بازدید این صفحه: 4469 تاریخ انتشار: 1392/2/31 ساعت: 09:54:06
بررسی ناقص العقل بودن زنان طبق متن نهج البلاغه در گفت و گو با آیت الله موسوی بجنوردی؛
بررسی ناقص العقل بودن زنان طبق متن نهج البلاغه در گفت و گو با آیت الله موسوی بجنوردی؛
برخورد پیغمبر اکرم(ص) به زنها نیز باید مورد توجه قرار بگیرد. در هیچ کجای تاریخ مشاهده نمیشود، ایشان برخوردی را که با حضرت زهرا(س) داشتند با فرد دیگری داشته باشند. هر گاه حضرت زهرا به منزل ایشان میآمد، پیامبر(ص) چند قدم به استقبال او میرفت، هر دو دستش را میبوسید و به چشمان ...
موضوع: فقهی
پایگاه اطلاع رسانی مرجع ما:
آیت الله سیدمحمد موسوی بجنوردی که امام علی(ع) را طبق تفاسیر قرآنی، نفس رسول خدا معرفی میکند، معتقد است با توجه به اندیشه و منش امیرالمومنین علی(ع) برخی جملات نقل شده از ایشان در نهجالبلاغه به ویژه راجع به زنان قابل استناد نیست و در انتساب برخی جملات به علی(ع) تردید وجود دارد. او با تاکید بر لزوم بررسی روایات موجود از گفتهها و زندگی ائمه(ع)، به خطبهها و نامههای جمعآوری شده در نهج البلاغه اشاره و بیان کرد: محققین دارای تتبع و تخصص در روایات و کلمات ائمه اطهار(ع) و امیرالمومنین(ع) باید نهجالبلاغه را بررسی و موارد قابل استناد را از موارد مورد تردید در متعلق بودن به حضرت، تفکیک کنند.
گفت وگوی شفقنا با آیتالله موسوی بجنوردی را در ادامه میخوانید:
نگاه اسلام و قرآن نسبت به خلقت زن و مرد چگونه است؟ در عالم خلقت بین زن و مرد تفاوت وجود دارد یا هر دو در امور انسانی برابر هستند؟
مرد و زن، هر دو انسان هستند و برای طبیعت انسان، یک حقوق انسان یعنی حقوق بشر وضع شده است. خداوند تبارک و تعالی در آیات 4 و 5 سوره تین می فرماید: «لقَدْ خلقنا الانسنَ فی أَحْسن تَقْویم/ ثُمّ رددنهُ أَسفلَ سفلِینَ»؛ آیه به این معناست که ما انسان را از عالی ترین سرشت (یعنی همان نفس و روح) خلق کردیم که از ماده، مجرد است. ابتدا خداوند، روح- نفس ناطقه- را خلق کرد که هویت و حقیقت انسان نیز همان نفس ناطقه است. این نفس ناطقه از عالم ملکوت به عالم ناسوت و ماده هبوط کرد و در این بدن و قفس مادی محبوس شد. مرگ هم به معنای بازگشتن روح است به جای سابق خود که از آن هبوط کرده بود و لذا گفته شده است، «انا لله و انا الیه راجعون».
زن و مرد در انسانیت، هیچ گونه تفاوتی ندارند لذا به قول صدرالمتالهین، «شیئیه الشیء بصورته لا بمادته»، هویت انسان و هر پدیده دیگری به صورت نوعی است. صورت نوعی انسان همان روح است و در روح و نفس ناطقه، زن و مرد معنا ندارد. زن و مرد در عالم جسمیت معنا پیدا می کند، اگر جسم دارای خواصی باشد، مرد است و با داشتن خواصی دیگر، زن است که این در حیوانیت انسان است نه انسانیت او. در صحبت از حقوق انسان از بعد دینشناسی، اسلام و قرآن، هیچ گونه تفاوتی در حقوق بشر و حقوق انسان بین زن و مرد نمی بیند زیرا انسانیت انسان به نفس ناطقه و روح اوست. تفاوت هایی که در این زمینه در بعضی احکام دیده می شود از حیث دارا بودن این بدن مادی است و این حقوق، حقوقی نیستند که نشان دهنده تفاوت زن و مرد در بعد انسانی باشد. انسانیت انسان به روح است، چه این روح در بدن زن باشد یا در بدن مرد. حقوق افراد به اعتبار ظرفیت وجودی آنها تعیین می شود و زن یا مرد خواصی دارند که متناسب با جسمانیت آنها و این خواص، حقوقی برایشان تعیین شده است اما در اصلِ حقوق انسان و حقوق بشر، هیچ گونه تفاوتی بین زن و مرد نیست.
و خلقت و سرشت مشترک دارند...
