قبلا اشاره شد او در «مقدمه ضرورى» چهره واقعى خود را نشان داده و مىگويد :
عقل ما حكم مىكند كه ما اديان مختلف را با دقت عقلى و علمى مورد بررسى علمى قرار دهيم و اگر دينى را مورد صحت يافتيم از آن تبعيت كنيم و همچنين اگر خدايى در اين جهان باشد! و بخواهد ما را هدايت كند از بندگانش همين انتظار را دارد.
اين يك تناقض آشكار است اگر او به دنبال تحقيق درباره اديان است بايد اول برود مسائل مربوط به خداشناسى را بررسى كند و اگر خداشناسى براى او ثابت شد به تحقيق درباره اديان بپردازد و اگر شك و ترديد درباره وجود خدا در دل او راه يافت تحقيق درباره اديان چه معنى دارد؟
او در اين مقدمه چهره واقعى خود را نشان داده كه به وجود خدا ايمان نياورده و حالا در فكر يافتن پيغمبران واقعى خداست!
البته اين احتمال وجود دارد كه او يك كشيش متعصب فارسى زبان باشد كه در ديار غرب زندگى مىكند و گروههاى معاند اسلام از اين طريق از وجود او بهرهبردارى كردهاند.
او به شهادت تعبيرات زشت و توهينهاى كثيفش در جاى جاى كتابش تنها در فكر تحقير اسلام و قرآن و پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است نه در فكر تحقيق از منظر حق. و آرزويى كه قرنها پيشوايان او به دنبال آن بودهاند و به آن نرسيدهاند يعنى رو گردانيدم مردم از اسلام را در سر مىپروراند در حالى كه اسلام و قرآن برخلاف تصور اينگونه افراد و افكار در جهان در حال پيشروى است.
* * *
اكنون به سراغ ايرادات ده گانه او كه در آغاز كتاب دارد مىرويم و از مطالب آغازين او شروع مىكنيم.
1. آيا همه چيز در قرآن است؟
او در نخستين ايراد خود كه به اصطلاح ايراد مهمش به قرآن مجيد مىباشد مىگويد :
قرآن در آيات متعددى گفته است كه همه چيز در قرآن مىباشد در آيه 111 سوره يوسف آمده است: (مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ): «قرآن سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق آن چيزى كه قبل از آن است و تفصيل هر چيزى است و براى مردمى كه ايمان مىآورد رهنمود و رحمتى است».
و در آيه 89 سوره نحل آمده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ): «و اين كتاب را كه بيانگر هر چيزى است و
براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل كرديم».
سپس مىافزايد: بديهى است كه همه چيز در هزاران كتاب هم نمىگنجد چه رسد در يك كتاب و اگر منظور اين است كه قرآن همه چيز براى هدايت بشر دارد آن هم درست نيست زيرا مثلا قرآن هيچ استدلال معتبرى بر وجود خدا و وحى ندارد!!
* * *
رفع اشتباه :
پيغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) حتى به عقيده دشمنانش يك فرد حكيم و هوشيار بود هيچ فرد عاقلى مىگويد كه در قرآن تمام علوم رياضى و هندسى و هيئت و زمينشناسى و... وجود دارد؟ از جدول ضرب فيثاغورث گرفته تا انعكاس نور در آيينههاى محدب و مقعر و اسامى صور فلكى در هيئت و فاصله كرات منظومه شمسى با يكديگر و معادلات دو مجهولى و چند مجهولى در علم جبر و طرز كشت انواع درختان ميوه و... در قرآن است. آيا هيچ فرد عاقلى امكان دارد چنين سخنى بگويد؟
خوب بود اين مدعى آگاهى بر علم تفسير لااقل مطالعهاى در ساير آيات قرآن مىكرد، قرآن بارها خود را معرفى كرده مىگويد: (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ) : «اين قرآن هدايت مىكند انسانها را به سوى مكتبى كه راستتر و صحيحتر است».
در جاى ديگر مىگويد: (قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُمْ مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ).
در اين آيات و در آيات ديگر قرآن با صراحت آمده كه هدف قرآن هدايت مردم به سوى راه راست و خارج كردن از ظلمات جهل و بىايمانى و شرك و ظلم و بيدادگرى به سوى نور و ايمان و علم و عدالت است. منظور از «همه چيز» تمام چيزهايى است كه براى اين هدف مؤثر است نه همه چيز يعنى حتى بيان آفات گندم و جو و حبوبات و ميوهها.
اضافه بر اين هنگامى كه انسان با ديده تخريب نگاه مىكند مسائل واضح نيز براى او پوشيده مىشود اگر يك نگاه ساده به قرآن كرده بود مشاهده مىكرد كه قرآن 20 دليل محكم براى خداشناسى به صورت گسترده آورده و در آيات
زيادى شرح داده و 6 دليل معتبر درباره اثبات معاد با استفاده از منطقهاى مختلف ذكر نموده، چطور مىشود انسان همه اينها را ناديده بگيرد و بگويد هيچ دليلى در قرآن بر اينها نيست؟[3]
* * *
2. مبارزطلبى قرآن
او در ايراد ديگرى مىگويد:
همچنين قرآن از مردم دعوت مىكند كه شبيه آن را بياورند، ابتدا از مخالفان مىخواهد كه ده سوره شبيه قرآن بياورند، بعد تقاضاى خود را كاهش مىدهد و به يك سوره بسنده مىكند (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ): «يا مىگويند اين قرآن را به دروغ ساخته بگو اگر راست مىگوييد ده سوره مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مىتوانيد فرا خوانيد...». اين مبارزطلبى قرآن يك مغالطه (با نهايت معذرت) است چون نوشته هر كس مثل خودش منحصر به فرد است!...
سپس مىگويد :
البته مىتوان اين مبارزهطلبى قرآن را به روش صحيحى تغيير داد و گفت درست است كه نوشتههاى هر كس منحصر به فرد است اما از نظر شأن و عظمت و خلاقيت با هم قابل مقايسه نيست.
بعد اضافه مىكند :
نوشتههايى به زيبايى قرآن در جهان حاضر وجود دارد از جمله شعر حافظ! در قله ادبيات جهان است، سپس (با توهينهاى زشتى) مىگويد: نوشته هايى مثل مثنوى مولانا از قرآن برتر است.
* * *
رفع اشتباه :
راستى چه مضحك است! اشعار حافظ و مثنوى را با قرآن مقايسه كردن، چه ربطى به آيات قرآن دارد، قرآن با صراحت مىگويد: مثل يك سوره از قرآن، يعنى كلام عربى فصيح در حدّ فصاحت و بلاغت قرآن و محتواى عالى الهى آن.
