صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اندیشه >>
مرجع ما | دیدگاههای اصلاحی امیر المومنین(ع) / محمد نصراصفهانی
بازدید این صفحه: 4420          تاریخ انتشار: 1393/3/24 ساعت: 09:15:12
دیدگاههای اصلاحی امیر المومنین(ع) / محمد نصراصفهانی

مهمترین مطالبه مردم از امیر المومنین(ع) نفی تبعیض و ایجاد عدالت همه جانبه اجتماعی بود. این همان چیزی بود که توده های مردم از عثمان می خواستند و به دلیل بی توجهی او به آن مردم وی را به قتل رسانیدند.

موضوع: اندیشه
نویسنده: حجة الاسلام والمسلمین دکتر محمد نصر اصفهانی

 

 

به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛

 

مهمترین مطالبه مردم از امیر المومنین(ع) نفی تبعیض و ایجاد عدالت همه جانبه اجتماعی بود. این همان چیزی بود که توده های مردم از عثمان می خواستند و به دلیل بی توجهی او به آن مردم وی را به قتل رسانیدند. اینک مردم امیدوار بودند که با حکومتی، به رهبری علی(ع) عدالت را بدست آورند. بی عدالتی و تبعیض همه ابعاد حقوقی، مالی و ادرای دولت عثمان را تحت تاثیر قرار داده بود و اصلاحات انجام گرفته توسط امام علی(ع) نیز در همین راستا بود، یعنی اصلاحات حقوقى، اصلاحات مالى و اصلاحات مدیریتی.

 

الف ـ اصلاحات حقوقى: دیری از وفات پیامبر اکرم(ص) نگذشت که انواع تبعیض های حقوقی بر جامعه اسلامی رخ نمود. اولین تبعیض، تبعیض بین قریش و غیر قریش بود که در سقیفه تثبیت شد و مقرر گردید که از بین مهاجر و انصار و به طور کلی اعراب تنها قریش حق حاکمیت داشته باشند و دیگران در آن حقی نداشته باشند. تبعیض بین مسلمانان متقدم و مجاهد و مسلمانان متأخر و قاعد. اولین بار قرآن کریم بین مجاهد و قاعد،[۱] و مسلمانان متقدم و متأخر به لحاظ ایمانی تفاوت قائل شد.[۲] این تفاوت قرآنی همچون علم[۳] و تقوا[۴] در زمان پیامبر(ص) برای کسی امتیاز حقوقی به همراه نداشت. این تفاوت از زمان خلیفه دوم جنبه حقوقی پیدا کرد. او بین مجاهدین و غیر مجاهدین، کسانی که سابقه اسلام آنها بیشتر بود یا در جبهه های نبرد بیشتر شرکت داشتند در توزیع بیت المال تفاوت گذاشت و سهمیه بیشتری از بیت المال را به آنان اختصاص داد. تبعیض بین مهاجر و انصار رسماً از خلافت عثمان به وجود آمد، با وجودی که تحقیر انصار پس از جریان سقیفه به اجرا درآمد ولی در زمان عثمان آنان از پست های کلیدی برکنار شدند. تبعیض بین عرب و غیر عرب(عجم) یا موالی نیز رسماً از زمان خلیفه دوم و پس از پیروزی های گسترده مسلمانان بر غیر مسلمانان صورت گرفت.[۵] همین امر نیز باعث شد یک ایرانی خلیفه دوم را به قتل برساند. تبعیض بین خاندان حکومتی و مهاجر و انصار، تبیعض دیگری بود که عثمان آن را بنیان نهاد. مروان حکم داماد عثمان تصمیم گیرنده اصلی در امور مختلف حکومت بود. عثمان، ابوموسی اشعری را از بصره عزل کرد و عبدالله بن عامر پسر دائی خود را که نوجوانی بی تجربه بود به حکومت آنجا گماشت. عمار یاسر را از کوفه عزل کرد و ولید بن عقبه برادر مادری خود را حاکم آنجا ساخت. اشعث بن قیس حاکم آذربایجان، پدر زن عثمان بود.[۶] تبعیض بین مجرم و غیر مجرم نیز بویژه در زمان عثمان اعمال می شد.

 

از نظر امام علی(ع)، هیچ چیز صدر نشینتر از حق و عدالت نیست.[۷] از نظر مولا «عدالت» هم هدف حاکمیت و هم روش حاکمیت است. هدف وسیله را توجیه نمی کند و «از  راه ستم نمی توان به عدالت رسید.»[۸] به همین جهت امام بنیان سیاست خود را بر بسط عدالت و نفی انواع تبعیض ها نهاد، سیاستی که عامل اصلی نابودی حکومتش شد، چرا که اشراف تحمل عدالت علی(ع) را نداشتند.

