بازدید این صفحه: 4275 تاریخ انتشار: 1393/12/26 ساعت: 01:54:37
سالنامه مردم سالاری 1394- ضمیمه روزنامه مردم سالاری
گفت وگو با آیت الله صانعی؛ از خاطرات انقلاب تا نظرات فقهی جدید
وقتی به قم رسیدم تا در دفتر آیت الله صانعی با ایشان دیدار و گفت و گو کنم، مدت زمان زیادی از رفع کسالت ایشان که منجر به بستری شدن آیت الله صانعی در بیمارستان شده بود سپری نمی شد. اما آیت الله صانعی...
موضوع: گفتگو
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از پایگاه اطلاع رسانی معظم له؛
بسمه تعالی
*حمیدرضا شکوهی
وقتی به قم رسیدم تا در دفتر آیت الله صانعی با ایشان دیدار و گفت و گو کنم، مدت زمان زیادی از رفع کسالت ایشان که منجر به بستری شدن آیت الله صانعی در بیمارستان شده بود سپری نمی شد. اما آیت الله صانعی کسالت چندانی نداشت و مثل دیدارهای گذشته، پرتوان و در حین حال با آرامش، سخن می گفت. آنچه مرا به انجام گفت و گو با آیت الله صانعی ترغیب کرده بود، نه مسائل سیاسی و حواشی مرتبط با آن طی سالهای اخیر، بلکه بررسی دو موضوع بنیانی تر در مورد ایشان بود.
نخست اینکه آیت الله صانعی به عنوان یک شخصیت مهم فعال در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی که همواره مورد اعتماد امام خمینی(ره) قرار داشت، چرا اندک اندک از مناصب سیاسی کناره گرفت. تعابیری که امام برای آیت الله صانعی به کار می گیرد، به خودی خود گویای اعتماد بنیانگذار انقلاب به آیت الله صانعی است. به عنوان نمونه، در صحیفه امام، ج17،ص231 به نقل از امام خمینی (ره) آمده است:
«من آقای صانعی را مثل یک فرزند بزرگ کرده ام، این آقای صانعی، وقتی که سال های طولانی در مباحثاتی که ما داشتیم تشریف می آوردند، ایشان بالخصوص می آمدند با من بحث می کردند و من حظ می بردم از معلومات ایشان، و ایشان یک نفر آدم برجسته ای بین روحانیون است و یک مرد عالمی است» . امام خمینی کمتر چنین تعبیراتی را درباره شخصیتی به کار برده اند.
نکته دوم که مورد توجه من قرار داشت فتاوا و نظرات فقهی نوین آیت الله صانعی بود که در سال های اخیر مباحث فراوانی را ایجاد کرده است. بنابراین تلاش کردم در فضایی که نگرش سیاسی بر پرسش ها غلبه نداشته باشد با آیت الله صانعی گفت و گو کنم و ایشان نیز با صبر و حوصله فراوان به پرسشهای ما پاسخ داد ...
زمان زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که حضرتعالی با حکم امام خمینی به عنوان یکی از شش فقیه شورای نگهبان انتخاب شدید. لطفا در باره آن روزها صحبت کنید و اینکه در دوران حضور حضرتعالی در شورای نگهبان چه گذشت و این مدت چقدر به طول انجامید؟
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم.قبل از آن که به سؤال شما پاسخ بدهم، میخواهم به یک نکته مهم اشاره کنم. شما میخواهید تاریخ را ضبط کنید و طبق نظراتی که افراد میدهند یک مستند تاریخی تهیه کنید. این کار بسیار مشکلی است. دشواری آن هم به این علت است که بعضی از افراد به خاطر ترسی که دارند و محافظه کارند نمیخواهند حقایق را بازگو کنند، برخی از افراد هم به خاطر حفظ منافعی که از آن برخوردارند نمیخواهند حقایق را بگویند یا حداقل بخشی از آن را کتمان میکنند، و بعضی از افراد هم به خاطر عناد و کینه و دشمنی که با دیگران دارند، سعی میکنند حقایق را کتمان کنند و آن را برملا نمیسازند، بنابراین نگارش تاریخ و بحث تاریخ نگاری یک کار بسیار مشکل و پیچیدهای است. ولی از آن جا که به هر حال یکی از موضوعات مهم در فرهنگ هر ملتی تاریخ آن سرزمین است معمولاً قدرتمندان سیاسی سعی میکنند در تدوین و نگارش تاریخ دخالت کنند و بر طبق امیال و سلایق شخصی خودشان برخی از موضوعات را حذف کنند یا کم رنگ جلوه دهند و یا برخی مواقع حقایق موجود در تاریخ را به گونهای دیگر ارائه دهند و قسمتی از آن حقایق را وارونه جلوه دهند و در حقیقت به تحریف تاریخ بپردازند و برخی از مورخین معمولاً طبق خواسته صاحبان قدرت به نگارش تاریخ میپرداختند، گرچه افرادی هم بودند که پنهان از دخالت دولتها به صورت مخفی به نگارش تاریخ میپرداختند و امروز هم این نوشتهها بخشی از اسناد مهم تاریخی را تشکیل میدهد. به هر حال امیدوارم شما بتوانید نسبت به نگارش و تدوین تاریخ، آنچه که واقعیت دارد را تدوین کنید و به مردم عرضه نمایید.
اما در پاسخ به سوال شما؛ در مورخ 1/12/1358 حضرت امام(س) بنده را به عنوان یکی از فقهای شورای نگهبان منصوب فرمودند.قبل از این با من مشورتی صورت نگرفته بود و اخوی _ آیت الله آشیخ حسن صانعی_ تلفنی خبر داد که امام چنین قصدی را دارند اگر موافق نیستی می توانی قبول نکنی که من گفتم امام اختیار دار من هستند. در آن برهه حضرات آیات: صافی، ربانی املشی، خزعلی، رضوانی و جنتی در شورای نگهبان بودند. در آن جلسات ما بر اساس وظایفی که قانون اساسی مشخص نموده بود فعالیت می کردیم. دراین راستا در جلسات شورا اکثرا مباحثه هایی میان بنده و برخی اعضا به ویژه حضرت آیت الله العظمی صافی (حفظه الله) صورت می گرفت. بحث ما این بود که در قوانین مصوب باید حقوق و نفع مردم مورد توجه باشد. در جلسات و مباحث، تنها گرایش به فتاوای حضرت امام(س) نبود و به فتاوای دیگر مراجع حوزه هم برای رفع مشکلات و ایرادات توجه می شد. فضا، فضای تک صدایی نبود و تضارب آرا حاکم بود به دلیل این که اعضا یک دست نبودند و افکار و سلایق مختلف توسط حکم امام در شورا گرد هم آمده بودند. حضور حقیر در شورای نگهبان تا تاریخ 19/10/1361 ادامه داشت و سپس کناره گیری کردم.