گفتار او درست به اين مىماند كسى بگويد عطرى دارم
كسى نمىتواند مانند آن را بياورد كسى در مقابل او بگويد من انگورى بهتر از آن مىآورم اين دو چه ارتباطى با هم دارند آيا واقعاً او متوجه نيست چه مىگويد؟ يا اينكه متوجه است و مىخواهد فريب دهد.
بعضى از شعراى تواناى بعد از حافظ اشعارى همانند او آوردهاند هر چند او در مجموع پيشكسوت است.
مىدانيم قرنهاست دشمنان اسلام كوشيدهاند كه چيزى مثل قرآن يا بخشى از قرآن بياورند و موفق نشدهاند با اينكه مىتوانستند از ادباى عرب زبان مسيحى و غير مسيحى كمك بگيرند و تحدى قرآن را خاموش كنند .
جنگهاى صليبى دويست سال طول كشيد و اروپايىها آن همه هزينه براى آن پرداختند و قربانى دادند تا دعوت اسلام را خاموش كنند، خوب بود به جاى اينها چيزى همانند قرآن اگر مىتوانستند بياورند تا لااقل در بخش فرهنگى و غير نظامى جواب دندانشكنى داشته باشند ولى نتوانستند و همانگونه كه قرآن مىگويد هرگز نمىتوانند (ولن تفعلوا) .
البته كسى كه در مقام مخالفت با چيزى بر مىآيد بعيد نيست گرفتار اينگونه استدلالات ناموزون گردد.
3. مطالب تكرارى
او در ادعاى تو خالى ديگرى مىگويد :
قرآن شايد تكرارىترين كتاب موجود (در جهان) باشد، اگر كسى يك سوره بزرگ قرآن مثل بقره را بخواند با خواندن بقيه قرآن چيز زيادى به وى اضافه نمىشود.
سپس مىافزايد: مثالهايى از تكرار مطالب در قرآن : اسم موسى 136 بار در قرآن تكرار شده است و داستان موسى به صورت كوتاه و بلند در 34 سوره قرآن تكرار شده.
* * *
رفع اشتباه :
متأسفانه اين فرد هر چه بر سر قلمش آمده بدون حساب
و كتاب نوشته شده است، بىآنكه خيال كند روزى زير ذرهبين نقد قرار مىگيرد.
1. اگر مرورى بر قرآن داشت ادعا نمىكرد كه هر كس سوره بقره را بخواند نيازى به بقيه قرآن ندارد، در تمام سورههاى قرآن مطالبى است كه در سوره بقره نيامده است. در سوره آل عمران كه بعد از آن است مسائل زيادى است كه در بقره نيست :
1. آنچه مربوط به حضرت عيسى و مريم است.
2. معجزات عيسى،
3. داستان حواريون،
4. داستان مباهله با مسيحيان نجران،
5. گفتگوهاى مختلف با اهل كتاب،
6. احكام امر به معروف و نهى از منكر،
7. داستان جنگ بدر با تمام شاخ و برگهايش، داستان جنگ احد و مسائل مربوط به آن، مقام و موقعيت شهداى راه حق، و مطالب فراوان ديگرى از اين قبيل كه در سوره آل عمران آمده است و در سوره بقره نيامده است.
در سوره نساء :
1. احكام مربوط به يتيمان،
2. تعدد زوجات و احكام آن،
3. مسائل مشروح مربوط به ارث و سهام وارثين،
4. مسائل مربوط به محرمات ازدواج و طوائف چهاردهگانه آن،
5. احكام مربوط به تيمم،
6. تخلفات اهل كتاب،
7. لزوم حفظ امانات،
8. لزوم قبول داورى پيغمبر،
9. احكام مربوط به ديه و كفاره قتل عمد،
10. مسائل مربوط به لزوم مهاجرت،
11. احكام مربوط به نماز خوف در ميدان جنگ،
12. راههاى نفوذ شيطان در انسان،
13. مسأله عدم قتل مسيح و سرانجام كار او،
14. احكام مربوط به بطلان اعتقاد به تثليث.
خلاصه هر كدام از سورهها را نگاه كنيم مملوّ از مطالبى است كه در سوره بقره نيامده است، بگذريم از سوره يوسف و مسائل مربوط به جنگ احزاب كه در سوره احزاب آمده و حكم همسران پيغمبر و مسائل اخلاقى در سوره لقمان آمده و مسائل و احكامى كه در سور مختلف قرآن است كه
هيچ كدام از آنها در سوره بقره نيست.
چطور ممكن است كسى يك بار آيات قرآن را مرور كرده باشد و چنين سخن بىپايه و مايهاى را بيان كند و بگويد هر چه در سورههاى ديگر است تكرار چيزى است كه در سوره بقره آمده است!
2. آيا اگر اسم موسى 136 قرآن تكرار شده باشد اين دليل بر تكرار قرآن است، اگر فى المثل كتابى به عنوان «اميركبير» نوشته شود از بدو تولد تا پايان كارش را شرح بدهد و 500 بار نام اميركبير به تناسب مراحل مختلف زندگى در آن آمده باشد اسم آن را تكرار مطالب مىتوان گذاشت.
يا اگر كتابى به عنوان «جنينشناسى» و بيان مراحل جنين و دورانهاى مختلف آن نوشته شده باشد و هزار بار كلمه جنين به تناسب موارد مختلف تكرار شده باشد اين كتاب نامش تكرار مكررات است؟!
اين نويسنده مخاطب خود را چگونه انسانى فرض كرده، كسى كه هيچ خبرى از قرآن ندارد و چيزى نمىفهمد فقط تسليم حرف اوست.
3. زندگى بعضى از انبيا مانند حضرت موسى (علیه السلام) مراحل مختلفى داشته و قرآن چنين تقسيم كرده: دوران طفوليت
موسى، دوران زندگى نزد شعيب پيغمبر، دوران مبارزه با فرعون و ساحران، دوران بعد از آن مربوط به گوساله سامرى، دوران فتح بيت المقدس. قرآن اين دورانها را تجزيه كرده و هر كدام را در سورهاى بيان كرده، آيا اسم اين را تكرار مىتوان گذاشت.
در اوائل سوره بقره 14 حادثه مربوط به زندگى بنىاسرائيل ذكر شده كه با كلمه «وإذ» (به ياد بياور) شروع مىشود اين 14 حادثه هيچ ارتباطى به هم ندارند جز اينكه مربوط به بنىاسرائيل هستند آيا نام آن را مىتوان تكرار گذاشت؟
4. فرض كنيم تكرارى باشد، فصاحت و بلاغت گاه ايجاب مىكند چيزى را تكرار كنند، آن هم در طول 23 سال.
