بازدید این صفحه: 5325 تاریخ انتشار: 1393/8/12 ساعت: 02:30:11
امام حسین(ع) مصداق اکمل آزادگی است / آیت الله موسوی بجنوردی
آزادگی در کلام و اندیشه امام حسین(ع) و بررسی ابعاد مختلف جمله ایشان که «اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید»، موضوعی است که در گفت وگوی آیت الله موسوی بجنوردی با شفقنا مورد بررسی قرار گرفته است.
موضوع: اندیشه نویسنده: آیت الله موسوی بجنوردی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
آیت الله موسوی بجنوردی، امام حسین(ع) را مظهر آزادگی و شرف می داند و با توضیح دلایل امام حسین (ع) برای توصیه به دشمنان خود بر امر آزادگی گفت: این نهایت آزادگی است که انسان برای هیچ نیرو، ظلم و قوه ای سر فرود نیاورد.
متن گفت وگوي شفقنا با آيت الله موسوي بجنوردي را در ادامه می خوانید:
*«اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید»؛ این جمله ایست که امام حسین(ع) در آن حتی به کسانی که دین ندارند هم پیام می دهند. از این جهت می توان نتیجه گرفت ایشان باب دیالوگ با کافران را هم باز گذاشته اند، چه رسد به ادیانی دیگر. آیا ما به عنوان مسلمانانی پیرو ایشان توانسته ایم آنطور که امام حسین(ع) حتی کافران را مخاطب قرار می دهد، با پیروان ادیانی غیر از اسلام ارتباط برقرار کنیم؟
موسوی بجنوردی: وقتی تیر به قلب حضرت سیدالشهدا(ع) خورد، از اسب روی زمین افتاد و مدتی بی حال بود. در این بین حضرت زینب(س) روی تل زینبیه ایستاد و گفت «یابن ام» یعنی «پسر مادر». در عرب وقتی می خواهند خیلی خصوصی شوند، می گویند «پسر مادر». «یابن ام إن کنت حیا فقد هجمت الخیل علینا؛ اگر زنده هستی به خیمه ها حمله کردند»، «و إن کنت میتا فامرنا و امرک إلی الله؛ اگر فوت کردی که امر خود ما و شما با خداست». امام حسین(ع) هر چه تلاش کرد بلند شود، نتوانست اما به زحمت خود را کشید به سوی خیمه ها؛ جایی که امروز قتلگاه است. تا آنجا رفتند و دیگر نتوانستند جلوتر روند. صدا زد: «يا شيعَه َ آل ِ أبي سُفيان! ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحراراً في دنياكم...؛ ... شما اگر دین ندارید، لا اقل آزاده باشید». به تعبیری سخن امام(ع) به آنها این بود که آزاده باشید! رسم عرب این نیست که وقتی امام شهید نشده اند، به خانواده ایشان حمله کنند. این واقعیتی است که بیان شد و آنها هم برگشتند. اساسا به این شکل نیست که یک مسلمان تنها باید با مسلمان ها دیالوگ و گفت وگو داشته باشد. دیالوگ با غیرمسلمان ها، کفار، کسانی که با اسلام مخالف هستند نیز باید انجام بگیرد.