1- حضرت آیت الله از زمانی که با حکم امام خمینی(س) به عنوان دادستان کل کشور منصوب شدید 32 سال سپری می شود و حضرتعالی دو سال در این سمت حضور داشتید. بفرمایید چه شد که به عنوان دادستان انتخاب شدید و در دوران حضور حضرتعالی در این مسولیت چه گذشت؟
پاسخ: پس از قبول استعفای من از شورای نگهبان از سوی حضرت امام(س) ، طی دیداری که شورای عالی قضایی با حضرت امام داشتیم ایشان با تعابیری مرا شرمنده کردند مانند این که مرا مانند فرزند خودشان دانستند که من در آن جلسه منقلب شده از این تعریف و تمجید های امام گریه ام گرفت زیرا خودم را لایق این همه لطف و تقدیر از ناحیه ایشان نمی دانستم و این را به امام عرض کردم که حضرت امام(س) فرمودند:" من با صراحت حرف می زنم و با کسی تعارف ندارم ، شما خودت را قابل بدانی یا ندانی" و در همان جا بنده را به عنوان دادستان کل کشور منصوب فرمودند که قبل از آن تحت ریاست مرحوم آقای ربانی املشی بود. در این مدت دادستانی انقلاب زیر نظر دادستانی کل قرار گرفت چرا که بر اساس قانون اساسی تنها مرکز رسیدگی به تظلمات دادگستری است و تنها دادگاه خاص برای نیروها ی مسلح، در قانون آمده است. شاید حضرت امام(س) به دلیل برخورداری من از ویژگیهائی که لازمه پذیرش این مسئولیت بود این پست را به من واگذار کردند. در دوران دادستانی بخشنامه ای صادر کردیم به شهرستان ها که پرونده های سنگین مثل اعدام پس از رسیدگی در محل به مرکز ارسال شود تا مجددا مورد بررسی نهایی قرار گیرد و در شهرستانها حکم اجرا نشود. در این راستا اگر کوچک ترین خدشه ای یا شبهه ای مشاهده می شد حکم اعدام لغو می شد. البته برخی مقاومت می کردند و به این دستور العمل تمکین نمی کردند که البته ما مجددا بخشنامه کردیم و متخلفین را تهدید به پیگرد قانونی نمودیم. باید همین جا از قضات شریف آن زمان یادی کنم و بگویم آنان افرادی بسیار محترم و اهل فن بودند که اهل تخلف و رشوه نبودند. یاد آوری کنم که در آن دوران حضرت امام(س) فرمان هشت ماده ای را صادر کردند که به تعبیر آن روز من، رستاخیزی در قوه قضاییه بود. علت صدور این فرمان افراط و تفریط هایی بود که در برخی جاها مثل دادگاه انقلاب صورت می گرفت. و تند روی هایی می شد که حقوق خصوصی و شهروندی مردم نادیده گرفته شده بود و کسی هم جرأت مخالفت نداشت. به نظر من اگر به این فرمان به خوبی عمل می شد مشکلات بعدی حادث نمی شد. سرانجام در تاریخ 21/2/1364 به دلایل زیر از دادستانی کناره گرفتم: "ضعف نیروی جسمانی به خاطر5 سال کار مداوم ، عدم پذیرش و تحمل نظارت بر اجرای قانون از ناحیه گروه ها و باندها، داشتن افکار و مبانی در مسایل اسلامی که برخی آنرا آرای شاذ می دانستند و مقاومت می کردند و کم لطفی برخی از مقامات در مورد پشتیبانی از دادستانی."از جمله دلایل من برای استعفا بود که حضرت امام در بدو امر استعفا را قبول نمی کردند اما پس از سه ماه اصرار بنده که بعضاً به دعا و توسل به اهل بیت (علیهم السلام) روی می آوردم سر انجام امام با استعفا موافقت کردند و من به قم آمدم.
2- یکی از مسایلی که در خاطر همه مانده توصیفات حضرت امام(ره) از حضرتعالی در زمان انتصاب به عنوان دادستان کل کشور است. ایشان فرمودند: «من آقای صانعی را مثل یک فرزند بزرگ کرده ام». یا اینکه فرمودند:« من حظ می بردم از معلومات ایشان» و مواردی از این دست. در مورد روابط خودتان با حضرت امام چه پیش از پیروزی انقلاب و چه پس از آن کمی توضیح دهید.
پاسخ: بنده پس از قریب به چهار سال تحصیل در حوزه علمیه اصفهان در ابتدای سال 1330 به قم عزیمت کردم. پس از آنکه دروس دوره سطح را به اتمام رساندم و در امتحانات سطوح عالی حوزه شرکت کردم و رتبه اول را احراز نمودم، از اوایل سال 1335 شمسی به طور مستمر به درس امام خمینی (س) رفتم که به عنوان یکی از مدرسین بزرگ حوزه علمیه قم معروف بودند. بعضی از دوستان ما که پای درس ایشان میرفتند میگفتند ایشان افکار خوبی دارند، لذا ما تصمیم گرفتیم به درس خارج فقه و اصول امام – که یکی از بالاترین مراتب درسی در حوزههای علمیه است – برویم. البته این نکته را خوب است که یادآوری کنم آن روزها علیه امام (س) که معروف به حاج آقا روح الله بود تبلیغات سوء فراوانی وجود داشت، - آن قدر تبلیغ شده بود که ایشان خوب درس نمیدهند و ملا نیستند – که حتی ما به خودمان اجازه نمیدادیم که یک روز وقتمان را بگذاریم و پای درس ایشان برویم تا ببینیم مباحثی که ایشان مطرح میکنند مفید است یا نه. تا اینکه یکی از دوستان طلبه که پای درس امام رفته بود گفتند درس ایشان خوب است، اما در عین حال باز تردید داشتیم تا اینکه نزد آقای فکور یزدی – که روحانی بسیار وارستهای بود – رفتیم تا استخاره بکنیم که معمولاً یک مقدار مسائل را بیان میکرد، ما استخاره کردیم که پای درس حاج آقا روح الله برویم یا نه. ایشان گفتند: شما یا میخواهید به مسافرت عتبات عالیات بروید و یا میخواهید پای درس یک استاد بروید. اگر بخواهید به سفر زیارتی بروید با همسفرهایی رو به رو میشوید که با هم توافق فکری ندارید، اگر بخواهید درس بروید آن درس مفید است اما با دوستانتان همیشه اختلاف سلیقه و برداشت خواهید داشت، ولی درس بسیار خوب است. بنده گفتم میخواهم به درس بروم و بهرهمند شوم و تلاش میکنم تا اختلاف سلیقهام کم بشود یا اگر هم باشد این اشکال و پاسخ خودش قدرت تفکر را بالا میبرد. لذا از همان موقع پای درس حضرت امام (س) رفتیم. در آن زمان حدود چهار هزار طلبه در حوزه علمیه قم درس میخواندند. بنده به اتفاق چند تن از دوستانمان که برخی از آنها در قید حیات هستند تصمیم گرفتیم به درس ایشان برویم. امام در مسجد سلماسی که نزدیک منزلشان بود درس میگفتند و حدود سیصد نفر شرکت میکردند، یعنی بعد از درس آیت الله بروجردی که مرجع تقلید بودند، بیشترین تعداد طلبه شرکت میکردند. روز اولی که پای درس امام (س) رفتیم وقتی امام وارد مسجد شدند عظمت و شکوه خاصی را در ایشان ملاحظه کردیم که در سایر اساتید آن عظمت را ندیده بودیم. و اینگونه بود که از آن تاریخ من مرتباً در کلاس درس امام حاضر می شدم البته به صرف حضور در کلاس اکتفا نمی کردم بلکه بعد از اتمام درس، بنده همراه امام میرفتم و چنانچه بحثی را متوجه نشده بودم سؤال میکردم و بعضاً سوالات متعددی را می پرسیدم و ایشان جواب میدادند، و این امر برای سالها ادامه داشت بدون اینکه هیچ نشانهای از ناراحتی در چهره ایشان باشد (با توجه به اینکه سن بنده که در آن زمان کم بود – وقتی به درس امام میرفتم هجده سال داشتم -.) این کار ادامه داشت تا پس از گذشت چند ماه، یک روز صبح پس از درس میخواستم مطلبی را از ایشان سؤال کنم، دو روز قبل از تولد امام رضا (ع)، برخی از بزرگان مانند شهید سعیدی به