آيا ما شعارهاى انقلاب را مرتب تكرار نمىكنيم، آيا همه كشورها سرود ملى خود را در هر مجلسى تكرار نمىكنند؟ آيا هر زمان سوار هواپيما مىشويد يك سلسله دستورات ايمنى را تكرار نمىكنند؟
تكرار اگر داراى هدفى باشد مشكلى ايجاد نمىكند.
4. مشكل محتوايى
او در ايراد بسيار سطحى ديگرى مىگويد: قرآن مشكل محتوايى دارد براى مثال
وقتى از محمد پرسيده مىشود كه چرا ماه شكلهاى متنوع دارد او در قرآن مىگويد: براى اينكه شما عدد سنين (سالها) و حساب را داشته باشيد. (و پاسخ اصلى اين سؤال را نمىگويد در حالى كه امروز از هر كس سؤال كنيد جواب آن را مىداند چون قسمتهاى مختلفى از ماه به سوى خورشيد است).
او در اينجا باز هتاكى را به اوج رسانده و هر سخن زشتى را بر سر قلمش آمده درباره آن بزرگمرد عالم بشريت نوشته است.
* * *
رفع اشتباه :
اوّلا توضيحى كه او درباره تغيير شكل ماه (بدر تمام، تربيع و هلال) داده بسيار ناقص است، يعنى خودش پاسخ اين سؤال را به درستى نمىدانسته است.
توضيح اينكه مىدانيم ماه به دور زمين در يك ماه تمام گردش دارد و در اين سير خود گاه زمين تقريباً در وسط و ماه در يك طرف و خورشيد در طرف مقابل قرار مىگيرد در اينجا بدر تمام است يعنى تمام قسمت روشن ماه به سوى ماست و گاه ماه با خورشيد زاويه 90درجه دارد يعنى نيمى از روشنايى ماه ديده مىشود ولى گاه زمين در يك طرف و ماه تقريباً در وسط و خورشيد در طرف مقابل قرار دارد در اين صورت محاق است زيرا تمام قسمت روشن ماه رو به خورشيد است و تمام قسمت تاريكش رو به ماست.
از اين كه بگذريم چه كسى گفته است مردم از پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سؤال كردند چرا كره ماه برخلاف ساير اجرام آسمانى هر شب تغيير شكل مىدهد، قرآن مىگويد : (يَسْأَلُونَکَ عَنْ الاَْهِلَّةِ)؛ «يعنى از تو درباره هلالهاى ماه سؤال مىكنند» بعيد نيست سؤال آنها از اين بوده كه فايده و فلسفه تغيير شكل ماه چيست؟
حضرت در جواب فرمود: فايدهاش اين است يك تقويم آسمانى براى شما درست كرده كه روزهاى ماه را تعيين مىكند و اين كلامى است بسيار كامل از سؤالى كه درباره فلسفه و فايده تغيير ماه داشتهاند.
ثانياً: فرض مىكنيم آنها از علت تغيير شكل ماه سؤال كردند، در حالى كه آنها در آن زمان نه گردش ماه را به دور زمين در طول يك ماه مىدانستند و نه تغيير جهت او با خورشيد و زمين و زاويههاى مختلفى كه اين سه با يكديگر درست مىكنند، آنها از اين امور كاملا ناآگاه بودند و تصديق مىكنيد تفهيم آن براى آنها در آن زمان نيز بسيار مشكل بوده در اين صورت پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) «علت محدثه» را رها كرده و به «علت غايى» پرداخته يعنى از فلسفه اين تغيير سخن گفته نه از علت آن. اين مقتضاى فصاحت و بلاغت است كه گوينده وضع مخاطب را در نظر بگيرد و مطابق فكر و درك مصالح او پاسخ گويد.
5. محيط زدگى
او در يك مغالطه ديگر مىگويد :
محمد تحت تأثير شديد محيطش محور اصلى قرآن را مبارزه با بتپرستى قرار داده است غافل از اينكه اين همه بحث از بتپرستى به درد نقاط ديگر جهان و يا آينده بشريت نمىخورد...
مثال ديگر كشتىهاى بادبانى است كه در زمان محمد رايج بوده بارها در قرآن به نقش باد در پيش بردن كشتى اشاره شده و آن را خواست خدا دانسته است مانند (هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ)؛ «او كسى است كه شما را در خشكى و در دريا مىگرداند تا وقتى كه در كشتى باشيد و آنها با بادى خوش آنها را به پيش مىراند».
* * *
رفع اشتباه :
اوّلا : اگر در محيطى يك بيمارى خطرناك رواج داشته باشد و طبيب قسمت مهمى از وقت خود را به درمان آن بپردازد كار خلافى انجام داده بايد به آن طبيب گفت در نقاط ديگر دنيا اين بيمارى نيست چرا زياد به آن اهميت مىدهى (طرز تفكر را ملاحظه كنيد چقدر سست است)
ثانياً : بتپرستى در دنياى امروز هم رواج فراوان دارد سرى به هندوستان و كشورهاى شرق آسيا و برخى از كشور چين بزنيد تا بدانيد همه چيز مورد پرستش واقع مىشود حتى...
صورتهاى ديگر بتپرستى حتى در غرب نيز وجود دارد.
ثالثاً : قرآن علاوه بر مبارزه با بتپرستى برنامه وسيعى براى دعوت ساير پيروان اديان به سوى اسلام كه آيينى بسيار كاملتر و مترقى است دارد، اى كاش اين بهانهگير كه خود را مفسر عالىمقامى مىداند حداقل يك دوره قرآن را با دقت روخوانى مىكرد تا بداند مبارزه قرآن تنها با بتپرستى نبوده است و گفتگوهاى منطقى فراوان با پيروان ساير اديان دارد.
رابعاً : آيا پيامبر (صلی الله علیه و آله) وقتى آيات مربوط به نعمتهاى الهى را مىشمرد و از تأثير بادهاى منظم بر حركت كشتىها سخن مىگويد كه از نعمتهاى بزرگ پروردگار در آن زمان بوده آيا لازم بوده است بحث از كشتىهاى موتورى كه هزار سال بعد ابداع و اختراع شد داشته باشد و بگويد از نعمتهاى خدا اين است كه يك هزار سال بعد كشتىهايى اختراع مىشود كه با نيروى برق و بخار سينه امواج را مىشكافند و حركت مىكنند يا بايد سخنى بگويد كه مورد نياز مردم در آن زمان بوده است.
از طرفى مىدانيم كه در بعضى از آيات اشاره كوتاه و پرمعنايى به وسائل نقليه آينده نيز شده است.
