بازدید این صفحه: 4151 تاریخ انتشار: 1392/3/11 ساعت: 09:49:35
آیت الله سیّدان
انتقاد به اختلاط معارف بشری با معارف وحیانی
حضرت آیت الله سیّدان با تشریح نسبت عقل و وحی به انتقاد از بعضی مبانی بشری با توجه به معارف اهل بیت (ع) پرداخت و گفت که اگر مطلبی وحیانی ضد عقل به نظر می آید، خود وحی آن را معنا کرده است.
موضوع: گفتگو
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرجع ما به نقل از شفقنا، متن گفتگو به شرح زیر می باشد.
آیت الله سید جعفر سیّدان درگفت وگو با خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) با اشاره به حدیث دومی که در باب دوم کتاب توحید صدوق وارد شده است و مربوط به خطبه امام رضا (ع) در مجلس مأمون است، بیان کرد: خطبه عجیب حضرت رضا (ع) داستان بسیار مهمی دارد. وقتی مأمون آن برنامه را برگزار کرد، جمعی از مخالفین صحبت کردند و قرار شد حضرت نیز صحبتی کند. حضرت روی منبر نشستند، سکوتی کردند که حُضار گمان کردند مجلس حضرت را گرفته است و نمی تواند صحبت کند، بعد به پا خاستند و خطبهای خواندند که تمام خطبههای حضرت علی (ع) در توحید، در آن جمع است! غوغاست، گاهی یک سطرش بدون مبالغه یک هفته طول میکشد که بحث شود!
او افزود: حضرت در این خطبه در مقابل بسیاری از مبانی بشری موضعگیری کردند. در این خطبه در مقابل مبحث سِنخیتی که در فلسفه و عینیت که در عرفان مطرح است، موضعگیری کردند. در مقابل علت تامه بودن خدا که نتیجه آن جبر و اضطرار از خود و نه از خارج است، موضعگیری کردند. در مقابل حدوث و قدم که در فلسفه قدمت عالم، تثبیت شده است. حضرت در مقابل این بحث، شدت امکان حدوث به معنی «لَم یَکُن مَکان» واقعی را به معنای امکان واقعی و مسبوق به عدم واقعی، بیان کردند. همچنین در ارتباط با فاعلیت حضرت حق که حضرت حق فاعل بالاراده است و نه فاعل بالتجلی و امثالهم موضع گیری کردند. البته آنجا کلمه فاعل بالتجلی نیست، ولی در مقابل همه نقاط مختلف دیگر، موضعگیری کردهاند.
این عالم دانش حدیث، اساس دین را تمسک به کتاب و عترت دانست و افزود: پیغمبر اکرم (ص) بارها در اوایل، اواسط و اواخر بعثت فرموده اند که «إنّی تارِکُ فیکُم الثَقَلِین کِتابَ اللهِ وَ عِترَتی ما اِن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلّو اَبَداً لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدَّ عَلَی الحَوضِ».
این استاد برجسته حوزه علمیه مشهد با انتقاد از مغفول ماندن بیانات اهل بیت (ع) اشاره کرد که همه امور باید مقدمه استفاده از بیانات ائمه (ع) باشد. او در ادامه افزود: امتیاز، زندگی، شخصیت و همه اعتبار ما به اهل بیت است و هر افتخاری که بتوانیم داشته باشیم وقتی است که به اهل بیت علیهم السلام ربط داشته باشد.
او در این زمینه اضافه کرد: با اینکه مسأله از این قرار است اما در عمل در ارتباط با مهمترین بخش بیانات اهل بیت (ع) یک همچنین غفلتی داریم. در حالی که بیانات دیگران اختلافات فراوان دارد، اما کلمات ائمه (ع) یکنواخت و به شدت بدون اختلاف است یعنی وقتی بیانات حضرت رضا علیه السلام را نگاه می کنیم، مثل این میماند که خطبههای حضرت امیر (ع) را میخوانیم. یعنی این قدر با همدیگر همسوست. متون یکنواخت و همه موافق با کتاب است. چنین اهمیت و عظمتی دارد. اگر کسی به واقع مراجعه داشته باشد مبهوت می شود که ائمه (ع) چقدر مطالب ظریف و دقیق بیان کردند. آن وقت در عین حال مورد غفلت واقع شده است.
آیت الله سیدان، مهجور یا مغفول ماندن معارف اهل بیت (ع) را به علل مختلف دانست و درباره آن گفت: یکی از آن علل این است که به خصوص در زمان مأمون و هارون افکار بزرگان بشر را ترجمه کردند و داخل در حوزه اسلام آوردند. در حدی که در تواریخ فراوان نوشتهاند هر کس کتابی به عنوان ترجمه میآورد به مقدار وزن آن به او طلا و نقره می دادند. تا جایی که مترجمان خطوطشان را درشتتر و فاصله بین خطوط را بیشتر، کاغذها را ضخیم تر و جلد ها را باز ضخیمتر میکردند تا پول بیشتری نصیبشان شود. تا جایی که به مأمون گفته شد آن قدر مترجمین مشغول این کار گشتهاند که نزدیک است چیزی از خزینه باقی نماند. آنها می خواستند به خاطر مخالفتی که با اهل بیت علیهم السلام داشتند، در مقابل ایشان جمعی را علم کرده باشند. افکار مشاهیر بشری قبل از اسلام، به این صورت ترویج و وارد حوزه اسلام شد.