امام گفتند شما روز عید جلسهای داشته باشید تا برای عرض تبریک ما خدمتتان برسیم. ایشان هیچ رفت و آمد و دیداری نداشتند، فقط میآمدند درس میدادند و به منزل میرفتند، وقتی آقای سعیدی این مطلب را گفتند امام فرمودند: من کسی را ندارم که از مهمانان پذیرایی کند، بعد بلافاصله به بنده توجه فرمودند –چون سن بنده از همه کمتر بود – گفتند: شما حاضرید روز عید به منزل ما بیایید و کمک کنید تا از مهمانها پذیرایی کنید. برای بنده باعث افتخار بود لذا عرض کردم با کمال افتخار حاضرم بیایم، بعد از آنکه امام تشریف بردند برخی از دوستانمان که یکی از آنها مرحوم آقای فاضل هرندی بود گفتند که شما این کار را به ما بسپارید، به دوستانی که سن بالاتری داشتند و سابقه حضور بیشتری در درس امام داشتند، که من عرض کردم خیر، امام به بنده فرمودند و من حاضر نیستم این وظیفه را به دیگری واگذار کنم. ولی بعد به آقای اخوی - حاج شیخ حسن آقای صانعی - و یکی دیگر از دوستانمان آقای ذوالفقاری که الآن هم هستند گفتم من نمیتوانم به تنهایی پذیرایی کنم، شما هم حاضرید با هم برویم و آنها قبول کردند. صبح روز یازدهم ذیقعده (تولد امام رضا (ع)) به منزل امام رفتیم و خدمت ایشان عرض کردم من تنها نمیتوانم پذیرایی کنم، اجازه میدهید آقای اخوی و آقای ذوالفقاری هم کمک کنند که ایشان قبول کردند. البته آن روز بنده یک دوره کتاب «جامع المقاصد» را به امام تقدیم کردم و پشت کتاب هم نوشتم: «هدیة نملیة الی سماحة الاُستاذ آیت الله حاج آقا روح الله خمینی». رفت و آمد ما به منزل امام از همان زمان شروع شد و معمولاً روزهای عید ما آنجا میرفتیم و از افراد پذیرایی میکردیم تا اینکه در فروردین 1340 آیت الله بروجردی فوت کردند و موضوع مرجعیت ایشان مطرح شد. یعنی مرحوم آیت الله منتظری و آیت الله ربانی برای اولین بار مرجعیت امام را مطرح کردند. کسانی که آن وقت ارتباط زیادی با امام داشتند عبارت بودند ازجمله: آقایان: منتظری، شهید مطهری، ربانی... و در طیف جوان: بنده، آقای اخوی، آقای هاشمی رفسنجانی. و در حلقه بعدی افرادی از جمله آقای کروبی، آقای قریشی که بعداً فوت کردند. در همان زمان که موضوع مرجعیت امام مطرح شد حملاتی علیه ایشان شروع شد که یک مشت آدمهای جوان میخواهند ایشان را مرجع تقلید قرار دهند و معرفی کنند تا اینکه بالاخره رساله ایشان منتشر شد و مرجعیت امام بتدریج فراگیر شد. در سال 1340 امام قصد داشتند به هنگام تعطیلات تابستان در امامزاده قاسم که اطراف تهران هست، اقامت کنند و بنده در آن وقت بخش شمیرانات منبر میرفتم. امام امت (س) برای عزیمت به تهران ماشینی را کرایه کردند و به آقای اخوی (آیت الله حاج شیخ حسن صانعی) فرمودند که به اخوی بگویید که فردا بیاید تا به اتفاق ایشان به تهران برویم. با شناختی که بنده در مورد شخصیت امام و عظمت و بزرگواری ایشان سراغ داشتم برایم سخت بود که در معیت ایشان بخواهم به تهران بروم. به هر حال علی رغم اینکه افراد زیادی به بیت ایشان رفت و آمد داشتند امام با عنایتی که به بنده داشتند فرمودند که شما بیایید به اتفاق هم برویم. صبح آن روز به منزل امام آمدم و به همراه ایشان به سمت تهران حرکت کردیم. در این سفر کوتاه عظمت امام و ابهتشان را به خوبی احساس میکردم. و تا تهران به موعظه و نصیحت پرداختند. در مسیر راه، امام دربارۀ آیت الله بروجردی که آن وقت مرجع تقلید اول شیعیان بودند، فرمودند: «من هنگامی که به نجف رفتم در زمان آقا سید ابوالحسن اصفهانی که قبل از آقای بروجردی ایشان مرجع بودند)، در یک جلسهای که پس از فوت آقا سید ابوالحسن با حضور علمای نجف برگزار شد، خدمت آقایان علما عرض کردم شما از آیت الله بروجردی دعوت کنید به حوزه علمیه نجف بیاید تا ریاست این حوزه را به دست بگیرد و آن را اداره کند. چون آیت الله بروجردی هم در تفهیم مطالب و هم اثبات و استدلال مباحث علمی از بقیه آقایان قویتر بود و علاوه بر شأن و مقام علمی، پایگاه اجتماعی خوبی نیز در جامعه داشت، بنابراین کسی نمیتوانست به آسانی به موقعیت و جایگاه علمی ایشان خدشهای وارد کند. امام فرمود: وقتی من از جلسه بیرون آمدم یکی از دوستانم برایم خبر آورد که آقایان میگویند حاج آقا روح الله از قم آمده و میگوید ما برویم از آقای بروجردی دعوت کنیم بیاید نجف! خودمان اینجا رجال علمی بزرگی داریم. ایشان فرمودند: من به آن آقا گفتم: اینها حرف من را متوجه نشدند. من گفتم آقای بروجردی وزانت علمی دارد، شأن و مقام علمی و پایگاه اجتماعی ایشان در جامعه اثباتی است، شاید برخی از آقایان واقعاً هم اعلمتر باشند، امّا نمیشود آن را ثابت کرد، ولی مقام علمی و اعلمیّت آقای بروجردی قابل اثبات است». وقتی به تهران رسیدیم در میدان شوش از ماشین پیاده شدیم و برای رفتن به منزل آقای لواسانی که از دوستان امام (س) بودند سوار اتومبیل دیگری شدیم و به منزل آقای لواسانی رفتیم و پس از پذیرایی مختصر آقای لواسانی به مسجد رفتند امام هم به من فرمودند شما خسته اید اگر میخواهید استراحت کنید میتوانید به اتاق دیگری بروید. من به اتاق دیگر رفتم تا کمی بخوابم. هنگام ظهر امام برای وضو گرفتن آمدند و به طور آهسته گفتند: آقای صانعی اگر میخواهید نماز بخوانید، بلند شوید. بلند شدم و وضو گرفتم و نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت امام دو نفری خواندیم و این تنها نماز جماعتی بود که دیگر تکرار نشد. بعد از آنکه آقای لواسانی از مسجد برگشتند، نهار را آوردند که صرف نهار در کنار حضرت امام (س) و آقای لواسانی نیز خصوصیاتی دارد. بعد از صرف نهار من مجدداً استراحت کردم. عصر وقتی از خواب بیدار شدم، خدمت امام عرض کردم اگر فرمایشی ندارید بنده به شمیرانات منزل میزبانمان بروم. ایشان فرمودند نه، بمانید. امروز علمای بزرگ تهران تشریف میآورند شما هم باشید. کمی صبر کردیم تا علمایی که قرار بود به دیدنشان بیایند، آمدند. در آن جلسه، علما باتفاق امام یک بحث فقهی را مطرح کردند و امام مبنای فقهی خود را در آن خصوص بیان کردند. بعد از مدتی که از شروع این بحث علمی گذشته بود امام رو به من-که در گوشه اتاق نشسته بودم- کردند و گفتند: آقای صانعی شما هم وارد بحث بشوید و صحبت کنید. این اظهار لطف و محبت از سوی امام سبب شد تا بنده نیز که به مبانی فقهی ایشان آشنایی کامل داشتم با آقایان علما به بحث و گفتگو بپردازم. این برای بنده به عنوان شاگرد حضرت امام بسیار ارزشمند بود که ایشان چگونه در یک جلسه علمی آن هم در حضور علمای بزرگ به من لطف کردند و اجازه دادند که در آن گفتگو و مباحثه علمی مبانی ایشان را بیان کنم. در آن مسافرت که بنده افتخار پیدا کردم در معیت امام به تهران بروم و در آن جلسه علمی شرکت کنم که موجب شد درسها و تجربیات زیادی