6. بىنظمى
اين ايرادكننده يا به تعبير ديگر بهانهگير از عدم نظم در ميان آيات قرآن سخن مىگويد، او مىگويد :
مطالب قرآن به صورت تكه تكه و غير مرتبط پشت سر هم قرار گرفته... چينش مطالب نه بر اساس موضوع و نه بر اساس تاريخ نزول است.
* * *
رفع اشتباه :
اين محقق عالىمقام و صاحبنظر در تفسير و علوم اسلامى و تاريخ اسلام! متأسفانه حتى يك بار تاريخ زندگى پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را و كيفيت نزول آيات قرآن را مرور نكرده تا به يك نكته بسيار واضح آشنا شود و آن اينكه قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه موضوعاتى را در نظر گرفته باشد و
آن را در ابواب و فصول مختلف نگاشته و سپس يك فهرست به آن اضافه كرده باشد.
قرآن كتابى است كه طى 23 سال بر اساس نيازهاى گوناگون در زمانهاى مختلف نازل شده است.
مثلا يك روز حادثه جنگ بدر و روز ديگر جنگ احد و زمانى ديگر جنگ احزاب است، هر كدام از اينها در آيات مربوط به خود بيان فرموده است.
يك روز مردم از مسائل مربوط به نكاح و طلاق، روز ديگر از مسائل مربوط به رباخوارى و بالاخره روز ديگرى از صلح و جنگ سؤال مىكردند و جوابهاى مناسب به هر كدام داده مىشد.
بنابراين قرآن مجموعه مسائلى است كه در حوادث مختلف و در پاسخ به سؤالها و نيازهاى گوناگون نازل شده است و كاتبان وحى آنها را جمعآورى كرده و پشت سر هم قرار داده است بى آنكه تاريخ نزول نوشته شود و اى بسا ميان نزول آياتى درباره موضوعى و آيات ديگر درباره موضوع ديگر هفتهها فاصله شده باشد.
يك مثال ساده و تا اندازهاى از بعضى جهات شبيه بحث ما مطرح مىكنم.
فرض كنيد دولتى سر كار آمد در طى چندين سال عمر خود بخشنامههاى مختلفى درباره مسائل مختلف مربوط به وزارتخانهها صادر كرده، در يكى بحث از مسائل اقتصادى است در ديگرى بحث از سلامت است در يكى بحث از سياست خارجى است و در ديگرى بحث از آموزش و پرورش است، حال اگر همه اين بخشنامهها را جمع كنند به صورت كتابى درآيد و كسى ايراد كند چرا كتابى است داراى مسائل مختلف غير مرتبط؟ آيا بر چنين كسى نمىخندند.
راستى چگونه اين مسأله روشن بر اين ايرادكننده مخفى مانده است و تصور كرده است قرآن به صورت يك جا و مانند يك كتاب كلاسيك از سوى خداوند نازل شده است.
يا اينكه فرض كنيد شخص بزرگى خاطرات عمر خود را روزبهروز جمعآورى كرده و به صورت كتابى درآورده آيا بايد منتظر باشيم همه مطالب او با هم مرتبط باشد؟
7. دقيق نبودن
او در هنرآفرينى ديگرى چيزى را كه به عنوان دقيق نبودن قرآن ناميده با انواع اهانتها مطرح كرده و مىگويد :
مثلا مطلبى را در آيه به طور كلى گفته و چند سال بعد متوجه شده است كه كليت آيه قبل نادرست بوده بنابراين در آيه ديگرى آن را تخصيص زده است. در بسيارى موارد هم بىدقتىها اصلاح نشده براى مثال گفته است: (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً)؛ «يعنى قطعاً به دنبال هر سختى آسانى وجود دارد» اين جمله به صورت كلى در تمام موارد صادق نيست.
* * *
رفع اشتباه :
باز متأسفانه بر اثر محدود بودن اطلاعات او از يك مسأله
اساسى غافل شده همان چيزى كه در تمام دنيا معمول است، قوانينى را به صورت كلى مىنويسند و تصويب مىكنند بعد به سبب شرايطى كه پيش مىآيد و با موضوعات جديدى روبهرو مىشوند تبصرهها و استثنائاتى براى آن قائل مىشوند، حكم كلى گذشته صحيح بوده در زمان خود و تبصره و استثنا نيز در زمان خود لازم بوده است.
در قرآن احكامى نازل شده مثل حكم روزه مىفرمايد : (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) سپس استثنائاتى لازم بوده به آن زده شده در همان زمان يا زمان بعد در چند آيه بعد از آن مىفرمايد : (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ) كسى كه بيمار يا مسافر باشد روزه نمىگيرد و آن را در زمان ديگرى قضا مىكند، آن قانون كلى و اين استثناء همه حساب شده است چه مشكلى دارد، آيا اين كار دليل نهايت دقت است يا دقيق نبودن؟
يا اينكه نماز جماعت به طور كلى تشريع شده است بعد به سبب شرائط جنگى استثنائى به نام نماز خوف دارد كه در قرآن مطرح است.
در مسأله مشروبات الكلى به خاطر آلودگى زياد جامعه
جاهلى قرآن آن را در سه مرحله تحريم كرده، تحريم ملايم، تحريم متوسط و تحريم شديد تا از نظر اجرايى كاملا قابل قبول باشد.
اينها همه عين دقت و فصاحت و بلاغت و همه جا نگرى است. اين از يكسو
از سوى ديگر يك سلسله احكام كلى داريم كه به آنها «احكام غالبى» گفته مىشود منظور از احكام غالبى اين است كه در اكثر موارد ثابت است هر چند موارد كمى از آن خارج است.
در كلمات شعرا و فصحا نيز احكام غالبى فراوان ديده مىشود مثلا شاعر مىگويد :
«مزد آن گرفت كه جان برادر كه كار كرد»
ممكن است گاه كسى كار كند و به مزد خود هم نرسد، آيا آن جمله غلط بوده، نه. منظور اين است كه در غالب موارد مزد در برابر كار داده مىشود.
يا اينكه شاعر ديگرى مىگويد: «در نوميدى بسى اميد است»
يا مىگويد: «از مكافات عمل غافل مشو»
اينها احكام غالبى است ممكن است در بعضى نوميدىها
اميدى نباشد يا بعضىها مكافات عملشان را در دنيا نبينند ولى اين حكم در غالب افراد صادق است.
يا اينكه مىگويند: «خواستن توانستن است» آيا همه جا همينطور است يا غالباً اين چنين است. گاه انسان چيزى را مىخواهد و نمىتواند به آن برسد.