بله، یکسان بودن حقوق آنها در حقوق بشر از همین روح و نفس ناطقه مشترک، ناشی میشود.
با توجه به نزدیک بودن میلاد امام علی(ع)، بفرمایید نگاه امیرالمومنین به جایگاه زن در جامعه چگونه است؟ آیا زن را جنس دوم تلقی می کنند؟ در 4سال حکومت ایشان مصداقی وجود دارد که جایگاهی مدیریتی به زن ها سپرده باشند؟
در هیچ کجا دیده نشده است که ایشان در حکومت خود، تفاوتی میان زن و مرد قایل شده باشند. اساس امیرالمومنین(ع)، «عدالت» بود. حضرت با اینکه از نظر قدرت، خلیفه مسلمانان و از نظر ما شخصیت اول بشریت پس از رسول الله بود، خود برای زن های بی سرپرستی که کودکان یتیم داشتند، غذا می برد، با آن کودکان می نشست و تا زمانی که زن از آن گندم نان می پخت، با کودکان بازی و آنها را مشغول می کرد. عملا در سیره حضرت علی(ع)، هرگز این معنا مشاهده نمی شود که زن، موجود شماره دوم یا جنس دوم است. علاوه بر آن در قرآن که فوق همه چیز است، گفته شده است «لقَدْ خلقنا الانسنَ فی أَحْسن تَقْویم»؛ مسلما هم مرد و هم زن، انسان و دارای نفس ناطقه مشترک هستند و در بعد انسانی، تفاوتی ندارند. تفاوت آنها در مادیت و بعد حیوانی بشر است.
اما در نهج البلاغه درباره زنان جملاتی وجود دارد که با نگاه مورد اشاره شما در تعارض است؛ مثلا در خطبه هشتادم نهج البلاغه از ایشان نقل می شود که «زنان در مقایسه با مردان از ایمان، ارث و خرد کافی کم بهره هستند»، در صورتی که این مسئله یعنی ناقص العقل و ناقص الایمان بودن زنان نه تنها در دنیای مدرن حتی در دوران پیامبر نیز با توجه به رفتار حضرت محمد(ص) با حضرت فاطمه (س) و مقابله ایشان با زنده به گور کردن دختران در دوران جاهلیت، پذیرفتنی نیست. علاوه بر آن پذیرفتن ناقص العقل و ایمان بودن زنان با روح قرآن که حتی در لفظ نیز کلمات زن و مرد را به تعداد مساوی میآورد، در تضاد است. برخی معتقدند چنین تضادهایی با روح قرآن و اسلام در برخی متون موجود در نهج البلاغه، این شبهه را به وجود میآورد که با توجه به جمع آوری این متون یکصد سال پس از حیات امیرالمومنین(ع) توسط سید رضی، ممکن است برخی از این نامهها، کلام حضرت نباشد و متون انتسابی به ایشان باشند. نظر شما در این مورد چیست؟ آیا نهج البلاغه به عنوان یک متن دینی شیعه، قابل استناد در مباحث فقهی است؟
همانطور که گفتید، مرحوم شریف رضی نهج البلاغه را جمع آوری کرد و به حضرت امیر(ع) نسبت داد و بعضی از آنها برای ما قطعی نیست لذا فقها هیچ وقت در فتوا دادن به نهج البلاغه استناد نمیکنند. در میان فقها اصطلاحی وجود دارد تحت عنوان «ادله حجیت خبر واحد» که یعنی روایاتی که ظنی الصدور است با ادله حجیت خبر واحد، فقها به آن عمل میکنند و فتوا میدهند اما هیچ وقت نهج البلاغه را مدرک فتوا قرار نمیدهند زیرا ادله حجیت خبر واحد نمی تواند با نهج البلاغه منطبق شود. علاوه بر آن با شناختی که از مولا امیرالمومنین(ع) وجود دارد به عنوان مجسمه عدل، انسانیت و شرف، بعضی الفاظ موجود در نهج البلاغه با تفکر ایشان سازگار نیست و واقعا نمی توان گفت این کلام حضرت است که بگویند زنان ناقص العقل و دین هستند. این سبک کلام حضرت نیست کلام امیرالمومنین(ع)، فوق کلام بشر و دون کلام خالق است. نمیتوان پذیرفت این الفاظ از مولا علی(ع) باشد که معدن و مظهر همه کمالات است. شریف رضی، انسان بزرگی است که این متون را مشاهده و جمع آوری کرده و به حضرت نسبت داده است اما این متون،«قطعی الصدور» نیستند و نمیتوان به طور قطع گفت همه متن موجود از امیرالمومنین(ع) صادر شده است. در بعضی از آنها که با شخصیت و حقیقت مولا قابل جمع نیست، تردید میشود و در این مسئله که زنها ناقصالعقل و ایمان هستند، تردید وجود دارد که کلام حضرت باشد یا خیر، اما دید خود حضرت علی(ع) نسبت به زن و مرد، مساوی است.