این معارف بشری به عنوان علم، آهسته آهسته با معارف اهل بیت مخلوط شده است. آن چه که به عنوان علم مطرح است همان چیزهایی است که اساس آنها از یونان مانده و در سرزمینهای اسلامی تکمیل شده است و اگر کسی دقت بکند منافات آنها با بیانات اهل بیت علیهم السلام به وضوح مشخص است.
این استاد حوزه علمیه در توضیح وجوه منافات داشتن معارف بشری و معارف وحیانی گفت: مرحوم شهید آقا سیدمحمد باقر صدر می گوید آن چه که در وحی آمده «لَهُ اَن یَفعَل» و آن چه در بیانات یونانی هاست که همچنان باقی مانده و تداوم پیدا کرده «عَلَیهِ اَن یَفعَل» است. آن چه که از وحی رسیده این است که ذات مقدس حضرت حق «تَنَزَّهَ عَن مُجانَسَةِ مَخلوقاتِه کُنهُه تَفریقٌ بَینَهُ وَ بَینَ خَلقِه کُنهُهُ مُبایَنَةٌ اِیّاهُم» اما از این طرف اصالت با وجود است. وجود هم واحد است. چون این چنین است، همه چیز حتی ذات مقدس حضرت حق در حقیقت وجود اشتراک دارند. بالنتیجه اشتراک در حقیقت وجود مهمترین مثلیَّت و مهمترین اشتراک است که در نَصّ قرآن آمده «لَیسَ کَمِثلِه شَیءٌ».
وی به تألیف خود به نام توحید اشاره کرد که در آن به بیان مُباینات معارف بشری و معارف اهل بیت پرداخته است.
آیت الله سیدان در تبیین اختلاف معاد از منظر قرآن و فلسفه گفت: قرآن می گوید وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ استخوان ها را گرفت و فشار داد تا پودر شد. بعد گفت این ها را چه کسی زنده می کند؟ قرآن روی همین اصرار می کند و می گوید «قُلْ یُحییها الَّذی اَنشَأَها اَوَّلَ مَرَّۀٍ» همان خدایی که استخوانی نبوده و درستش کرده، حالا که استخوان ها را متشتت و متفرق کرده است، می تواند همانها را دوباره جمع کند.
وی در ادامه این موضوع گفت: در قرآن آمده «لا اُقسِمُ بِیَومِ القیامَۀِ وَ لا اُقسِمُ بِنَفسِ اللوامَۀِ اَیَحسَبُ الاِنسانُ اَن لَن نَجمَعَ عِظامَه بَلی قادِرینَ عَلی اَن نُسَوِیَ بَنانَه». جمع عظام فرع بر این است که چیزی بوده، متفرق شده و جمعش کرده باشند. در فلسفه معمولی که مطرح است و در حکمت متعالیه، اصرار بر این دارند که صورت مثالی است و بس. نفس ایجاد میکند صورت مثالی را و از این بدن و عنصر خاکی هیچ خبری نیست.
این استاد علوم دینی در تبیین تفاوت عقلی که در معارف بشری مورد نظر است و عقلی که در معارف دینی مطرح می شود گفت: عقل به طور کلی حجت و سند است. منتها در بسیاری از مسایل عقل راه ندارد و در فلسفه عقل در مسایلی که راه ندارد وارد شده است. فیلسوفان بهایی به عقل دادند که آن بها را ندارد یعنی در ارتباط با بسیاری از معارف الهی که زمینه ورود عقل را ندارد و فوق محدوده عقل هست آن جا در عین حال وارد شدند و البته در نتیجه اشتباه کردند. شاهد بر این که اشتباه کردند، اختلاف شدیدشان است یعنی در این مباحث همه آنها با هم اختلاف دارند.
او در این زمینه افزود: لذا می گوییم وقتی که با عقل خدا اثبات شد و با عقل پیغمبری پیغمبر هم اثبات شد، در این جا [مطالب وحیانی] باز هم همین عقل مطرح است. منتها مطالبی که در وحی آمده، سه نوع است. یک بخشی از آن مطالبی که در دین هست، مطالبی است که اگر دین هم نمی گفت ما با عقلمان می فهمیدیم. مثل اینکه ظلم بد است و عدل خوب است. این مطلب را چنانچه دین هم نمی گفت، عقل می فهمید. بخشی از مطالب در دین هست که اگر چنانچه دین نمی گفت، عقل خودش نمیفهمید. ولی دین که این مطالب را میگوید، عقل درست بودن آنها را میفهمد. به تعبیری «تعلّم من ذی علم» است. مثلا فرض کنید که علم و اراده خداوند متعال دو و یا یک چیز است. حضرت رضا (ع) در این جهت استلال کرده اند که علم و ارده حضرت حق دو چیز است. لذا شما می گویید این کار را «إن شاءالله» خواهم کرد. اما نمیگویید این کار را «إن عَلِمَ الله» خواهم کرد. پس بخش دوم مطالب وحیانی که فراوان است بخشی است که به آنها بعید است خود به خود برسیم. اما وقتی معلمی مثل پیغمبر و ائمه بیان میکنند، مطلب را می گیریم. مثل یک کتاب علمی که از آن استفاده میکنیم.