از محضر ایشان بیاموزم. بعد از پایان تعطیلات تابستان ایشان به قم برگشتند و البته در این مدت به واسطه فعالیت برخی مدیران و علاقه مندان به حضرت امام (س) زمینه برای مرجعیتشان فراهم شده بود، البته خود ایشان هیچ اقدامی نمیکرد، از نظر تدریس هم ایشان بر مباحث و مسائل فقهی و اصولی تسلط کامل داشتند و جلسات تدریسشان پر بار و مفید بود. ما به هنگام مباحثه با یکدیگر برای آن که مبانی و نظرات فقهی امام را مطرح کنیم داخل حیات مدرسه فیضیه راه میرفتیم و با صدای بلند نظر فقهی یا مبنای ایشان را میگفتیم تا بقیه نیز با این مبانی آشنا شوند و در مباحثه معمولاً اختلاف سلیقه هم داشتیم به طوری که گاهی اوقات میگفتند صدایتان مزاحم درس دادن آقای خوانساری و اراکی است و تا آخر هم این اختلاف سلیقه وجود داشت و روزی نبود که ما با دوستانمان بحث کنیم و اختلاف سلیقه نباشد. بنده معمولاً پس از پایان درس همراه ایشان میرفتم و اگر سؤال یا شبههای در ارتباط با درس داشتم مطرح میکردم و امام پاسخ میدادند. یک روزی امام در مسجد اعظم که تدریس میفرمودند بحثی را مطرح کردند، من شبههایی به ذهنم آمد، وقت گذشته بود، بعد از درس ایشان سریع رفتند. من هم رفتم منزل ایشان، سؤال را نوشتم و خدمتشان دادم، نوشته را خواند و کنار گذاشت و جواب نداد. از منزل که بیرون آمدم، به اخوی (آیت الله حاج شیخ حسن صانعی) گفتم: امام امروز جواب شبهه ما را نداد. گفت: خیلی توقع داری. صبیۀ امام که باردار است در بیمارستان بستری است و پزشکان تقریباً قطع امید کردند، طبیعی است حواس امام متوجه بیماری صبیهاش هست. (پزشکان گفته بودند یا باید مادر را فدای فرزند کرد یا فرزند را فدای مادر). امام فرمودند که نمیتوانند به خاطر عواطف پدری نظر بدهند لذا تا فردا صبر کنید. امام به آقای اخوی گفتند امشب در منزلتان ختم «امن یجیب» بگذارید و از آقای قاضی که مستجاب الدعوه بود و طلبهها هم دعوت کنید در این مراسم دعا شرکت کنند تا خداوند صبیه ایشان را شفا بدهد. پس از برگزاری مراسم دعا پذیرایی شام هم بود. تا اینکه فردا از بیمارستان تماس گرفتند و اطلاع دادند که هم حال مادر و هم فرزند خوب است. فردای آن روز قبل از اینکه درس را شروع کنند، فرمودند: فلانی دیروز اشکالی نوشته و به من داد، منتها دیروز در اثر گرفتاری خاصی که داشتم جواب ندادم، معذرت میخواهم و الآن جواب میدهم و وارد بحث شدند و مفصل جواب دادند. این خاطره مختصری بود که عرض کردم. پس از انقلاب هم بر اثر لطفی که امام به بنده داشتند برخی از مسولیت ها را علاوه بر حضور در جمع فقهای شورای نگهبان و دادستانی کل، به حقیر واگذار کردند از جمله: عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، نمایندگی خویش در شورای عالی بازسازی مناطق جنگی. یادآوری یک مورد در ارتباط با بنده مؤید عنایت خاص امام (س) نسبت به دوستداران و ارادتمندان ایشان حتی در دوران تبعید میباشد. هنگامی که امام (س) در نجف تشریف داشتند ما تصمیم داشتیم در محلمان یک مسجدی بسازیم. وقتی امام متوجه شدند ما میخواهیم در روستایمان مسجد بسازیم به آقای اخوی گفته بودند که شنیدم اخویتان میخواهند بروند در روستا بمانند و مسجد بسازد و... به ایشان بگویید این کار اشتباه است و ماندن در روستا به صلاح ایشان نیست. با این که در تبعید بودند اما درباره مسائل ایران توجه و عنایت خاصی داشتند و نظارت میکردند. امام به عنوان یک فقیه و مرجع تقلید که در مقابل نظام طاغوتی مبارزه میکردند و شخصیت انقلابی داشتند ولی به مسائل جامعه و جهات دنیوی نیز توجه میکردند و به هنگام بروز مشکلات و گرفتاریها با دعا و تضرع به درگاه خداوند از الطاف الهی بهرهمند میشدند که نمونهاش همان بود که نسبت به بیماری صبیهاش عرض کردم، اما در امور مبارزه و حکومت و اداره جامعه هیچ گاه از مقدسات دینی و مذهبی حاضر نبودند بهره خاص و به تعبیر بهتر سوء استفاده کنند، شما هیچ کجا نمیبینید که بگوید من امروز به کمک امام زمان (عج) این کار را انجام دادم یا به وسیله فلانی این کار را کردم. امام (س) علی رغم آنکه از عواطف انسانی بالایی برخوردار بودند در بُعد اقتصادی تلاش فراوانی داشتند که مردم به خودکفایی و استقلال اقتصادی برسند و در این زمینه حاضر نبود جامعه به سمت تکدی گری و وابستگی انسانهای نیازمند به مردم و یا برخی از نهادهای خیریه و سازمانهای دولتی سوق پیدا کند؛ دستور ایشان مبنی بر تشکیل کمیته امداد هم در راستای کمک به افراد جامعه برای رسیدن به استقلال و خودکفایی در امر معیشت از طریق ایجاد اشتغال بود نه کمک ماهیانه به افراد نیازمند. در خصوص این بعد از شخصیت امام که خواهان استقلال و رسیدن افراد به خودکفایی در امور معیشت و اقتصاد خانواده بود یک خاطره ارزشمند از ایشان برایتان بگویم که امیدوارم توجه کافی به آن صورت بگیرد. یک روز امام برای ملاقات با افرادی که در قسمت بیرونی منزلشان حضور داشتند تشریف آوردند. یک سید قمی (کارگر) آمد و از ایشان کمک خواست و گفت پنج تومان به من بدهید. امام گفت: ندارم. گفت: دامنت را رها نمیکنم و روز قیامت هم دامنت را میگیرم. ایشان گفتند: الآن رها کن و روز قیامت بگیر. بالاخره با اشاره آقایان که حضور داشتند آن شخص قبای امام را رها کرد و همراه ایشان وارد اتاق شد. آن شخص باز هم خواسته خود را برای دریافت کمک و نیازمند بودن خود تکرار کرد و امام هم گفتند ندارم. بعد به وی گفت: قبلاً چکاره بودید. گفت یک حیوان باربر داشتم و با آن بار میبردم. گاهی تابستانها دوغ و یخ میآوردم میفروختم. امام از کسانی که آنجا حضور داشتند پرسید که آیا تأیید میکنید که این شخص به کار حمل بار میپرداختند که من عرض کردم بله، آقا من میدانم، ایشان در محله ما میآمد، گاهی دوغ و گاهی هم یخ میآورد. امام فرمود: چرا حالا به همان کار قبلی خودت ادامه نمیدهی. وی گفت: چون گرفتار و محتاج شدم حیوان را فروختم و خرج زندگی و بیماریام کردم و حالا پول ندارم. امام به او گفت: اگر من برای تو حیوان باربر تهیه کنم، آیا حاضری بروی و کار کنی. او گفت شما پنج تومان ندارید به من بدهید، چطور میخواهید دویست تومان بدهید که من حیوان باربر بخرم. امام گفت: شما پاسخ من را بدهید. گفت: بله حاضرم بروم کار کنم. بعد هم گفت: پول بدهید من بروم تا حیوان بخرم. ایشان گفت: خیر، من پول نمیدهم که خرج زندگیات کنی و فردا باز هم محتاج شوی. از اشخاصی که آنجا بودند خواست یک نفر همراه او برود و یک حیوان باربر بخرد و باتفاق یکدیگر رفتند و حیوانی تهیه کردند و برگشتند. آن شخص به امام عرض کرد: حالا میروم و با این حیوان بار حمل میکنم. امام گفت: من آن پنج تومان را نداشتم بدهم. امام دویست تومان را دادم که خودکفا بشوی و در امرار معاش دیگر به کسی محتاج نباشی.