*بر چه اساسی؟
موسوی بجنوردی: چون به نظر می رسد گفت وگو، بیان کردن و محکوم کردن دیالوگی از جنگ مهم تر و اثرگذارتر است چون فرد مقابل در صورتی که نتواند پاسخگوی محکوم شدن خود در گفت وگو باشد، شکسته و فرسوده می شود. بر این اساس گفت وگو بسیار مهم است. سعی امام حسین(ع) هم در روز عاشورا این بود که دیالوگ و گفت وگو کند اما آنها صداهایی از خود در می آوردند تا صدای امام حسین(ع) نرسد. تا جایی که ایشان با این مضمون فرمودند که «شما قابل هدایت نیستید؛ به قدری مال حرام خورده اید که اصلا قابل تفاهم نیستید». مال حرام، با ایجاد پرده و حجابی نمی گذارد انسان به تجلیات حق برسد. در آن روز، ابتدا تمام همت امام حسین(ع) این بود که دیالوگ کند، سخنرانی های مفصلی کرد و بقیه اصحاب هم همگی سخنرانی کردند. غیر از خود امام حسین(ع) که مظهر همه خوبی ها بود، اصحاب او نیز افراد عادی نبودند و همه از مسلمانان درجه یک کوفه و دارای سوابقی بسیار خوب بودند. کثیری از اصحاب امام حسین(ع) معلم قرآن همین ها بودند. یاران ایشان از جمله «حبیب بن مظاهر» و دیگران، همه تلاش کردند با آنها گفت وگو کنند تا به آنها بفهمانند که اصلا با چه کسی می خواهند بجنگند و چه کسانی را می خواهند بکشند. در آن روز جنایتی نبود که نسبت به امام(ع)، اصحاب و فرزندانش انجام نشود؛ خیمه ها را آتش زدند، حضرت زینب(س) را آزار دادند و نهایت توحش و بی رحمی را در آن روز به کار گرفتند. جالب این است که همه آنها با عمربن سعد نماز مغرب خواندند و همه در نمازشان گفتند که «اللهم صل علی محمد و آل محمد». این در حالیست که آل محمد در آن روز منحصر در حسین(ع) بود. واقعا انسان متحیر است که وقتی بناست بشر نافهم شود و قابل تفاهم نباشد، ممکن است به مراتب از حیوانات درنده، درنده تر شود. شمار بسیاری از اصحاب امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت علی اکبر(ع) و خود ایشان بارها با آنها صحبت کردند. این افراد از بزرگان کوفه و از معلمان قرآن در جامعه کوفه بودند که مردم عادی آنها را به عنوان الگویی برای مسلمانی می شناختند. عجیب بود که چنین افرادی تا این حد تلاش کردند و به گفت وگو پرداختند اما گویی با سنگ صحبت می کردند یعنی این افراد تا اندازه ای از واقعیت دور شده بودند که گوش هایشان نمی شنید، افکارشان کار نمی کرد و تنها مشغول جنایت برای ثروت دنیا بودند.
*مسلمانان امروز چطور؟
موسوی بجنوردی: اینگونه افراد همیشه هستند. نمونه آنها افرادی هستند که به نام امر به معروف خشونت می کنند. «و جادلهم بالتي هي احسن»؛ این سخن قرآن و حکم عقل است که نهی از منکر را با زبان لین و اخلاق خوش باید انجام داد. خداوند به موسی(ع) می گوید که با زبان خوش و لین با فرعون صحبت کنید. به این دلیل که زبان خوش است که تاثیرگذار است و هیچ کس با فحش، کتک و جنایت نهی از منکر نمی شود. مسلم است آنها که در کربلا با امام حسین(ع) جنگیدند، دین نداشتند، وگرنه مگر کسی بود که امام حسین(ع) را نشناسد و نداند که او جگر گوشه پیغمبر اکرم(ص) است. کسی بود که امام حسین(ع) را نشناسد و نداند که در آن روز، آل محمد منحصر در او بود؟ همه را می دانستند اما خدا نکند که شقاوت یا حب دنیا و وعده به مال و منالی که هیچ ارزش ندارد، در انسان به اوج خود برسد. در مجموع انسان های پست و اراذل و اوباش کوفه به جنگ با حضرت آمده بودند. حضرت زینب(س) تعبیر قشنگی می کند و می گوید که «اجلاف» یعنی جلف های کوفه به جنگ با امام حسین(ع) آمده بودند و آدمی حسابی بین آنها نبود. قطع انگشت برای در آوردن انگشتری نشان دهنده رذالت و خباثت در آنهاست. واقعه کربلا درسی برای همه نسل هاست که وقتی انسان از دین، اخلاق، حقیقت، انصاف و مروت فاصله بگیرد، از هر حیوان درنده ای، درنده خوتر است و جنایاتی می کند که هیچ حیوان درنده انجام نمی دهد. بعد از بریدن سر امام حسین(ع)، ده نفر با اسب بدن ایشان را لگدمال کردند؛ در آن روز کارهایی انجام دادند که گویی نقطه ای از عاطفه، مروت و انصاف در آنها خلق نشده بود.