 

امام على(ع) از روز اول حکومت خود آب پاکی را به دست اشراف قریش که به این بی عدالتی ها خو کرده بودند ریخت و فرمود: ای مردم بدانید که آدمیان حقوق برابر دارند.[۹] «حق شما به عهده من آن است که به شما حقوق مساوى دهم.»[۱۰] حضرت در اعتراض مخالفین تساوى حقوق، در حالى که چوب نازکىبین انگشتان خود قرار داده بود فرمود: «من تمام قرآن را مطالعه کردم و هیچ فاصلهاىحتى به اندازه این چوب بین فرزندان اسماعیل و اسحاق نیافتم.»[۱۱]

 

حضرت خطاب به مالک اشتر در این خصوصمىفرمایدبراى دورترین مردم به تو همان حقى است که نزدیکترینشان از آنبرخوردارند. از تو خواستهاند که حق همه را اعم از دور و نزدیک، نیکو رعایت کنى.[۱۲] اجراى حق را درباره هر که باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه لازم بدارهر چند دراجراى عدالت خویشاوندان و نزدیکان تو را زیان رسد.[۱۳] درباره خواص خویشاوندانت واز افراد رعیت، هر کس که دوستش مىدارى انصاف را رعایت نماى که اگر چنیننکنى ستم کردهاى و هر که بر بندگان خدا ستم کند افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او خواهد بود.[۱۴]

 

حاکم سیاسى باید همه مردم را به یک نظر بنگرد و میل و علائقخصوصى خویش، نسبت به گروههاى خاصى از مردم را از خود دور سازد. مولا در نامهبه «اسود بن قطبه» فرمانرواى حلوان مىنویسند: «هر گاه والى نسبت به افراد رعیت میل و هواى گوناگون داشته باشد، از اجراى عدالت باز ماند. پس باید کار مردم، در حقى که دارند در نزد تو یکسان باشد.»[۱۵] حضرت حتى در نگاه کردن و بر خورد عادى با مردم هم معتقد به تساوى است. ایشان در نامه به کارگزار خود مىنویسند: « با مردم فروتن، گشادهروى و نرمخو باش. مبادا که یکى را به گوشه چشم نگرى و یکى را رویاروى نگاه کنى، یا یکى را به اشارت پاسخ گوئى و یکى را با درود و تحیت. با همگان یکسان باش تا بزرگانبه طمع نیفتند و تو را به ستم کردن بر ناتوان برانگیزند و ناتوان از عدالت تو نومید نگردد.»[۱۶]

 

ملاک برخورد دولت اسلامى با مخالفین همچون مردم عادى ازنظر مولا انصاف است. انصاف به این معنا که کارگزاران حکومتى باید همواره خود را بهجاى شهروند مخالف یا موافق نظام سیاسى قرار دهند و همان برخوردى که انتظار داشتند اگر مخالف بودند، با آنان می شد، داشته باشند. مولا در عهد نامه بهمحمد بن ابوبکر مىنویسند: «براى تودههاى مردم همان را دوست داشته باش که براىخود و خانواده خود دوست دارى، و نسبت به آنها از همان پرهیزدار که براى خود وخانواده خود پرهیز مىدارى. چنین سیاستى بهترین حجت در برابر خداست و بهترینروش براى مردم است.»[۱۷] حضرت در نامه به ابن عباس عامل خود در بصره، نسبت بهنادیده گرفتن حقوق شهروندان یعنى مردم بصره که از مخالفین سیاسى حضرت محسوبمىشدند و با حکومت مولا در جنگ جمل همراهى نکردند هشدار مىدهد: « با وجودى که بصره جایگاه فرود آمدن ابلیس است و کِشتگاه فتنهها و آشوبهاست، مردم آنجا را به نیکى کردن خوشدل نما و گره وحشت از دلهایشان بگشاى.»[۱۸]

 