3- پس از استعفای حضرتعالی از سمت دادستانی کل کشور بیشتر در حوزه به فعالیت های علمی و فقهی مشغول بودید و رساله حضرتعالی در سال 1372 منتشر شد. آنچه مورد اتنقاد برخی قرار گرفته، برخی فتاوای متفاوت و نگرش نوگرایانه حضرتعالی به دین و مسایل فقهی است که موجب وارد شدن فشارهایی نیز از ناحیه مخالفان شد. این دیدگاهها ی نوگرایانه از کجا نشأت گرفت و آیا نگران نبودید برخی دیدگاههای فقهی حضرتعالی با مخالفت¬هایی مواجه شود؟
پاسخ: بنده معتقدم از نظر اسلام، حقوق بشری که در آئین اسلام هست، سایر ادیان هیچگاه نسبت به آن شناخت پیدا نکردند و نمیتوانند طبق آن عمل نمایند. یکی از مواردی که در بحث حقوق بشر به آن توجه میشود برابری همه انسانها از نظر حقوق است، بنده این موضوع را بحث کردهام، استدلال و استنباط فقهی خود را بیان کردهام و تدوین شده است. البته تاوان این نظریات فقهی را نیز پرداخت کردهام و در گذشته نیز بزرگان حوزه و عالمان دینی پرداخت کردهاند. برای مثال وقتی فقیهی مثل مرحوم فیض نظریه جدید (سهل و آسان) درباره غنا و موسیقی میدهد، تاوان سنگینی بابت آن میپردازد. چه در گذشته و چه در حال حاضر، دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه به فقه شیعه و اجتهاد پویا و بالنده در دنیا ضربه میزدند و هر کس نظریه نوینی میدهد، به صرف اینکه این فتوا خلاف اجماع و مشهور است مورد هجوم و تهمت ناآگاهان قاصر و آگاهان مقصر قرار میگیرد، گرچه به نتیجه نمیرسند و ما مسیر خودمان را بحمدالله پیش بردیم و امروز نیز این نظریات و فتاوا حتی در محاکم دادگستری، قضات محترم با استناد به این نظریه به تساوی دیه مسلمان و غیر مسلمان رأی دادند، جدیداً در جریان دادگاهی، حکم تجدید نظر که قطعی هم شده رأی به تساوی دیه زن غیر مسلمان (مسیحی) با دیۀ زن مسلمان داده است، به هر حال ما این نظریات را در خصوص برابری زن و مرد در همه جهات حقوقی دادیم. بنده معتقدم اینکه در دنیا ما را متهم میکنند که شما تبعیض را بردارید و به زنان حقوق مساوی بدهید، باید بگوییم نه تنها از نظر اسلام تبعیضی در حقوق آنان نیست، بلکه حقشان بیشتر رعایت شده است. به هر حال در دیه، قتل نفس و مالکیت آنها برابر هستند، در مورد سمتهای اجرایی در کشور بنده معتقدم زن میتواند مرجع تقلید شود، عهده دار مسئولیت رهبری شود، رئیس جمهور شود، وزیر شود، قضاوت کند، تقریباً در تمام پستهای اجرایی و کلیدی زنان نیز میتوانند این مسئولیتها را به عهده بگیرند. در قانون اساسی هم فقهایی که آن روز تدوین میکردند، به این موضوع عنایت داشتند که اگر بنویسند زن نمیتواند رئیس جمهور شود، خلاف شرع است، خلاف موازین اسلام است، لذا یک عبارت دو پهلو نوشتند که بستگی به شرایط فرهنگی و موقعیت کشور دارد که : «رئیس جمهور باید از بین رجال سیاسی کشور باشد». رجال سیاسی یک اصطلاح عام است مانند واژه جوانمرد که هم شامل زنان میشود مثل حضرت زینب (س) که جوانمرد بود و در حادثه کربلا از ابتدا تا انتها، رفتارش، کلامش و حتی صبرش در مقابل آنهمه مصیبت مصداق بارز جوانمردی است و هم این واژه شامل مردان میشود همچون حضرت ابوالفضل (ع) که باز در روز عاشورا مرحله بالایی از جوانمردی را به منصه ظهور رساند. در ارتباط با حقوق زنان مواردی است که نیاز به بررسی و توضیح دارد. در ارتباط با حقوق زنان بحث «ارث» است که این واقعیت دارد که در قرآن آمده که ارث پسر دو برابر ارث دختر است، اما آنجا نیز ما استدلال و توجیه کردیم که به خاطر لب و جان مالکیت، زنها استفاده بیشتری میبرند و اگر قرار بر اعتراض باشد این مردان هستند که باید اعتراض کنند نه زنها که در جای خود مفصل بحث شده و مرحوم علامه طباطبائی (ره) در المیزان نیز برخی از استدلالها را آورده اند. ضمناً بنده در بحث ارث که مفصل بیان کردهام قائل به ارث بردن غیر مسلمان از مسلمان هستم. مورد بعدی در ارتباط با حقوق زنان موضوع «طلاق» است که میگویند طلاق در دست مرد است و اعتراض میکنند که چرا طلاق در دست زن نیست. در عقد نکاح مرد باید برای همسرش مهریه قرار بدهد و از نظر اسلام عقد ازدواج بدون مهریه باطل است، با آنکه در مسئله ازدواج و زناشویی زن و شوهر شریک زندگی یکدیگر هستند و در کامجویی جنسی مثل هم هستند، اما اسلام برای رعایت حقوق بیشتر زنها گفته مرد باید مهریه قرار دهد و اسم آن «نحله یا صداق» است یعنی صداق احترام گذاشتن به زن است، حتی در حدیث است که وقتی عروس به خانه داماد میآید مرد باید پاهای او را بشوید، یعنی کمال تواضع و فروتنی مرد در مقابل زن را نشان میدهد. حال اگر مرد بخواهد همسر خود را طلاق بدهد، باید حتماً مهریه را بپردازد و این یک قرارداد عقلایی است، مرد میگوید موقع ازدواج مهریه به تو دادم، حالا هم مهریه برای خودت و اگر بگوییم نه، حق نداری طلاق بدهی، این خلاف آزادی مرد است، آری اگر مرد بخواهد مهریه را نپردازد و زن را طلاق بدهد، این ظلم به زن است. حال اگر زن بخواهد مهریه را بگیرد و طلاق هم بگیرد، این ظلم به مرد است. به هر حال این قراردادی که منعقد کرده بودند، فسخ میکنند، در مقابل زن هم اگر از مرد راضی نباشد و از دست همسرش ناراحت است، اسلام یک راهی را پیشنهاد داده است – چندین نفر از قدمای ما (عالمان دینی) در قرن چهارم هجری فتوا دادهاند، بنده هم نظریه فقهیام با استدلال و استنباط و الهام از نظر این بزرگان است – که چنانچه زن از شوهرش خوشش نمیآید به او میگوید حاضرم مهریه را به تو برگردانم یا ذمهات را بری میکنم، در این حالت بر مرد واجب است که این زن را طلاق بدهد، که به این نوع طلاق که با بذل مهریه انجام میشود «طلاق خلع» گویند. حال اگر مرد از طلاق استنکاف ورزد و زن به دادگاه شکایت کند، دادگاه به واسطه قدرتی که دارد ولایتاً زن را طلاق میدهد، و این دیگر ظلم به زن نیست. پس اگر با دقت به موضوع طلاق و قوانین آن بنگریم نابرابری و ظلمی در کار نیست و اگر بر اساس قانون انجام شود، عدالت و جنبه عقلایی آن رعایت شده است، نه اینکه متوقع باشیم هر کدام از زن و مرد در صورت عدم تمایل به ادامه زندگی، مجبور باشند تا پایان عمر به پیمان زناشویی خود وفادار باشند، چرا که این استبداد است. در ازدواج دختر باکره رشیده هم گفتیم که خودش حق ازدواج دارد، یعنی اگر دختری است باکره و رشیده و خودش مصلحت را میفهمد نیازی به اجازه پدر در عقد دائم ندارد. در بحث «قیمومیت مادر» نیز