*از مسلمانان امروز می گفتید؛ ما به عنوان مسلمانانی که خود را دنباله رو امام حسین(ع) می دانیم، چقدر توانسته ایم با دنیای خارج از جهان اسلام و پیروان ادیانی غیر از اسلام ارتباط مناسبی برقرار کنیم؟
موسوی بجنوردی: سمینارهایی در این زمینه داشته ایم؛ خود من هم در آنها شرکت کرده ام. آخرین آنها حدود سه ماه پیش در زوریخ سوییس بود که با حضور ادیان مختلف ابراهیمی و مذاهب مختلف شیعه و سنی برگزار شد. در آن چهار روز صحبت های بسیار خوبی با مسیحی ها، خاخام های یهود و ... انجام شد که حتی آن مسیحی های آمریکایی که در آنجا حضور داشتند، تحت تاثیر قرار گرفتند و تغییر کردند. بحثی با آنها داشتم که شما که خود را مدافع حقوق بشر می دانید، کجای حقوق بشر را مراعات می کنید؟ شما دارو را که از اولیات بشریت است، بر ما تحریم کرده اید. می دانید چند زن سر زا می میرند و چند بچه می میرد؟ کجای این حرکت، حقوق بشر است؟ یکی از آنها که نماینده کنگره آمریکا بود، بلند شد و گفت که «پای خود را به آمریکا بگذارم، رفع تحریم دارو می کنم». این ظرفیت وجود دارد. برای آنها بیان می کردم که اسلام دعوت به دیالوگ می کند. برای آنها آیه قرآن را خواندم که «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله». مخاطب این آیه پیروان حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت مسیح(ع) و همه ادیان ابراهیمی است. این آیه پیروان همه ادیان الهی را به گفت وگو دعوت می کند چرا که همه آنها یک سخن می گویند، همه در توحید خدا اتحاد دارند. این دشمنی از کجا آمد؟ چرا اینقدر اسلام ستیز وجود دارد؟ اسلام می گوید « والصلح خير»؛ به این معنا که به دنبال صلح است و نه جنگ. این آیه را برای آنها خواندم که « وإن امْرأَةٌ خَافت من بعلها نشُوزا أَو إِعراضا فلا جناْح عليهما أَن يصلِحا بينهما صلحا والصلح خير». در ادبیات عرب، وارد شدن الف و لام بر مبتدا افاده حصر در خبر می کند یعنی براساس این جمله هر صلحی خیر است. به آنها تاکید کردم که این دید ماست، همه ما برادر هستیم؛ پیروان حضرت ابراهیم، مسیحیت، یهودیت و اسلام همه یک سخن می گوییم و و اختلاف در نظر نداریم. باید دور هم جمع شویم، با هم گفت وگو و مشکلات را حل کنیم. آنها از این سبک برخورد، بسیار استقبال کردند. خوب است در این سمینارها بیشتر حضور داشته باشیم و افرادی که توانایی گفت وگو با آنها را داشته باشند، بر مسایل اسلامی مسلط و تیپ صلح داشته باشند، در این سفرها حضور یابند؛ چراکه در این گونه موارد دعوا و ناسزا نتیجه معکوس دارد و اخلاق و ادب در دیالوگ است که نتیجه می دهد. در این گفت وگوها باید مراقبت کرد که جرح عواطف دیگری نشود و حرف ها به خوبی بیان شود. من این را در این سمینار عیان دیدم. حرف اسلام و حرف ما به قدری زیباست که اگر درست و با ادب و اخلاق بیان شود، طرف مقابل آن را خواهد پذیرفت. باید تاکید شود که بحث اسراییل از یهودیت جداست. اسراییل، یک کشور عربی را غصب کرده است وگرنه ما با یهود بد نیستیم و حضرت موسی(ع) را جزو پیامبران اولوالعزم خود می دانیم و تورات و انجیل را محترم می شماریم. این بحث ها حتی در سیاست های خارجی دولت ها نیز اثر می گذارد چون نخبگان بر سیاست کشورهای خود اثرگذارند. در هر حال این گفت وگوها بسیار مهم و اثرگذار است و دشمنی و خصومت را رفع می کند و انسان می تواند جبهه واحد ادیان ابراهیمی باشد.