مولا در عهدنامه به مالک اشتر مىفرماید: « مهربانى و دوست داشتن مردم و لطف درحق ایشان را شعار دل خود ساز، چونان حیوان درنده مباش که خوردن مردم را غنیمتشمارى، زیرا آنان دو گروهند یا همکیشان تو و یا همانندان تو در آفرینش هستند. از مردمخطاها سر خواهد زد و مشکلاتی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا لغزشهایى کنند. از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست دارى که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد.»[۱۹] سخنانحضرت در مورد آن زن ذمى معروف است که مىفرمود: «شنیدهام که کسى بر زنى از اهل ذمه تعرض کرده است بر عفت او دست درازى کرده، روسرى او را برداشته، دستبند، گردنبند و گوشوارهاش را ربوده است، خلخال از پاى او بیرون آورده و آن زنجز آنکه انّا لله گوید و فریادرسى مسلمانان را طلب کند و از او ترحم جوید چارهاىنداشته استاگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى و اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتشکرد، بلکه مرگ او را سزاوارتر است.»[۲۰]

 

نکته مهم در این خصوص قائل شدن حق شهروندى حتى براى مشرکین و ترتیب اثردادن به شکایت آنهاست. مولا خطاب به یکى از کارگزاران خود مىنویسد: «دهقانانشهر تو، از درشت خویى و سخت دلیت شکایت کردهاند؛ گفتهاند که ایشان را تحقیر مىکنى و بر ایشان ستم روا مىدارى. نگریستم دیدم که آنان هنوز مشرکند و سزاوار آننیستند که به خود نزدیکشان سازى ولى چون در پناه اسلامند نشاید که آنان را از خودبرانى یا بر ایشان ستم روا دارى.» [۲۱]

 

معمولاً انسانها به علت جرمى که زمانى مرتکب شدهاند، از کلیه حقوق اجتماعى نیز محروم مىشوند، در حالى که این رفتار منصفانه نیست، کسى کهمستحق مجازاتی است، نباید بیش از آن مجازات، متحمل شود. مولا، با اشاره بهسنت پیامبر(ص) این نوع از تبعیض را نیز مردود مىشمارند: «رسول خدا(ص) مردم را به سبب گناهى که مرتکب شده بودند، مؤاخذه کرد و حد خدا را برایشان جارى ساختولى از سهمى که اسلام بر ایشان معین کرده بود منعشان ننموده و نامشان را از میانمسلمانان نزدود.»[۲۲]

 

ب ـ اصلاحات مالی: امیر المومنین(ع) به شدت از سیاستهای مالی عثمان ناراحت بود. حضرت مىفرماید: «عثمانبیتالمال را شخصى کرده، مصرف مىکرد و خویشان پدرى خود را نیز در آن شریک ساخته بود، آنان مال خدا را با شوق و میل زیاد مىخوردند.»[۲۳] به همین جهت، امام به محض ورود به عرصه حکومتی اعلام کرد: « اى مردم! من یکى از شمایم، هر چه من داشته باشم شما نیز دارید و هر وظیفه که بر عهده شما باشد بر عهده من نیز هست. من شما را به راه پیغمبر مى برم و هر چه را که او فرمان داده است در دل شما رسوخ مى دهم. جز این که هر قطعه زمینى که عثمان آن را به دیگران داده و هر مالى که از مال خدا عطا کرده باید به بیت المال باز گردانیده شود. هیچ چیز حقّ را از میان نمى برد، هر چند مالى بیابم که با آن زنى را به همسرى گرفته باشند و کنیزى خریده باشند و حتّى مالى که در شهرها پراکنده باشند آنها را باز مى گردانم. در عدل، گشایش است و کسى که حقّ بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگ تر است

 

ایشان صریحاً دستور داده بود در تقسیم بیت المال بین قریش و انصار، عرب و غیرعرب و کسى که آزاد است و آن که از موالى است، یعنی سابقه بردگى داشته است تفاوت گذاشته نشود.[۲۴] «طلحه» و «زبیر» به سابقه دیرینه خود در اسلام، نزدیکى خانوادگىشان به پیامبر(ص) و زحمات طاقت فرسایشان جهت پیشرفت اسلام برای بهرهبردارى از امکانات دولتى استدلال مىنمایند، ولی حضرت در پاسخ مىفرمایند: اگر آنچه شما گفتید دلیل بهرهبردارى بیشتر است، من در این موارد پیشینه روشنترى از شما دارم، علاوه بر این رهبر کشور بزرگ اسلامى نیز هستم ولى «نصیب من و کارگر من از بیتالمال هیچ تفاوتى با هم ندارد، هر دو بطور مساوى بهره مىبریم.»[۲۵] «شما را در چه چیزى حقى بوده و من آن را از شما دریغ داشتهام؟ و در تصرف کدامنصیب و عطایى، خود را بر شما ترجیح دادهام؟اینکه چرا در تقسیم مساوات روا مىدارم، این چیزى است که من به رأى خود یا از روى هواى نفس در آن قضاوتنکردهام، من و شما دو تن دیدهایم که رسول الله (ص) در این باب چه حکمى آورده و چگونه عمل کرده است.»[۲۶]