معتقدیم بعد از فوت پدر، مادر قیم اطفال است و با وجود مادر نوبت به جدّ نمیرسد و در بحث «حضانت» نظر بنده این است که تا هفت سال حق حضانت با مادر است، بعضی از فقهای دیگر نیز گفتهاند که تا هفت سال بچه دیگر رشد یافته و مسائل او معلوم شده است و راجع به ملیت و مذهب نیز میگوییم همه انسانها (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) که در یک کشور مالشان محترم است جانشان نیز محترم است و در حقوق با هم برابرند. یک وقت ما میخواهیم و مصلحت را در این میدانیم که به گونهای قوانین را با موازین اسلام تطبیق بدهیم که هم خلاف شرع نباشد و هم دنیا را متوجه کنیم که آئین اسلام برای تمام مسائل جامعه بشری راهکار و راه حل دارد، اگر این نظریه را پذیرفتیم که بنده به آن معتقد هستم و نظریات و فتاوای خود را با استدلال و استنباط فقهی بیان کردهام ولی یک وقت میگوییم ما قوانینی که با نظر و فتوای خودمان مخالف باشد، تصویب نمیکنیم چون به مصلحت نیست و ضرر دارد، این گونه عمل کردن نتایج خوبی را به همراه ندارد. امروزه در مباحث حقوقی فعلی، دیه غیر مسلمان یک بیستم دیه مسلمان است. حال تصور کنید یک پزشک جراح متخصص را دعوت کنیم در ایران یک عمل جراحی بر روی یک بیمار انجام دهد. اگر همین پزشک در اثر سانحه تصادف فوت کند، دیۀ یک بیستم مسلمان را به خانوادهاش میدهند، اما به عکس چنانچه همین پزشک با اتومبیل با یک مسلمان برخورد کند و منجر به فوت او شود، دیۀ کامل یک شخص مسلمان را باید بپردازد. آیا دنیا این گونه تصویب و اجرای قوانین را عادلانه و منصفانه میداند، حقوق بشر آن را میپذیرد. بنده از نظر فقهی این قانون را بر خلاف عدالت میدانم و ظلم است. به طور مفصل استدلال فقهی و حقوقی مسئله را نیز بیان داشتهام. به هر حال امروزه هر دو راه وجود دارد و این بستگی دارد که ما کدام یک از این دو را برای جامعه کارآمدتر بدانیم. بنده معتقدم این روش که ما با استدلال فقهی و حقوقی مسائل را مطرح کردهایم سبب میشود پویایی اجتهاد و جنبه کارآمدی فقه حتی برای مردم دنیا آشکار شود و بحث نفی ظلم از احکام اسلامی و مراعات جنبه عدالت و عقلایی بودن آن نیز اثبات میشود و این خلاف شرع هم نیست که بخواهیم بابت آن تاوانی بپردازیم و از نظر قانون اساسی هم کفایت میکند چون بحث انطباق با موازین اسلام مطرح است؛ گرچه تصویب قوانینی که با فتاوای تعدادی از فقیهان سنخیت دارد نیز درست است و با موازین منطبق است، ولی اینکه استفاده از این شیوه و متد فقهی چه نتایج و پیامدهایی به دنبال خواهد داشت در آینده معلوم میشود. بنده معتقدم این نظریه فقهی و فتاوا با موازین شرع و اسلام منطبق است، انشاءالله فقهای شورای نگهبان نیز به این نتیجه برسند و مصلحت را در این ببینند که به صورت قانون تدوین شود، چرا که امروزه دنیا نسبت به نظریات فقهی و فتاوای بدیع که مطابق با عدالت و رعایت حقوق همه انسان ها و با استدلال فقهی و حقوقی بیان شده است آگاهی دارد، ولی آنان به قوانینی که در نظام جمهوری اسلامی تصویب می شود و ملاک عمل و اجراست مینگرند و ما را متهم به اعمال تبعیض بین مسائل حقوقی زنان و مردان و مسلمانان با غیر مسلمانان میکنند. این دیدگاه و نگرش جهان غرب به ایران است، شما باید به گونهای با استدلال فقهی و حقوقی برای آنان مسائل را تبیین کنید که قانع شوند و دیگر مدعی تبعیض حقوقی در ایران نباشند. خداوند برای هیچ کدام از زن و مرد کم نگذاشته و هر دو صاحب عقل، فکر و شعور هستند. حال برخی از افراد این سؤال را مطرح میکنند که اگر زن دارای شأن، مقام و فضیلت هست، پس چرا حضرت زهرا(س) امام نشد. پاسخ این سؤال از صحبتهای قبل من معلوم شد. حضرت زهرا(س) از نظر فضیلتهای معنوی با امیرالمؤمنین(ع) هیچ فرقی ندارد، زیرا اگر حضرت علی(ع) نبود، کفوی برای حضرت زهرا(س) نبود. حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) جبرئیل امین نازل میشد و برایش حدیث میآورد و علی(ع) آن را مینوشت. پس از نظر فضیلت و تقوا هیچ مشکلی ندارد که بتواند امام بشود، اینکه آن حضرت امام نشد به این علت بود که جامعۀ آن روز هنوز ظرفیت و شایستگی درک حضور حضرت زهرا(س) به عنوان امام که هادی مردم است را نداشت، جامعه آن روز به زن به چشم موجودی ضعیف نگاه میکرد که فقط برای رفع غرایز جنسی و کار روزمره در خانه کارآیی دارد و اگر خداوند آن حضرت را برای امامت بر میگزید فایدهای برای مردم جامعه نداشت، بلکه به ضرر اسلام هم تمام میشد، چرا که تبلیغات سویی علیه اسلام شروع میشد، لذا این گونه نبود که کسی تصور کند آن حضرت شایستگی و صلاحیت لازم برای رسیدن به مقام امامت را نداشته است، بلکه از نظر فضایل و مناقب با حضرت علی(ع) هیچ تفاوتی نداشته است.علی رغم همه پیشرفتها در جامعه امروز، وقتی گفته میشود زنان میتوانند عالیترین مقامات و مناصب و مسئولیتها را عهده دار شوند، برخی از افراد نمیپذیرند، و با تفسیر شورای نگهبان از اصطلاح «رجل سیاسی» در بحث انتخاب رئیس جمهوری، زنان از این حق محروم میشوند و در سیستم قضایی هنوز زنان نمیتوانند قاضی شوند و حکم بدهند، حال چگونه میتوان توقع داشت در آن جامعه که با نظام قبیلهای پیوند داشت، افراد امامت حضرت زهرا (س) را بپذیرند، بنابراین یک کار لغو و بیهودهای بود و سبب میشد علیه اسلام فوقالعاده تبلیغات کنند. هم اکنون نیز با آنکه جامعه بشری رشد کرده و حداقل حق رأی به زنان داده و حق حاکمیت آنان بر سرنوشت خویش را قبول کرده است، ولی هنوز با حقوق بشری که مورد قبول اسلام است فاصله دارد. به نظر بنده در حقوق بشر مورد تأیید اسلام هیچ گونه تبعیض از نظر ملیت، قومیت، نژاد، جنسیت و مذهب وجود ندارد و همه انسانها از نظر حقوق مساوی هستند و در خون بها، اعمال مجازات چه زن و چه مرد با هم برابرند. حجاب برای زن هست، اما این ظلم به زن نیست، بلکه به خاطر مصونیت، خدمت به زن است. در بحث «ارث» همان گونه که عرض کردم و استدلال فقهی و حقوقی را بیان کردهام، سهم ارث زن نسبت به مرد در بسیاری از موارد یا مساوی است و یا بیشتر است و در مورد نص قرآن نیز همانگونه که علامه طباطبایی فرموده انتفاع زن از مالکیت بیشتر از مرد است نه کمتر و ضمناً غیر مسلمان از مسلمان ارث میبرد، مالکیت زن پذیرفته شده است، امکان کسب علم و تحصیل دارد. از نظر اسلام، تمام انسانها همانطور که مالشان محترم است، جانشان نیز محترم است، همچنان که اگر کسی از اموال غیر مسلمانان دزدی کند، طبق قوانین جزایی اسلام مجازات میشود، بنده معتقدم از نظر جان نیز همین طور است، اگر کسی غیر مسلمانی را عمداً بکشد، مثل این است که مسلمانی را عمداً کشته است و باید قصاص شود. اگر شخص غیر مسلمان محترمی که طبق منشور سازمان ملل یا قوانین حاکم بین کشورها و با اسناد معتبر مثل گذرنامه به کشور اسلامی سفر کند، مال، جان و آبروی او محترم است، در بحث «نکاح» مرد علاوه بر پرداخت مهریه و صداق باید نفقه همسرش را نیز بپردازد ولی اگر مردی بخواهد شرط کند که نمیخواهد نفقه همسرش را بپردازد و در عقد نکاح شرط کند، اشکالی ندارد، لذا آزادی او از بین نرفته است، بنابراین اگر ما به طور دقیق مسائل حقوقی از دیدگاه اسلام را مورد بررسی قرار دهیم ملاحظه خواهیم کرد جنبه حقوقی حق زنان حتی نسبت به مردان به خوبی رعایت شده است.