* در بعدی دیگر از این جمله امام حسین(ع) که «اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید» می توان گفت که در جایی دینداری را برتر از آزادگی قرار می دهد، کجاست که آزادگی برتر از دینداری قرار می گیرد؟
موسوی بجنوردی: انسان دیندار، باورهایی اعتقادی دارد؛ ممکن است کسی باورهای دینی و اعتقادی نداشته باشد اما آزادگی یک پدیده فطری انسان است. فطرت انسان این است که آزاده است، آزاد می اندیشد، آزاد عمل می کند، آزاد دیالوگ می کند. این یک امر فطری است؛ ممکن است کسی اصلا خدا و دین را قبول نداشته باشد اما این مسایل ارتکازی و فطری را داشته باشد. اینها نه فطریات و نه ارتکازات انسان را داشتند؛ بی رحم به تمام معنا بودند و در آن روز جنایت هایی انجام دادند که اصلا نمی توان آنها را انسان خواند. در روایات است که آن روز وضعیتی شده بود که خداوند قدر سر سوزن در دل اینها رحم نگذاشته بود و تا توانستند جنایت کردند. پس از آن هم همگی گرفتار شدند. سخنرانی مفصل روز سیزدهم حضرت زینب(س) در کوفه، همه را تکان داد و چند هزار از آنهایی که در کربلا بودند، متنبه شدند و به عنوان تواب با ابن زیاد و دولت بنی امیه جنگیدند و همگی کشته شدند. در انقلاب های بعدی مثل قیام مختار و دیگران، همه عکس العمل جنایتی بود که اینها در کربلا مرتکب شده بودند و روشنگری های حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) در کوفه، راه شام و در خود شام بود که عده ای از آنها را متنبه کرد. در ابتدای ورود آنها به شام به گفته حضرت سجاد(ع)، از پشت بام ها اسرا را به عنوان خارجی سنگباران می کردند. سخنرانی های حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع)، فضای شام را منقلب کرد. سخنرانی حضرت زینب(س) در برابر یزید، حیثیت یزید را برد. به یزید گفت که «تمام مصایبی که کشیدم، یک طرف؛ مصیبت مهمتر اینکه کار من به جایی رسیده است که باید با تو صحبت کنم». در اینجا شاخ یزیدی که با تبختر نشسته بود، شکست و یزید مجبور شد آنها را به خانه خود برد. خانه اش را سیاهپوش کرد و به مجلس ختم نشست و لعنت خدا را بر ابن زیاد فرستاد. این اتفاقات برای این بود که رأی عمومی تغییر کرد و جامعه در آستانه انقلاب بود. یزید برای خاموش کردن انقلاب، مجبور شد اسرا را تجلیل و احترام کند و به سرعت به مکه بفرستند. آنها به طرف کربلا رفتند، حضرت سجاد(ع) سرها را با خود آورد و در اربعین به کربلا رسید و سرها را به جسدها ملحق و دفن کرد. مساله امام حسین(ع)، درس آزادی و آزادگی است.