 

على(ع) نه تنها حاضر نیست بین خود و مردمشتبعیضى روا دارد بلکه بعکس خود را در سطح افراد عادی هم نمی داند. بر خود سخت مىگیرد تا تساوى خود را با ضعیفترین مردمتحت حکومتش حفظ کرده باشد و فقر و محرومیت آنها از یادش نرود. او در نامهاى به فرماندارش در بصره، عثمان بن حنیف، پس از اعتراض به او به دلیل شرکت در یک جلسه اشرافی، مىنویسد: «آیا به همین راضى باشم که مرا امیرالمؤمنینگویند و با مردم در سختی هاى روزگارشان مشارکت نداشته باشم؟ یا آنکه در سختىزندگى رهبرشان نشوم.»[۲۷] با همین استدلال او بر خود سخت می گرفت، مىفرماید: «خداوند، بر پیشوایان دادگر مقرر فرمودهاست که خود را در معیشت با مردم تنگدست برابر دارند تا بینوایى را رنج بینوایى بههیجان نیاورد و موجب هلاکتش گردد.»[۲۸] حضرت خطاب به فرماندار خود در مصر، مالک اشتر مىنویسد: «بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهى، چیزى را که همگان را در آن حقى استخیلی زود حجاب از برابر دیدگانت برداشته خواهد شد و می بینى که داد مظلوم را از تو مىستانند.»[۲۹]

 

هنگامى که بین رهبرى و مردم تبعیض روا نباشد، بهطریق اولى خانواده و اقوام او نیز با دیگران برابر خواهد بود. به همین جهت مولا حاضر نشد کهحتی یک پیمانه سه کیلویى گندم بیش از دیگران به برادر عیال وار خود، عقیل بپردازد[۳۰] ایشان  در ضمنشماتت کارگزار خود، عبد الله بن عباس،[۳۱] که بیت المال را برداشته و فرار کرده بود مىفرمایند: «از خدا بترس و اموال این قوم را به آنها برگردانبه خدا سوگند اگر از حسن و حسین چنین کارى سر مىزد نهبا ایشان مدارا و مصالحه مىنمودم و نه هیچ یک از خواستههایشان را برآورده مىساختمتا آنگاه که حق را از ایشان بستانم و باطلى را که از ستم ایشان پا گرفته است بزدایم.»[۳۲]

 

ج ـ اصلاحات مدیریتی: با توجه به اینکه همه مردم برابر هستند و هیچ کس از حق ویژه برخوردار نیست و افراد از هر نژاد، جنس، مال و موقعیت اجتماعى، حقوق برابر دارند، در اعطای مسئولیت سیاسی نمىتوان حق ویژهاىبراى کسى در نظر گرفت مگر کسى که شایستگى مسئولیت داشته باشد. امام می فرماید: «سزاوارترین مردم به خلافت کسى است که بر آن از همه تواناتر و از همه به امر خدا داناتر باشد»[۳۳] نه آن کس که به زور مردم را به خود می خواند. حکومت حقی است که به دلیل توانمندی مدیریتی فرد و آگاهی به دین، مردم با رضایت خود به کسی واگذار می کنند.

 

امیر المومنین این قاعده را در مرحله اول برای خود می پذیرد و تأکید مىکند: «مردم نه از روى اکراه یا اجبار بلکه به رضا و اختیار با من بیعت کردند.»[۳۴]

 

بیعت، امضاء مقبولیت حکومت از جانب مردم است و آنها آزاد هستند با هر کس که عقلاً و شرعاً شرایط رهبرى را دارد بیعت نمایند. مولا هیچ کس را مجبور به پذیرش حکومت خود نمىنمود. حتى زمانى که تعداد انگشت شمارى از بزرگان مدینه حاضر به بیعت با او نشدند و مالک اشتر و عمار یاسر پیشنهاد مىدهد آنها را مجبور به بیعت کنیم حضرت مىفرماید: «بگذار تا مردم بر حسب رأى خویش روند. کسى که با ما رغبت ندارد ما را نیز با او حاجتى نیست.»[۳۵] حضرت انواع دیگر مشروعیتو اقتدار را که ناشى از اعمال زور یا طمع مردم باشد را از خویش برى مىداند و مىفرماید: «بیعت کردن مردم با من همچون بیعت با سلطان قدرتمند و غاصب یا فرد صاحب قدرت مالى نبوده است.»[۳۶]