در سابق اگر اشکالی مطرح بود نسبت به احکام اسلام مطرح میگردید امّا متأسفانه برخی حرکتهای خشونت بار و تروریستی که به نام اسلام در خیلی از نقاط جهان صورت گرفته است، تبلیغات سویی علیه اصل اسلام به راه انداخته است و امروز بر همه انسانهای آزاد اندیش است که از حقوق بشر مورد تأیید اسلام دفاع کنند و آن را برای مردم جهان توضیح بدهند و تبیین کنند. در هر صورت، این درست است که برخی از نظرات و دیدگاههای بنده برخلاف قول مشهور است ولکن این نشانگر باز بودن باب اجتهاد است و اجتهاد و فقه پویا متناسب با شرایط زمان و مکان و مقتضیات روز جامعه پاسخهای علمی و نوین ارائه میدهد، از همین روست که در مراکز علمی چه در حوزه و چه در دانشگاه با استقبال اندیشمندان و فرهیختگان روبهرو شده است و حتی افکار عمومی جامعه نیز آنها را میپذیرند، ولی از نظر تصویب در قوه مقننه و اجرا نیاز به گذشت زمان هست. آری، اگر امام امت(س) در بین ما بود با توجه به شرایط و مقتضیات روز جامعه قطعاً همانند این نظریات در قوه مقننه مطرح میشد و به صورت قانون در میآمد و حالت اجرایی پیدا میکرد. ولکن این فقط اولاً بر اساس روش های فقهی رایج در حوزههای علمیه و فقه صاحب جواهری است و ثانیاً بر اساس مبانی فقهیای است که در استنباط به آنها توجه دارم مانند" کرامت و حقوق انسان، اصل عدل و نفی ظلم،اصل نفی عسر و حرج،اصل سهولت در احکام و شریعت،عقلانیت احکام فقهی، رعایت انصاف در احکام، توجه به قرآن و بررسی روایات ".
4- در طول دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد حضرتعالی از مخالفان او بودید واین مخالفت پس از انتخابات 88 به اوج خود رسید. اکنون قصد کالبد شکافی مسایل آن دوران را نداریم اما بفرمایید عملکرد آن دولت چه تأثیری در روی کار آمدن دولتی اعتدال گرا و متمایل به اصلاح طلبان داشت وعملکرد دولت کنونی را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخ: یکی از معضلات در آن دوره این بود که وضعیت و شرایط سیاسی ایران بیشتر تحت تأثیر انرژی هستهای و موضوع عدم اعتماد کشورهای غربی به ایران بود که کشور ما را در حال انزوای سیاسی قرار داد و نتایج آن تا کنون ادامه دارد مانند تحریمها که اکنون اقتصاد ایران را تهدید میکند. از نظر اقتصادی نیز وضعیت مناسبی وجود نداشت، بالا بودن رکود و تورم، گرانی، بالا بودن میزان بیکاری در کشور و وضعیت مسکن نیز که آشکار است بیشترین ضرر و زیان این وضعیت سیاسی - اقتصادی متوجه مردم ایران شده و میشود. و از جمله بیشترین تضییع حقوق نسبت به مردم و رواج خرافات و موهومات و عوامفریبی در جامعه، که در حال و آینده، پیامد منفی بدنبال خواهد داشت. و با آنکه بر اساس آموزههای اسلامی همه افراد در حقوق اجتماعی با هم برابر و مساوی هستند ولی در جامعه به گونهای عمل میشد که اغلب افراد جامعه فکر کردند که برابری و تساوی حقوق اجتماعی وجود ندارد و متأسفانه برخی تصور میکنند که این نظر آنها برگرفته از اسلام است، در حالی که واقعیت غیر از این است. همه این موارد باعث شد که مردم در پای صندوقهای رأی به تفکری رأی دهند که در راستای بهبود وضعیت معیشتی و اجرای اصول قانون اساسی بالخصوص اصل حقوق مردم حرکت نمایند.
5- اولویت های کشور را در شرایط کنونی چه مسایلی را ارزیابی می کنید؟
پاسخ: به نظرم میتوان با درس گرفتن از تاریخ و گذشته اولویت های کنونی کشور را مشخص کرد. علاوه بر این به نظر بنده آنچه که امروز در جامعه ما از اولویت برخوردار است و در درجه اهمیت و ارجحیت قرار دارد همان اصول اساسی پذیرفته شده در جریان انقلاب اسلامی بود که بعداً در تدوین قانون اساسی نیز تبلور یافت. قبل از هر چیزی رعایت حقوق اساسی مردم و عدم تفاوت بین زن و مرد، مسلمان و غیرمسلمان در بهرهمندی از این حقوق است و در قانون اساسی، آزادیهای قانونی که مردم میتوانند از آن بهرهمند شوند مانند آزادی بیان و قلم و عقیده و... است. اصل مهمی که امام امت(س) بر روی آن تأکید داشت حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان بود و ساختار نظام سیاسی که بر اساس دو اصل مهم و تفکیک ناپذیر «جمهوریت» و «اسلامیت» استوار شد، و رسالتی که امروز بر دوش قوای سه گانه است اینکه باید تلاش کنند در حوزه مسئولیت خودشان تمام امور بر مدار قانون پیش برود. لذا چنانچه بخواهیم بر مبنای نظریات و افکار امام(س) عمل کنیم ابتدا باید حقوق اساسی مردم و آزادیهای قانونی را تأمین کنیم که در حقیقت از آن به توسعه سیاسی تعبیر میکنند، در درجه بعد رسیدگی به امور اقتصادی کشور که باید تلاش شود و لازمه این کار استفاده از دانش و تجربیات کارشناسان و متخصصان مسائل اقتصادی است که چگونه میتوان به کمک آن سیاستها زمینه رشد و توسعه اقتصادی در کشور را فراهم کرد. مسئله بعد مبارزه با ناهنجاریهای اجتماعی، فساد اخلاقی، مالی، اداری و ... در کشور است. دولت ابتدا باید با فعالیت فرهنگی در جامعه به فرهنگ سازی اقدام کند تا با افزایش شناخت و آگاهی مردم امور جامعه بر مدار قانون و منطبق با آن انجام شود و راههای گریز از قانون و تخلف از آن را بر متخلّفان ببندند. مسئولان نظام باید در برخورد با مردم رعایت عدالت و انصاف را داشته باشند و هر آنچه که برای خود میپسندند برای مردم نیز بپسندند و هر آنچه که برای خود نمیپسندند برای دیگران نیز نپسندند. این اصل که برگرفته از آموزههای دینی است یکی از اصول مهم در مورد رعایت حقوق بشر است که نظامهایی که مبتنی بر دموکراسی هستند حتماً