آيه شريفه (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) نيز همين گونه است غالباً با سختىها آسانىهايى است هر چند ممكن است در بعضى از موارد نباشد.
ملاحظه مىكنيد مسائل سادهاى را كه همه مردم به آن توجه دارند اين آقاى محقق متخصص در مسائل اسلامى براى خودش تبديل به مسأله پيچيدهاى كرده و گرفتار اشتباه شده است.
8. علم از ديدگاه قرآن
او در بهانهجويى ديگرى مىگويد: قرآن اهميت زيادى به علم داده است.
آيا منظور از علم ارزشمند در اسلام همه علوم است؟ خير. منظور از اين همه تأكيد بر علم، علم دين است و تعقل و تفكر مورد نظر اسلام تعقل و تفكر در دين است...
در حالى كه علوم تجربى معتبرترين دانشهاى بشرى هستند و دقت و صحت علوم ديگر بستگى به ميزان هماهنگى آنها با دانش تجربى است، علم تجربى باورهاى خرافى بشر را آشكار كرده و امكان نقد اديان را براى ما فراهم كرد، يعنى حتى براى تشخيص اينكه كسى كه ادعاى پيامبرى كرده درست گفته يا نه، علم تجربى بهترين معيار است... با توجه به اين اهميت
فوقالعاده علم تجربى عدم شناخت قرآن نسبت به علوم تجربى يكى از ايرادات است (البته چندين اهانت پى در پى در اينجا كرده كه ذكر آن موجب شرمسارى است).
* * *
رفع اشتباه :
راستى چه دليلى دارد كه در تعبيرات خود پى در پى نسبت به ساحت قدس پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و قرآن مجيد كه مورد احترام يك ميليارد و چهارصد ميليون از مردم جهان است و حتى بسيارى از بيگانگان كه مسلمان نيستند به او احترام مىگذارند، توهينهاى زشت مىكند، جز اينكه چون منطق معتبرى ندارد گمان مىكند از طريق اين اهانتها مىتواند در مخاطب خود نفوذ كند و آنها را نسبت به قرآن مجيد بدبين سازد در حالى كه نتيجه كاملا معكوس است، مردم سخنان هتاكان را نمىپذيرند.
به هر حال، يكى از شاهكارهاى قرآن مجيد ـ برخلاف پندار اين گوينده ـ گره زدن مسائل مربوط به خداشناسى و معاد به علوم تجربى و آيات آفاقى و انفسى است.
قرآن مجيد در يك جا مىفرمايد: (إِنَّ فِى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِي تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللهُ مِنْ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ لاَيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
در جاى ديگر مىفرمايد: (لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ).
به اين ترتيب همگان را به مطالعه اسرار آفرينش در آسمانها و زمينها دعوت مىكند، همان چيزى كه موضوع تمام علوم تجربى است.
در جاى ديگر مىفرمايد: (وَفِى الاَْرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ وَفِى أَنفُسِكُمْ): «در زمين نشانههايى است براى آنها كه اهل يقيناند و در وجود خود شما نشانههاى فراوانى از عظمت خداست».
به اين ترتيب همگان را به علم تشريح و فيزيولوژى انسانى دعوت مىكند، خداشناسى را با آن گره مىزند.
در جاى ديگر از آثار خدا در عالم گياهان سخن مىگويد و مىفرمايد: (يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ ...). (رعد/4)
اشاره به اينكه چه قدرتى است كه از آب و خاك واحد
اين همه تركيبات مختلف و ميوهجات گوناگون كه هر كدام طعم خاص و آثار ويژه خود دارد ايجاد مىكند و اين امر ما را به مطالعه تمام مسائل مربوط به گياهشناسى و ساختمان شگفتانگيز گياهان و درختان فرا مىخواند.
در جاى ديگر براى اثبات مسأله معاد مخاطبان خود را به مطالعه دورانهاى مختلف آفرينش جنين دعوت مىكند و مىگويد: (يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ). (زمر/6)
و به همين دليل علماى اسلام پيشروان علوم تجربى بودهاند و آن زمان كه اروپا در قرون وسطى در خواب غفلت بود آنها در تمام اين علوم پيشرفتهاى فراوانى كردهاند و كتابهاى بسيارى نوشتهاند.
جابر بن حيان پدر علم شيمى، حسن بن هيثم پدر علم فيزيك و بزرگانى در رياضيات و فلكيات همچون شيخ بهايى و خواجه نصيرالدين طوسى و افرادى در علم طب مانند بوعلى سينا و نيز زكرياى رازى در علم شيمى در اسلام پرورش يافتهاند. در واقع همه اينها از قرآن مجيد الهام گرفته بودند كه همگان را به مطالعه اسرار آفرينش دعوت مىكند.
در روايات اسلامى شواهد زيادى بر تشويق به علوم تجربى و اسرار آفرينش داريم از جمله در حديث معروف پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) «اطلبوا العلم ولو بالصين؛ به سراغ علم و دانش برويد هر چند در كشور چين باشد». (وسائل، ج 18، ص 14).
چين در آن زمان آخرين نقطه آباد شناخته شده دنيا بود، آيا در كشور چين حوزههاى علميه وجود داشت كه براى كسب علم دين به آنجا بروند يا علوم ديگر؟
و در حديث معروف امام صادق (علیه السلام) آمده است: «لو علم الناس ما في طلب العلم لطلبوه ولو بسفک المهج وخوض اللجج؛ اگر مردم مىدانستند چه اندازه دانشطلبى اهميت دارد در راه تحصيل آن جانفشانى مىكردند و در اعماق درياها نيز فرو مىرفتند!». (بحارالانوار، ج 1، ص 185)
آيا در اعماق درياها حوزه علميه وجود دارد يا منبع علوم مربوط به جهان هستى است؟!
9. ابهام فراوان!
او در يك ايراد ديگر مىگويد :
بيشتر آيات قرآن نيازى به تفسير ندارد و با خواندن مىتوان فهميد اما در قرآن ابهام نيز فراوان است اين ابهامات دلائل مختلفى دارد از جمله بىنظمى در بيان مطالب... (سپس ضمن هتاكىهاى فراوان) مىگويد : تخصيص و نسخ هم بر ابهام قرآن افزوده، همچنين عدهاى از آيات را با مراجعه به سنت نيز نمىتوان فهميد...
* * *
رفع اشتباه :
او در آغاز اعتراف مىكند كه بيشتر آيات قرآن نياز به تفسير ندارد و همگان آن را به خوبى مىفهمند، سپس چند
موضوع را پيش مىكشد از جمله موضوع «نسخ» و «تخصيص» است.