* این آزادگی چیست؟ به همان جمله ابتدای صحبت از امام حسین(ع) اشاره می کنم؛ حضرت در این جمله نه مسیحی، یهودی و ادیانی جز اسلام، حتی کافران را نیز خطاب قرار می دهند. بر این اساس می توان برداشت کرد که حتی اگر کسی دین ندارد اما آزاده است، تا حدی مورد قبول است. این آزادگی در اندیشه امام حسین(ع) چه تعریف شاخصی دارد؟
موسوی بجنوردی: ایشان به تنهایی بر عقیده خود در رهایی از ظلم و ستم ایستاد؛ به جایی رسید که تنها بود. تنها ایستاد و تا لحظه آخر حرف خود را زد و مرتب هم نصیحت می کرد. در حالی که اینها جنایت می کردند، امام حسین(ع) باز هم نصیحت می کرد؛ حتی همین جمله را در ساعت های آخر گفتند. ایشان مطالبه می کردند که بیایید صحبت کنیم که چرا؟ آیا من جنایتی کرده ام که می خواهید مرا بکشید؟ اما حالتی میان آنها ایجاد شده بود که نه گوششان می شنید و نه عقلشان کار می کرد. انسان وقتی جنایت های بسیار مرتکب شود، دچار این حالت می شود که دیگر قابل تفاهم نیست.
*در دنیای امروز از این آزادگی چه تعبیری می توان داشت و ما امروز به چه تعریفی از آن رسیده ایم؟ و این آزادگی در اندیشه امام حسین(ع) چه ویژگی ها و مولفه هایی دارد؟
موسوی بجنوردی: وقتی امام حسین(ع) از مکه بیرون آمد و به طرف عراق حرکت کرد، در طول این مسیر در سخنرانی های خود همواره دعوت به مطالبه آزادی، برادری و اخوت می کند و اصلا صحبت از جنگ نیست. همه را به صحبت و تفاهم دعوت می کند. امام حسین(ع) چه در زمان حضور در مکه، چه در مدینه و همینطور در راه عراق این مباحث را مطرح می کرد. در اولین ملاقاتی که با لشکر حر بن یزید ریاحی داشت، سخنرانی مفصلی برای آنها داشت، نماز ظهر را به جماعت خواند و همه آنها به امام حسین(ع) اقتدا کردند. در سخنرانی خود برای لشکر حر مطرح کرد که برای جنگ به اینجا نیامده اند و از آنها دعوت شده است به کوفه بیایند تا صلح و آرامش و برادری را میان آنها برقرار کنند. تاکید کردند که اسلام، امت واحده است و در آن تشتت نیست بلکه وحدت و اتحاد است. همه سخنان حضرت نیز در راستای اتحاد و گفت وگو و درست نبودن جنگ بیان می شد.
*ویژگی های آزادگی در دیدگاه امام حسین(ع) چگونه شد؟
موسوی بجنوردی: اساس آن آزادگی است. یک نفر بود، تنها مقابل یک لشکر ایستاد و تسلیم نشد. این فرد اکمل آزادگی است که فردی همه یاران خود را از دست دهد، خود نیز جراحات بسیاری داشته باشد اما به تنهایی مقابل یک لشکر خونخوار بایستد و حرف خود را بزند و بر باور خود بماند. این نهایت آزادگی است که انسان برای هیچ نیرو، ظلم و قوه ای سر فرود نیاورد. مصداق اکمل آزادگی را در امام حسین(ع) می توان دید.