باید به آن عمل نمایند. کشور ما قانون اساسی دارد که میراث ماندگار انقلاب اسلامی، حضرت امام(س) و یادآور رشادتها و جانفشانی فرزندان این مردم است، این میثاق ملی و قانون اساسی باید اجرا شود، نهادهای قانونی هم باید بر حسن اجرای آن نظارت کنند، مجلس خبرگان رهبری نیز بر فعالیت و عملکرد رهبری نظارت دارد، دستگاه قضایی کشور، مجمع تشخیص مصلحت نظام، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی همه به نوعی میتوانند با احساس مسئولیت نسبت به انقلاب، نظام جمهوری اسلامی و مردم ایران اگر مواردی را مشاهده میکنند تذکر دهند. و در جهت رفع نقایص احتمالی اقدام کنند برطبق قانون اساسی که پس از پیروزی انقلاب تدوین گردید. يكي از دستآوردهاي مهم انقلاب اسلامي افزايش ميزان آگاهي و شناخت مردم ايران نسبت به حقوق اساسي خودشان و آزاديهاي قانوني بود و امام(س) از آغاز نهضت در پانزدهم خرداد مصمم به افزايش بينش و آگاهي مردم بود. نسل جوان ما بايد بياموزد كه چگونه از توانمنديها و توانايي و ظرفيتهاي خودش استفاده كند تا بتواند با ارتقاء سطح علمي و دانش خود نقش مهمي در جامعه ايفا كند. البته نسل جوان امروز به طور آگاهانه نسبت به مسائل اعتقادي، ديني و مذهبي تلاش ميكند و علاقهمند به كسب بينش نسبت به مسائل ديني است و عالمان ديني نيز سعي ميكنند به سؤالات، ترديدها و ابهام آنان پاسخهای مستدل و منطقي ارائه دهند، نسل جوان ما آموخته است كه چگونه در جامعه امروز با هم تفاهم و همزيستي مسالمت آميز داشته باشند، وحدت، همدلي و وفاق ملی ميتواند همگرايي و همبستگي جهاني بوجود آورد و با مردم جهان تعامل و دادوستد فرهنگي و تمدني داشته باشيم و اميدواريم روزي فرا برسد كه تمام مردم جهان در صلح، امنيت و آرامش در كنار يكديگر زندگي مسالمت آميز داشته باشند. تنها سفارش ما به دولتمردان آن است كه تا حدي اصرار و پافشاري كنند و از حقوق مردم دفاع كنند كه به مردم ضرر و زياني وارد نشود. مثلاً در مورد فنآوری هستهای در واقع بايد دانش و فنآوري هستهاي در خدمت اقتصاد و جامعه و مردم قرار گيرد نه اينكه امكانات كشور و مردم در خدمت انرژي اتمي قرار گيرند و در نهايت صدمه و آسيب به آنان وارد شود.
ما باید برای رفع مشکلات داخلی کشور از جمله اشتغال، ازدواج جوانان، مسکن، تحصیل و ... برنامه ریزی کنیم. معضلاتی مانند گرانی بیکاری تورم و دیگر مشکلات اقتصادی از جمله مواردی است که جامعه با آن روبروست و گرچه خوب می دانیم از آثار دولت گذشته است ولی باید راهکار مناسب برای آن آن پیدا کرد البته تلاش دولت فعلی در کند کردن رشد و سرعت تورم ستودنی است و بر کسی پوشیده نیست. در باره توسعه سیاسی و امکان بهره برداری از آزادی های قانونی باید تلاش بیشتری صورت گیرد و زندانیان سیاسی و محصورین مقدمات آزادی شان فراهم گردد تا روح وحدت و برادری در جامعه تقویت گردد و کدورت های گذشته بر طرف شود. نکته مهم در این باره که باز تأکید می کنم این است که دستگیری منتقدین و تعطیلی روزنامه ها روش درستی نیست و بر خلاف آزادی های قانونی مصرح در قانونی اساسی است.
ما اميدوار هستيم نظريات، ديدگاه و آرا و انديشه هاي سياسي امام در ارتباط با انقلاب و تشكيل نظام جمهوري اسلامي به طور واقعي در جامعه مورد توجه قرار گيرد و حقوق متقابل مردم و حكومت رعايت شود، مردم و دولت با يكديگر احساس وحدت، صميميت و همدلي داشته باشند. عالمان ديني، دانشمندان، متفكران بتوانند نظرات علمي خود را آزادانه بيان كنند و فضاي جامعه و بستر آن به گونه اي باشد كه موجب توسعه علمي در كشور شود و صنعت و تجارت و اقتصاد رشد و توسعه يابد. مردم خواسته و مطالبات جدیدی ندارند، بلکه خواهان آن هستند همان حقوق اساسی و آزادیهای قانونی و ارزش و کرامتی که در اوایل انقلاب از آن برخوردار بودند، در جامعه اعمال شود. در حال حاضر که برخی از طبقات اجتماع خواسته های خود را مطرح می کنند مشخص می شود که یا به عنوان قانون اساسی درست عمل نمی شود و یا تفسیرها و برداشت های شخصی از آن میشود. مردم ایران که با حسن نیت به قانون اساسی رأی دادند انتظار ندارند که این گونه تفسیرها را از قانون اساسی مشاهده کنند. به هر حال مردم ایران نمی توانند پس از گذشت سال ها از انقلاب شاهد تضییع حقوق خود باشند، اگر در جامعه امنیت وجود دارد این امنیت باید در سایه دموکراسی و آزادی های قانونی مردم تحقق یابد وگرنه چنانچه بخواهد در سایه سرنیزه و امنیت پلیسی شکل بگیرد فاقد ارزش است. باید وضع به گونه ای باشد که مردم در امنیت، در صلح و آرامش به عدالت اجتماعی برسند و چنانچه اشتباه یا خطایی از دولتمردان ملاحظه کردند از باب نصیحت و ارشاد و راهنمایی به آنان تذکر دهند و مسئولین نیز از باب ارزش و کرامت و احترام برای شهروندان به این پیشنهادات عمل کنند نه اینکه با سکوت این مسائل را نادیده بگیرند.
6- به عنوان پرسش پایانی، شاید برای مخاطبان ما جالب باشد بدانند که حضرت آیت الله صانعی این روزهای خود را چگونه سپری می کنند و به چه فعالیت هایی مشغولند؟
پاسخ: پس از کناره گیری از مناصب دولتی به قم آمدم و بر اساس علاقه زاید الوصفی که به حضور در مأمن اصلی یعنی حوزه علمیه داشتم، به تدریس تحقیق و تشکیل جلسات علمی وپاسخ گویی به پرسش های مختلف مردم داخل و خارج از کشور مشغول هستم که دستاورد آن آثاری است که چاپ و منتشر شده است. علاوه بر آن گاهی با اقشار مختلف مردم از جمله فرهیختگان حوزه و دانشگاه و فعالان سیاسی اجتماعی دیدار و گفتگو دارم. و روزانه مباحث درس خارج فقه با حضور عدهای از افاضل را دارم و مشغول تألیف کتاب مکاسب که حاصل دروس خارج اینجانب است میباشم همچنین تاکنون 8 جلد کتاب مجمع الفائده و البرهان مرحوم مقدس اردبیلی (ره) را توفیق داشتهام که حاشیه بزنم و برخی موارد را شرح کنم که ان شاء الله توفیق اتمام آنرا داشته باشم.
بنده معتقدم هنوز فقه پویا که مورد تأکید حضرت امام بود هنوز جای کار دارد و برای عرضه کردن احکام و ارزش های نورانی اسلام در چهارراه بشریت باید نگاهی نو و بدیع بدان داشت و برای مردم دنیا این نکته مهم را تبیین کرد که اسلام از اقدامات خشن و ضد انسانیی که توسط اقلیتی صورت می گیرد بیزار است. امید وارم در امر خطیر اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به جامعه موفق و مؤید باشید.
تاریخ: 1393/12/25
کد خبر: 13931226303097
1393/12/26
|