برخورد پیغمبر اکرم(ص) به زنها نیز باید مورد توجه قرار بگیرد. در هیچ کجای تاریخ مشاهده نمیشود، ایشان برخوردی را که با حضرت زهرا(س) داشتند با فرد دیگری داشته باشند. هر گاه حضرت زهرا به منزل ایشان میآمد، پیامبر(ص) چند قدم به استقبال او میرفت، هر دو دستش را میبوسید و به چشمان خود میمالید، جای خود را به ایشان میداد تا حضرت زهرا بنشیند. این روایات علاوه بر اینکه نشان دهنده عظمت مقام حضرت زهرا(س) است، سنت شکنی توسط پیامبر را نیز بیان میکند. پیغمبر اکرم(ص) تلاش میکردند، با سنت غلط جاهلی عرب که هیچ ارزشی برای زن قایل نبود، مبارزه عملی کنند. چه بخواهند، چه نخواهند حضرت زهرا که پیامبر این برخورد را با او داشت، یک زن بوده است، زنی که انسان کامل بود و علیبن ابیطالب(ع)، تجسم اسلام است بنابراین نمیتوان پذیرفت که این کلام، کلام مولا باشد. احتمالا الفاظی که به حضرت نسبت داده شده بوده است و شریف رضی (رضوان الله تعالی علیه) به همین دلیل آنها را وارد نهجالبلاغه کرده است بنابراین قطعی الصدور نیست و نمیتوان به طور قطع گفت، کلام مولاست.
طبق گفته شما نهج البلاغه، قابل استناد فقهی نیست و همانطور که خودتان هم اشاره کردید بین دیدگاه و اندیشه امیرالمومنین(ع) با آنچه در برخی از متون نهج البلاغه آمده، فاصله وجود دارد. نسل پرسشگر امروز به دنبال پاسخ این سوال است که اگر موارد بدون سند کافی و قابل تردید در نهجالبلاغه وجود دارد، چرا متون دارای سند محکم و مورد پذیرش همه مذاهب مثل نامه ایشان به مالک اشتر از متون با استنادهای ضعیف تفکیک نشده اند؟
همه بزرگان فقهای شیعه بر این مطلب اتفاق نظر دارند که نمیتوان تمام آنچه در نهج البلاغه وجود دارد را کلام حضرت و قطعی الصدور دانست. معلوم است که کثیر متون نهجالبلاغه متعلق به حضرت است اما در بعضیها تردید وجود دارد و بر ما قطعیالصدور نیست. عرض کردم که فقهای ما در مقام فتوا به کلمات نهج البلاغه استناد نمیکنند زیرا ادله حجیت خبر واحد در آن تمام نیست؛ همانطور که گفتم برخی از متون نهجالبلاغه، قطعیالصدور است و شکی در آن نیست که از حضرت صادر شدهاند ولی برخی دیگر مورد تردید هستند.
اما اینها از هم تفکیک نشدهاند یعنی کسی نیامده نهج البلاغه را از ابتدا تا انتها بررسی و مشخص کند که مثلا در این موارد تردید وجود دارد که کلام امیرالمومنین باشد. این مسئله باعث شده در متن جامعه و حتی در بین برخی متولیان امور دینی براساس همین روایات، نگاه جنس دوم بودن زن به وجود آید و شاید از همین رهگذر باشد که هنوز واژه «رجل سیاسی» مورد مناقشه است که زنان را در برمیگیرد یا نه؟ شاید اگر تفکیک صحت انتساب متون نهجالبلاغه به امیرالمومنین(ع) انجام میشد در طول تاریخ چنین نگاهی عمق نمییافت...
اولا بد نیست اشارهای به رجل سیاسی داشته باشم. رجل سیاسی به معنای مرد سیاسی نیست بلکه به معنای شخصیت سیاسی-چه زن چه مرد- است. در تمام عرب مرسوم است که «رجل» را به معنای شخصیت میدانند و وقتی در جامعه عرب گفته میشود «من رجالات العلمیه»" یعنی از شخصیتهای علمی؛ «من رجالات السیاسیه» یعنی از شخصیتهای سیاسی. به اعتقاد من هیچ مانعی ندارد که زن، رییس جمهور شود؛ در قانون اساسی نیز واژه «رجل»، وارد شده است که قابل انطباق بر مرد و زن است.