*زندگی امام(ع) و رفتار ایشان در کدام موقعیت ها تطبیق بیشتری با این جمله دارد؟
موسوی بجنوردی: امام(ع) پس از شهادت همه اصحاب خود، باز آمده بود و می خواست با آنها دیالوگ کند، نصیحت می کرد و مرتب به آنها می گفت که برای این چند روز دنیا شرف و آزادگی و خصلت های انسانی خود را از دست ندهید. ایشان در این برخوردها عملا نهایت آزادگی را نشان داد. مقابل یک لشکر جنایتکار به تمام معنا ایستاد اما خم به ابرو نیاورد. تمام عزیزان خود را از دست داد اما بر حرف خود ایستاد. «إني لا أري الموت إلاّ سعادةً ولا الحياةَ مع الظالمين» مضمون این سخن آن است که من مردن را یک سعادت می دانم و کشته شدن در مقابل ظالم و تسلیم نشدن در برابر ظلم برای انسان، شرافت است. این معنا و حفظ آزادگی تا لحظه آخر را امام حسین(ع) عملا اجرا کرد که تبدیل به درسی برای کل تاریخ شد. مهاتما گاندی در خاطرات خود می نویسد که مسیر ایستادن در برابر استعمار انگلیس، امام حسین(ع) را الگوی خود قرار می دهد. گاندی به تنهایی در برابر استعمار انگلیس می ایستد و حرف خود را می زند تا آنها را از هند بیرون می راند و می گوید که الگویش در این آزادگی و شرافت، امام حسین(ع) است. گاندی نه مسلمان بود و نه اعتقادی به اسلام داشت، با الگو قرار دادن آزادگی و شرافت امام حسین(ع) به یک ملت آزادی داد.
*ماجرای حر در واقعه کربلا که به آن هم اشاره کردید، اغلب در تعابیر و منابر به گونه ای بیان می شود که گویی این تحول به صورتی ناگهانی در او رخ داد و به لشکر امام حسین پیوست. آیا چنین تحول بزرگی آن هم در آن یک لحظه ممکن است یا در طول زندگی حر زمینه هایی برای این موضوع و گرایش به حق فراهم بوده است که در آن موقعیت، فرصت بروز یافته است؟
موسوی بجنوردی: حر، جلوی سیدالشهدا (ع) را گرفت. حضرت به او گفت که «مادرت به عزایت بنشیند». گفت که «اگر غیر از شما کسی در عرب به من می گفت، جواب او را می دادم اما من چه بگویم؟ مادر تو فاطمه است». حر، آدمی بود که می شناخت و اعتقاد داشت و پس از آن نیز هیچوقت به امام حسین(ع) جسارت نکرد. به نقل از تاریخ طبری، در روز عاشورا دید که گویی قضیه جدی است، آمد به عمر سعد گفت که «شما می خواهید با او بجنگید؟» او در جواب گفت که «کوچکترین کار قطع رئوس و دست هاست». وقتی متوجه شد که مساله جدی است، به بهانه آب دادن به اسبش به سمت امام حسین(ع) آمد و توبه کرد. اصرار هم داشت که باید زودتر به جنگ برود. شرافت در ذات او بود و زمینه آن را داشت و صحبت های امام حسین(ع) نیز بر او اثر گذاشت. اغلب، منبری های ما صحبت های امام حسین(ع) را نمی خوانند. علاوه بر آن اصحاب امام(ع)، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و امثال آنها صحبت های بسیار عالی کردند که اصلا شما می دانید چه کسی را می خواهید بکشید؟ شنیدن این حرف ها و وجود داشتن زمینه هایی در خود او سبب شد که آگاهی کامل پیدا کند. حر به دنبال مادیات نبود و خود او می گوید که «من خود را بین بهشت و جهنم دیدم» و بهشت را انتخاب کرد و طرف امام حسین(ع) آمد. امام حسین(ع) هم از او استقبال و به او محبت کرد و مورد احترام قرار داد و حر نیز به شهادت رسید. انسان های آزاده ممکن است در مراحل پایانی روشن شوند و تغییر عقیده دهند. کوفه در آن زمان شهری نبود که فرهنگ مستقری داشته باشد. از همه جا در آن حضور داشتند و به همین دلیل به عنوان یک ملت شناخته نمی شد که فرهنگ مستقری داشته باشد. از این جهت آنها که در لشکر عمر سعد قرار گرفتند نیز همه به دنبال پول و مقام و به دور از حقیقت بودند و نصیحت و گفت وگو در آنها اثرگذار نبود.
کد خبر: 13938124290
1393/8/12
|