آیت الله سیدان بخش سوم مطالب وحیانی را مطالب فوق عقل دانست و توضیح داد: این مطالب که گفته میشوند، باز هم استدلال عقلی ندارند. فقط چون وحی آن ها را گفته است قبول میکنیم. مثل بسیاری از مسایل بهشت و جهنم و عوالم بعد از این عالم که بعد از این هم که وحی آنها را گفته است، باز هم استدلال عقلی روی آنها نیست. صرف این که وحی آن ها را گفته است و ما وحی را قبول داریم آنها را میپذیریم.
او خاطر نشان کرد که در معارف وحیانی، ما مطلب ضد عقل نداریم و افزود: من یک جایی اعلام کردم که من هر چه دارم یک خانه است. اگر یک جا، یک کسی مطلب ضد عقل آورد، خانه من مال او.
این استاد برجسته حوزه علمیه مشهد در این باره اضافه کرد: اگر مطلبی وحیانی ضد عقل به نظر می آید، خود وحی آن را معنا کرده است. مثلا اگر «نَفَختُ فیهِ مِن روحی» ضدّ عقل باشد. به این معنی که خداوند متعال روحی دارد، بعد روحش تقسیم می شود و یک بخشی از آن در انسان دمیده می شود. این معنایش تجزیه و تقسیم خداست که ضدّ عقل است اما خود وحی گفته «روحی» اضافه تشریفی است. مثل «بیت الله» و «ناقة الله» که در قرآن آمدهاند بنابراین عقلستیزی نداریم.
او گفت معارفی که از یونان آمده و با معارف وحیانی در تضاد هستند، در بخش دوم و سوم این دستهبندی میگنجند و عقل با محدودیت خودش وارد مسألهای شده است که آن مساله فراتر از عقل است.
سیدان بیان کرد: آنچه که عقل از مقدمات در اختیارش قرار گرفته است، نمیتوانسته آنها را به نتیجه واقعی برساند و آنها نیز به همان یافتههای عقلی اکتفا کردند. اما اگر آن مطلب را با سایر دادههای وحیانی در نظر بگیریم، غلط بودن آن خودش را نشان می دهد لذا مثال میزنیم در ارتباط با همین که خداوند متعال علت تامه ـ به معنای این که از وجود او حتما باید معلول به وجود بیاید ـ باشد. پس یعنی باید عمل کند. نه این که از خارج کسی یا چیزی مجبورش کند. چون خودش تامه است باید عمل کند. بالنتیجه آنچه بشر خودش به نتیجه رسیده در ارتباط با خدا، به این جا رسیده که خداوند متعال علت تامه باشد. خداوند متعال علت تامه که شد، باید عمل کند. وقتی باید عمل کند، معلولش باید با او باشد یعنی معلولش با او تعاصر داشته باشد. بشر که پیش رفته، جمعی از بشر این جور گفتهاند. در عین حال جمعی از بشر هم بدون نظر به وحی خلاف این مطلب را گفته اند. پس یعنی اتفاق صد در صدی نیفتاده است. به وحی که مراجعه می کنیم می بینیم وحی در این مساله که وارد شده میگوید خداوند متعال در این مسأله فاعل مختار و فاعل تام است به این معنی که در فعلش احتیاج به غیر ندارد ولی تام نه به این معنا که باید عمل کند یعنی فوق کمال این است که مختار باشد. در عین این که تمامیّتش ـ یعنی عدم نیازش به غیر ـ را حفظ می کنیم و در عین حال فوق آنچه شما می گویید است. مهمتر از آن، این است که این حقیقت، حقیقتی باشد که مختار باشد، اضطراری در کارش نداشته باشد و او مضطر نیست. بعد می بینیم این مسأله را که ذهن بشر به آن نمی رسد، وحی به خوبی بیان کرده است «اِذا اَرادَ شیءً یَقولَ لَهُ کُن فَیَکون»، «اِن یَشَاء یُذهِبکُم وَ یُعطِ بِخَلقِکُم»، «فَعالٌ لِما یَشاءُ» و روایات فراوان از این دست که بعد از این که ما در آنها تعقل میکنیم، میبینیم حرفهای درستی هستند.
سیدان در پایان افزود: بنابراین عقل به قسمتی از مطالبی که باید به آنها برسد تا به نتیجه درست برسند، به آنها نرسیده است. به نظرمن دشمنی هم با حق نداشتند و حقیقت را می خواستند بفهمند اما در عین حال دچار اشتباه شدهاند.
کد خبر: 139231130224
1392/3/11
|