معلوم نيست نسخ يا تخصيص چه ابهامى بر قرآن مىافزايد مثلا هرگاه قرآن بفرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (بقره/183) يعنى به طور عام دستور روزه را صادر كند و بعداً به آن تخصيص بزند و بگويد (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ)(بقره/185) كسى كه بيمار يا مسافر باشد روزه خود را افطار مىكند و بعداً قضا مىكند، راستى چه مشكلى پيش مىآيد.
همچنين ساير تخصيصهاى قرآن كه همگى روشن و آفتابى است.
يا در مورد نسخ، در يك آيه مىفرمايد: (إِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ) در صورتى كه حتى عدد نفرات شما يك دهم دشمن باشد به پيكار با آنها برخيزيد. (انفال/65)
و در آيه ديگر اين حكم را منسوخ كند و مىفرمايد: (الاْنَ خَفَّفَ اللهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ مِّائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ...) (انفال/66) يعنى معيار را دو برابر بودن
دشمن مىگيرد.
كجاى اين «نسخ» ابهام دارد، نخست مسأله ناهماهنگى دو لشكر در حد ده برابر بود، بعد تعديل شده است به دو برابر.
اما اينكه آياتى در قرآن باشد كه بايد به كمك سنت فهميده شود اين نه تنها مشكلى ايجاد نمىكند بلكه سبب مىشود كه مسلمانان (كفانا كتاب الله) نگويند و خود را بى نياز از پيغمبر اكرم و امامان معصوم: ندانند.
و اما اينكه آياتى وجود دارد كه حتى با مراجعه به سنت فهميده نمىشود اين سخن گزافى است مطلقا چنين آيهاى در قرآن نيست، خوب بود لااقل يك نمونه را ذكر مىكرد تا مايه رسوايى نشود.
10. منى يك آب پست است
و از بين ستون فقرات و دندهها خارج مىشود
اين بحث را با اولين نمونه از شاهكارهاى علمى اين مفسر عالىمقام كه حتى قرآن را ظاهراً روخوانى هم نكرده درباره آنچه او خطاهاى علمى قرآن ناميده ادامه دهيم.
ايراد ديگر او ـ كه آن را ايراد علمى بر قرآن ناميده ـ اين است كه مىگويد:
اولا قرآن در آيه 8 سوره سجده منى را آب پستى معرفى كرده (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاَلَةٍ مِّنْ مَّاءٍ مَّهِينٍ) : «سپس نسل او (انسان) را از چكيده آبى پست مقرر كرد» ولى امروز مشخص شده كه منى يكى از برترين پديدههاى حياتى است، در هر قطرهاى از آن ميليونها اسپرم زنده در حال فعاليت همراه با همه مواد لازم مثل غذا و آب و مواد حفاظتى وجود دارد اما در
گذشته گمان مىشد كه منى آب پست و بىارزش و نفرتانگيز است.
سپس بعد از توهينهاى زشتى به سراغ آيه 7 سوره طارق مىرود: (فَلْيَنظُرْ الاِْنسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ مَّاءٍ دَافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ): «انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده از آب جهندهاى خلق شده كه از بين ستون فقرات و استخوانهاى سينه بيرون مىآيد»...
امروزه مشخص است منى در بيضهها ساخته مىشود و در كيسه منى ذخيره مىشود و از مجراى ادرار خارج مىشود و محل ساخت و مسير خروج آن ربطى به ستون فقرات و سينه ندارد.
(باز در اينجا با اهانتهاى مشمئز كننده سخن خود را پايان مىدهد).
* * *
رفع اشتباه :
اوّلا : واژه «مهين» هميشه به معنى پست نيست، به كتاب لسان العرب و قاموس فيروزآبادى كه دو كتاب معتبر و
معروف در لغت عربى است مراجعه كنيد. «مهين» چند معنا دارد، ضعيف، كوچك (قليل) و كمارزش و پست.
شك نيست كه از نظر عرف عام در گذشته و امروز منى يك چيز كم ارزش و كمقدر است و اگر روى لباس همين ايرادكننده بريزد فوراً آن را مىشويد و از خود دور مىكند .
حال از نظر علمى ساختمان عجيبى دارد ربطى به مكالمات عرفى ندارد كه آن را يك چيز كثيف مىدانند، آيا اين ايرادكننده هرگز حاضر است منى را بر دارد و در شيشهاى كند و در اتاق پذيرايى خود به عنوان يك چيز پرارزش نگه دارد قطعاً چنين نيست همه منى را به عنوان يك شىء كثيف از خود دور مىكنند.
بحث از مسائل علمى مربوط به ساختمان منى ارتباطى به برداشتهاى عرفى درباره آن ندارد كه ديروز و امروز در آن يكسان است، مگر اينكه انسان بخواهد خواننده خود را فريب دهد.
آيا ساختمان يك تار مو كم اهميت دارد، پياز مخصوص مو كه موجب نمو تدريجى مرتب آن از آغاز طفوليت تا آخرين روزهاى عمر مىشود، غده چربى مخصوصى كه در كنار آن است و مو را چرب مىكند تا نشكند و ماده رنگينى
كه در جوانى آن را به رنگ مشكى در مىآورد و در پيرى رها مىسازد، همه از مسائل شگفتىآفرين است.
ولى اينها مانع از آن نمىشود كه هر هفته سروصورت را اصلاح كنيد و موهاى اضافى را دور بريزيد.
اما در مورد شاهكار ديگر او يعنى خارج شدن منى از ميان ستون فقرات و سينه اشتباه روشن ديگرى است، اشتباه در اينجاست كه ضمير يخرج (خارج مىشود) به منى بر نمىگردد بلكه به جنين بر مىگردد، جنين در شكم مادر در واقع در ميان پشت و سينه است و سپس خارج مىشود و يا اينكه از پهلو به طور سزارين آن را خارج مىكنند، شاهد اين سخن آنكه در آيه بعد ضميرى است كه آن هم به جنين بر مىگردد، مىفرمايد: (إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ): «خداوند تواناست كه اين انسان را در قيامت باز گرداند» ضمير (رجعه) به منى بر نمىگردد.
نتيجه آنكه قرآن مىفرمايد : انسان از ميان سينه و پشت خارج مىشود در قيامت نيز او را بر مىگرداند يعنى قيامت شبيه يك تولد ثانوى است. اشتباه در مرجع ضمير سبب اين اشتباه بزرگ شده است.
خطاهاى پندارى
نامبرده فصلى را در كتاب خود به عنوان «خطاهاى نوشتارى» در قرآن مجيد آورده كه مملو از اشتباهات ادبى است و نشان مىدهد كه او از علم صرف و نحو كاملا بيگانه است. به علاوه هر چه توانسته توهين و بىادبى نسبت به پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و قرآن كرده كه نشانه عقدهاى بودن يا مأموريت خاص او است.