 

مولا خطاب به مردم مىفرمایند: «مرا یارى کنید هر چند خلاف میلتان باشد. سوگند به خدا حق ستمدیده را از ستمگر بستانم و مهار در بینىستمگر مىنمایم.»[۳۷]

 

حکومت نماینده و وکیل مردم است،[۳۸] حق استبداد ندارد و نباید بهخواستههاى مردم بىاعتنا باشد. حضرت به اشعث بن قیس مىفرماید: «حوزهفرمانروائیت طعمه نیست بلکه امانت است بر گردن تو، تو را نرسد که خود هر چهخواهى مردم را فرمان دهى.»[۳۹]

 

مولا هلاکت سیاسی عثمان را به این جهت مىدانست که مشورتنمىکرد و به نظر عقلاء جامعه بىاعتنا بود: «او به استبداد و خودکامگى فرمان مىراند و استبداد و خود کامگىاش سبب تباهى کارها شد.»[۴۰] حضرت مىفرمایند: «هرکس استبداد ورزد، هلاک شود و هر کس مشورت نماید با عقول مردم شریک است.»[۴۱] عملکرد خود امام بنابر بیان خود مشورت در غیر کتاب و سنت است.[۴۲] لذا خود فرمود: «جز اجراىحکم خدا، کارى را بىمشورت شما انجام نمىدهم.»[۴۳] حضرت در اثر مشورت، گاه ازتصمیم خود منصرف مىشد.[۴۴] خواست و آراء مردم چنان براىرهبرى و نظام سیاسى حائز اهمیت است که اگر نظر جمع حتى مخالف مصالح خود آنها نیز باشد باید از آن پیروى کرد. حضرت با اینکه حکومت سه خلیفه مسلمین را به حقنمىدانست با این حال چون جماعت با آن بیعت کردند او نیز با همه آنها بیعت نمود.»[۴۵]

 

استبداد در اداره کشور مایه نابودى است و مشورت با مردم و تأمین مطالبات آنان وظیفه. امام مىفرماید: «هرکه به حکومت رسد همه چیز را براى خود خواهد و هر که خودکامگى پیشه کند به هلاکت رسد و هر که با مردم مشورت نماید، در خردشان شریکشده است.»[۴۶] امام در مورد عثمان مىفرماید: «او به استبداد و خودکامگى فرمان مىراند و استبداد و خود کامگیش سبب تباهى کارها شد. شما از او ناخشنود بودید و در برافکندنش بى تاب.»[۴۷]

 

به عبارت بهتر از نظر مولا ارزشحکومتدارى در همین است که فرصت اجراى مسئولیت و تکلیف احقاق حق فراهممىشود. روزى مولا مشغول وصله کردن کفش خود بود که ابن عباس وارد شد. احتمالاابن عباس از کار امام تعجب کرده و با نگاه خود خواسته است به امام بفهماند با وجود کارهاى مهم حکومتى بهتر نیست ایشان یک کفش نو خریدارى کند؟ حضرت خطاب بهابن عباس مىفرمایند: این کفش چقدر مىارزد؟ وى پاسخ مىدهد: هیچ. حضرتمىفرمایند: «به خدا سوگند که من این کفش را از حکومت بر شما بیشتر دوست دارم، مگر آنکه در آن حقى را بر پا دارم یا باطلى را بر افکنم.»[۴۸وظیف حکومت از نظر امام بسط عدالت و تامین مطالبات مردم است. حضرت می فرمایند: «حقشما بر من این است که عدالت را برقرار سازمآنچه شما دوست دارید را برایتان فراهمنمایم و آرزوهاى شما را تدارک نمایم.»[۴۹]

 