از رجل سیاسی بگذریم و به نهج البلاغه برگردیم. وظیفه چه کسی است که این بررسیها را انجام دهد تا این تفکیک صورت بگیرد و چرا تا به حال انجام نشده است؟
خود من هم تعجب میکنم البته چون این متون به حضرت نسبت داده شده است، کسی جرات نمیکند وارد این میدان شود وگرنه داخل شدن در این عرصه، خدمتی به مذهب تشیع و به مولا امیرالمومنین است که مظهر عدالت و حقیقت هستند. برداشت من عدم جرات است که کسی وارد شود و کنکاش کند که کدام سخن، متعلق به حضرت است و کدام نیست. علاوه بر نهج البلاغه، روایات دیگری نیز از ائمه(ع) وجود دارد که مورد عمل فقها قرار نمیگیرد زیرا باید سنت روایات، معتبر باشد و اگر دلالت روایتی با قرآن تضاد داشت، فقها به آن عمل نمیکنند. چون این روایات، قطعی الصدور نیست و ظنی الصدور است. نهج البلاغه هم همین طور است بنابراین اگر متنی در نهج البلاغه دیده شد که با یکسری ادله عقلی و ادله قطعی مخالف است، در آن تردید میشود و به طور قطع نمیتوان گفت این کلام مولاست.
اگر در انتساب جمله ای به امام علی(ع) یا ائمه(ع) تردیدی وجود داشته باشد و بیان نشود، ممکن است در دین و برداشت افراد از دین انحراف ایجاد شود. وظیفه پیشگیری از چنین مسایل و انحراف هایی به عهده کیست و پیشنهاد شما در این زمینه چیست؟
نهجالبلاغه کتابی مقدس و یک ثروت بزرگ اسلامی و در فصاحت و بلاغت، معرکه است اما اگر در آن برخی مواردی مشاهده میشود که با بداهات و ضرورت عقلی و دینی یا با برخی آیات قرآن قابل جمع نیست، باید دقت شود و مورد بحث قرار بگیرند. محققین دارای تتبع و تخصص در روایات و کلمات ائمه اطهار(ع) و امیرالمومنین(ع) باید این بررسیها را انجام و این کار را صورت دهند که هم خدمت به حضرت است هم خدمت به اسلام و مذهب زیرا دشمنان همین موارد را که به عنوان مدرکی برای کوبیدن تشیع استفاده می کنند.
پرسش پایانی درباره بارزترین ویژگی رفتار اجتماعی امام علی(ع) است؛ ایشان حتی در سالهای حکومتداری از جامعهای که در آن زندگی میکرد جدا نشد و طبق روایات، ارتباط ایشان با مردم حفظ شد؛ کدام ویژگی است که موجب می شود امیرالمومنین(ع)، خاص شود و در تاریخ بدرخشد؟
ویژگی خاص ایشان عدالت است. به قول «جرجی جرداق»، نویسنده مسیحی کاتولیک، «قتل علی بشدت عدله». این مرد بزرگ همچنین گفته است «اگر بگویم علی افضل است از مسیح، دینم اجازه نمی دهد، من مسیحی هستم، اگر بگویم مسیح افضل است از علی، وجدانم قبول نمیکند»؛ ببینید با چه طرز فنی میخواهد بگوید علی، افضل از مسیح است. سیره علی بن ابی طالب نه تنها برای مسلمانان بلکه برای بشریت، الگوست. به قول امام(س) که در یکی از سخنرانیهای خود گفتند هر گروهی او را به خود نسبت میدهد حتی اینهایی که سوسیالیست هستند میگویند، علی سوسیالیست است؛ آن که صوفی است میگوید علی از ماست. تمام گروههایی که طرف انسانیت و دوستی و محبت هستند همه میگویند علی از ماست. چرا؟ چون او الگویی برای جهان بشریت است. علیبنابیطالب این است. برای همین نمیتوان پذیرفت، بعضی از جملات که با اندیشه و منش ایشان تعارض دارد، برای مولاست زیرا او فوق این حرفهاست. به اعتقاد من، خداوند علی(ع) را برای قدرت نمایی خلق کرده است زیرا انسانی ویژه است. این به معنای افضل بودن علی از پیغمبر(ص) نیست زیرا علی(ع) به صریح آیه مباهله، نفس رسول الله است. مفسران مقصود از «تعالوا ندع أبنائنا وأبنائکم» در آیه مباهله را حسنین،«ونسائنا ونسائکم»، حضرت زهرا(س) و «وأنفسنا وأنفسکم» را علی(ع) میدانند پس علی، نفس رسولالله است.
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
رسولالله، چکیدهای از 24هزار پیغمبر است و علی(ع)، به صریح آیه قرآن، نفس رسولالله است پس نفس علی هم خلاصه 24 هزار پیغمبر است. ما کوچکتر از این هستیم که در عظمت این مرد صحبت کنیم و نمیتوان بعضی سخنان را به ایشان نسبت داد.
کد خبر: 139223130202
1392/2/31
|