او ادعا مىكند كه مدتى درس حوزوى خوانده و در علوم حوزوى صاحب نظر شده! حال آنكه از ابتدايىترين دروس حوزوى يعنى ادبيات عربى بىاطلاع است، به عنوان نمونه 10 مورد از آنچه او به عنوان خطاهاى نوشتارى در قرآن مجيد ذكر كرده به ترتيب از ابتدا تا 10 مورد را در اينجا مىآوريم و بقيه را بر آن قياس كنيد. (بدون گزينش)
* * *
1. در آيه 162 سوره نساء (لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ ...) مىگويد: چرا اسم «لكن» مرفوع است بايد منصوب باشد، به صورت «لكن الراسخين فى العلم» باشد.
ولى او از اين قاعده نحوى بىخبر بوده كه «لكنَّ» هنگامى كه تشديد خود را از دست مىدهد ديگر خبر خود را منصوب نمىكند و در آيه شريفه «لكن» بدون تشديد نون است. (دقت كنيد)
آيات ديگرى در قرآن مجيد نيز به همين صورت آمده يعنى «لكن» با نون مخفف است و اسم آن مرفوع مىباشد مانند آيه 166 سوره نساء (لَكِنِ اللهُ يَشْهَدُ ...) و آيه 88 سوره توبه (لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ...).
* * *
2. او مىگويد: (إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ) در آيه 59 سوره اعراف صحيح نيست بايد «قريبة من المحسنين» به صورت مؤنث باشد زيرا «رحمت» مؤنث است.
اما او نمىداند كه «رحمت» مؤنث مجازى است و عرب در مورد مؤنث مجازى گاه ضمير مذكر و گاه ضمير مؤنث
مىآورد. ولى ناآگاهى از قواعد علم نحو كار دست او داده است.
* * *
3. او مىگويد: چرا در آيه 62 سوره بقره قرآن مجيد آمده است: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِـِينَ ...) در اينجا اسم إنَّ و آنچه بر آن عطف شده به صورت منصوب است ولى در آيه 69 مائده مىگويد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى ...) يعنى «صابئون» به صورت مرفوع آمده با اينكه عطف بر اسم إنَّ مىباشد.
محققين اين سؤال را پاسخ روشنى دادهاند و گفتهاند كه صابئون در آيه دوم عطف نيست بلكه مبتدا براى خبر مقدّرى است، يعنى در واقع چنين است: «والصابئون والنصارى كذلک» بنابراين جمله معترضهاى بين اسم إنَّ و خبر آن واقع شده و از اين قبيل جملههاى معترضه در كلام فصحا و بلغا فراوان ديده مىشود.
بنابراين معنى آيه چنين مىشود: «كسانى كه ايمان آوردهاند و يهوديان ـ همچنين ستارهپرستان و نصارى اگر ايمان به خدا و روز قيامت بياورند و عمل صالح انجام دهند
نه ترسى دارند و نه غمى» .
* * *
4. او مىگويد: در آيه 65 توبه (وَخُضْتُمْ كَالَّذِى خَاضُوا) بايد «خضتم كالذين خاضوا» باشد.
ولى او نمىداند كه «كالذى» در اينجا به جاى مفعول است نه اينكه موصول باشد و «خاضوا» صله او. و در واقع معنى آيه اين است «وخضتم مثل ما خاضوا» و در اين صورت «الذى» بايد به صورت مفرد باشد.
* * *
5. او مىگويد: در آيه 27 سوره حديد (وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا) چرا «رهبانية» منصوب شده در حالى كه مبتداست بايد مرفوع باشد.
ولى گويا اين قاعده ادبى را كه در علم نحو به نام «قاعده اشتغال» است اصلا نشنيده است كه بر طبق اين قاعده، گاه مفعول مقدم مىشود و فعل بعد از آن با ضمير آن مفعول «اشتغال» پيدا مىكند و از تأثيرگذارى بر مفعول مقدم باز مىماند، بزرگان علم نحو گفتهاند در اينجا مىتوان آن مفعول مقدم را كه نمىتواند با فعلى كه بعد از آن است منصوب شود با فعل مقدّر مشابهى منصوب كرد. بنابراين تقدير آيه چنين
مىشود: «ابتدعوا رهبانية ابتدعوها ما كتبنا عليهم» در واقع آيه به صورت اجمال و تفصيل است، نخست مىگويد: اينها رهبانيتى را بدعت گذاردهاند بعد توضيح مىدهد رهبانيتى كه آنها بدعت گذاردهاند، ما هرگز بر آنها ننوشته بوديم (دقت كنيد).
* * *
6. او مىگويد: در آيه 22 سوره اعراف چرا (عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ) آمده بايد «عن تلك الشجرة» به صورت مفرد بيايد. زيرا شجره مفرد است.
ولى از اين نكته مسلم غافل شده كه در اسماء اشاره بخشى از آن ناظر به مشاراليه است و بخشى از آن ناظر به تعداد مخاطبين. «تلك» اشاره به شجره است و «كما» اشاره به آدم و حواست كه مخاطب اين جمله هستند.
* * *
7. شبيه همين اشتباه را در آيه 43 سوره اعراف كرده كه چرا خداوند مىفرمايد: (وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ) مىگويد بايد «تلك الجنة» باشد.
در حالى كه از اين مسأله به كلى بيگانه است كه «تلك» اشاره به «جنة» است و «كم» اشاره به مخاطبين است كه اهل
بهشتند و جمع مىباشند اگر مخاطب مفرد بود «تلك الجنة» گفته مىشود.
* * *
8. او مىگويد در آيه شريفه 26 سوره احزاب قرآن گفته است: (فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً). اين دو جمله با فعل مضارع است با اينكه افعال قبل از آن ماضى است و هماهنگ نيستند.
ولى او بر اثر بىاطلاعى از قواعد عربى نمىدانسته كه اينگونه جملهها بيان حال است و به اصطلاح حكم «ماضى نقلى» در فارسى را دارد و معنايش اين است كه «مىكشتيد» و «اسير مىكرديد»، درست مثل آيات ديگر قرآن كه مىگويد (كُنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ) با اينكه «كنتم» فعل ماضى است «تمنون» فعل مضارع است و نتيجهاش همان ماضى نقلى در زبان فارسى ماست يعنى شما چنين بوديد كه تمنا مىكرديد مرگ را.
* * *
9. در آيه 19 حج (هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا) را ايراد كرده كه چرا «خصمان» تثنيه است و «اختصموا» به صيغه جمع.
ولى مانند هميشه غافل و بىخبر بوده كه خصمان اشاره به دو گروه است از مخالفان و دو گروه را هنگامى كه به هم ضميمه كنيم جمع مىشود و لذا صيغه جمع به كار برده شده است.
* * *
10. همين اشتباه بزرگ در آيه (صلی الله علیه و آله) سوره حجرات تكرار شده (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا) و چنين پنداشته «طائفتان» تثنيه است چرا «اقتتلوا» ضمير جمع دارد.
ولى روشن است كه كلمه «طائفه» اشاره به يك مجموعه است و دو مجموعه به اضافه يكديگر، يك جماعت بزرگ را تشكيل مىدهد و ضمير جمع را مىتوان در مورد آنها به كار برد.
بزرگان ادبيات عرب تصريح كردهاند در اينگونه موارد هم مىتوان لفظ را در نظر گرفت كه تثنيه است و هم معنا را در نظر گرفت كه جمع است و ضمير جمع آورد.
اين بود 10 نمونه (از اول تا شماره دهم) كه مورد ايراد او واقع شده ولى بىاطلاعى و بىخبرى كار دست انسان مىدهد و در مقولههايى وارد مىشود كه جز شرمندگى نتيجهاى ندارد.
بقيه مواردى كه ذكر كرده است همه از اينگونه است و به نظر مىرسد پرداختن به همه آنها اتلاف وقت است.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعيد است همين مقدار هم از خود او باشد ممكن است از هاشم العربى و غير او باشد.
* * *
در اينجا نكته مهم ديگرى وجود دارد و آن اينكه فرض مىكنيم اينها برخلاف قواعد عربيت موجود است، آيا اين قواعد و علم نحو از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تدوين شده يا بعد از نزول قرآن و در زمان اميرمؤمنان على (علیه السلام) .
به عبارت روشنتر اين علم برگرفته از قرآن و اشعار معروف عرب و امثال آن است، آيا قواعد را بايد با قرآن تطبيق داد، قرآنى كه هم معتقدان و هم منكران آن را يك متن فوقالعاده فصيح مىدانند، يا قرآن را تابع قواعد و پيرو ابوالاسود دوئلى و سيبويه دانست.
به يقين بايد قواعد را از اين متون عربى خالص فصيح برگرفت، حتّى اگر استثنائاتى در متون باشد بايد قواعد را اصلاح كرد نه متون را، اما همانگونه كه ديديم هماهنگى حاصل است.
* * *
آنها كه قدر قرآن را مىدانند
در برابر اين حق نشناسان ناآگاه افرادى آگاه حتى از غير مسلمانان هستند كه درباره عظمت قرآن داد سخن دادهاند و مرحومنام دو هزار نفر آنها را در كتاب خود جمعآورى كرده است.
در دنياى عرب نيز اين قبيل افراد فراوانند در ذيل نمونه آن را براى حُسن ختام مىآوريم.
«شبلى شميل» دانشمند و فيلسوف معروف مسيحى لبنانى كه از طرفداران نهضت عربى بود نخست در بيروت از دانشگاه آمريكايى فارغ التحصيل شد، سپس براى فراگرفتن طب به پاريس رفت و بعد از پايان تحصيلات خود به مصر آمد و در قاهره ساكن شد و مجله المستقبل را منتشر ساخت و از طرفداران جدايى دين از سياست بود و بعضى او را «مادى مسلك» مىدانند و مىگويند به عقائد مسيحيت هم پشت كرده و در مجله «الحيات» شرح مبسوطى از فعاليتهاى فرهنگى او آمده است.
به هر حال او نامه مهم تاريخى به «محمد رشيد رضا» دانشمند معروف مصرى صاحب «المنار» نوشته كه ترجمهاش چنين است.
تو به محمد به عنوان يك پيامبر نگاه مىكنى و بزرگش مىدانى و من به او به عنوان يك انسان نگاه مىكنم و بزرگترش مىدانم! و ما و شما هر چند از نظر اعتقادات دينى اختلاف آشكار داريم ولى عقل و عقلانيت و اخلاص در گفتار جامع ما و شماست و اين بهترين وسيله دوستى ما و شماست.
و بهتر است حق را بگويم (آنگاه اشعار مشهور زيرا را براى او مىنويسد:)
دع من محمد فى سدى قرآنه ما قد نحاه للحمة الغايات
انى وان اك قد كفرت بدينه هل اكفرن بمحكم الايات؟
او ما حوت فى ناصع الالفاظ من حكم روداع للهوى وعظات
وشرايع لو انهم عقلوا بها ما قيدوا العمران بالعادات
نعم المدبر والحكيم وانه رب الفصاحة مصطفى الكلمات
رجل الحجا رجل السياسة والدهاء بطل حليف النصر فى الغارات
ببلاغة القرآن قد غلب النهى وبسيفه انهى على الهامات
من دونه الابطال فى كل الورى من سابق او حاضر او آت
بگذر از اينكه محمد تار و پود قرآن خود را با اهداف مهمى گره زده است
من هر چند به دين او ايمان نياوردهام، ولى مىتوانم به آيات محكم قرآن او كافر شوم؟
يا نسبت به آنچه الفاظ زيباى آن مواعظ و حكمتهايى در بر دارد كه انسان را از هواپرستى باز مىدارد
و احكامى كه اگر آن را به خوبى دريابند در عمران كشورهاى خود گرفتار عادتها نشده (به پيش مىتازند)
او بهترين مدبّر و حكيم بود و خداوند فصاحت و برگزيننده كلمات زيبا و پرمحتوا بود
او مرد عقل، مرد سياست و زيركى بود قهرمانى كه در تمام ميدانهاى نبرد بر دشمن پيروز شد
با بلاغت قرآن عقلها را تسخير كرد و با شمشيرش بر مغز دشمنان كوبيد
تمام قهرمانان جهان در زير دست او هستند نه تنها گذشتگان بل حاضران و آيندگان!
* * *
اين است طرز فكر كسى كه با قرآن مجيد آشناست و آن بود طرز فكر بىخبران هتاك و زشتگو.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
آخر رمضان المبارك 1436
26/4/ 1394
پی نوشت:
[1] منابع خارجى اين بحث را مىتوانيد در مجله قرآن شناخت، سال 5، شماره اول مطالعه كنيد.
[2] ما سعى كرديم پاسخها به زبان روز و مفهومتر براى عموم باشد.
[3] براى توضيح بيشتر در زمينه دلائل خداشناسى و معاد در قرآن به كتاب ما «پيام قرآن»مراجعه فرماييد.
|