بنابراین حکومت وظیفهاى جز احقاق حق و مقابله با ناحق بر اساس عدالت و تامین مطالبات مردم بر پایه انصاف ندارد. مولا معتقد استارزش حکومت براى ایشان تنها و تنها به همین جهت است و مبارزه و جنگ با باطل و ناحق را فقط از آن رو موجّه مىدانند که بتوان از طریق آن به صلح، امنیت و عدالترسید؛ لذا حضرت به انگیزه جنگهاى خود اشاره مىکنند که: امروز باطل را بر مىدرم تا چهره حق از پهلوى آن آشکار شود. اصولا رمز دوام حکومتها اداء حقوق مردم است، حضرتخطاب به فرماندهان لشکر خود مىگوید: «آنان که پیش از شما بودند هلاک شدند، زیرا مردم را از حقوقشان محروم نمودند، تا مردم با دادن رشوه حق خود را به دست آورند و مردم را به راه باطل کشانیدند و مردم هم از پى ایشان رفتند.»[۵۰]

 

حضرت مىفرمایند: «هر ذلیل ستمدیدهاى در نزد منعزیز و ارجمند است تا حقش را بگیرم و به او دهم و هر نیرومند سرکش در نزد منناتوان و حقیر است تا حق ستمدیدگان را از او بستانم.»[۵۱]

 

[۱] فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه.۴نساء،۹۵

[۲] لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل.۵۷حدید،۱۰

[۳] یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات،۵۸مجادله،۱۱

[۴] ان اکرمکم عند الله اتقاکم۴۹حجران۱۳

[۵] هنگامی که جنگ «قادسیه» در گرفت، تعداد چهار هزار نفر ایرانی به سپاهیان عرب پیوستند. این افراد که «حمراء» (سرخ رویاننامیده شدند برای پیوستن خود به سپاه عرب، شرط کردند: پس از جنگ به هر کجا خواستند بروند و با هر قبیله که خواستند، هم پیمان شوند و سهمی نیز از غنائم جنگی برگیرند. اینها بعد از پیوندشان با بعضی از قبائل عرب، اصطلاحاً «موالی» آن قبایل، نامیده شدند. موالی در عراق به عنوان شهروند درجه دوم، شناخته می شدند. از همان ابتداء کارهای پر مشقت، همچون چرخاندن و بر پای داشتن بازار و راهسازی، به آنها واگذار می شد. راه ندادن عجمان به «مدینه الرسول» که در زمان خلیفه دوم مرسوم شد، می توانست یک نوع حقارت برای جنس عجم به حساب آید. خلیفه وقتی دید که مردم در داشتن «بردگان عجم» دستشان باز است، سزاوار نمی دید که با وجود آنها، «بردة عرب» وجود داشته باشد. او از بکارگیری عجمان در ادارة امور، نگران بود. گفته شده که علّت ترور خلیفه دوم نیز توسط یک ایرانی به جهت سختگیری صاحب او در حقش بود. خلیفه با تغییر شرایط کار او، مخالفت کرده بود. خلیفه وقتی در طواف مشاهده کرد دو نفر به «زبان فارسی» تکلّم می کنند، بدانها گفت که به عربی سخن بگویند. او اضافه کرد، کسی که زبان فارسی یاد گیرد، مروت او از میان خواهد رفت. بنا به سنتی که خلیفه دوم نهاده بود، عربان اجازه داشتند تا در میان عجمان، زن بگیرند. اما به آنها زن داده نمی شد. این مشابه تبعیضی بود که قبلاً ایرانیان در حق عربها روا می داشتند. مسعودی، مروج الذهب ج ۲ ص ۵۶ بعدها در عهد عثمان، این مسائل بیشتر تقویت گردید. در دورة بنی امیه، مسائل نژادی تشدید شد. معاویه می گفت: موالی رو به ازدیاد نهاده اند، باید جمعی از آنها را کشته، و جمعی را برای ساختن راه نگه داشت. بالاخره بر اساس همین شیوه و روش، عرب قادر بود از آنان ارث ببرد اما آنها از عربان ارث نمی بردندامامت نماز بدانها واگذار نمی شد، و حق نداشتند درصف مقدم جماعت بااییستند در مجموعه های شعری عربی، قصیده های زیادی در هجو موالی گفته شده است. احادیثی نیز در مذمت عجمان ساختند. و گفتند: پیامبر فرموده: «ابغض الکلام الی اللّه الفارسیه و کلام الشیاطین» همچنین نقل شده: «اذا غضب اللّه تعالی انزل الوحی بالفارسیه و اذا رضی انزله بالعربیهبرای زنگیان، سودانی ها و حبشی ها نیز وارد شده است. عده ای  متأسف بودند که موالی حدیث می نویسند! همچنین «حجاج» اجازه نداده بود، موالی به سمت «قضا» منصوب شوند. با اینکه موالی معمولاً در جنگها و فتوحات، شرکت می کردند به هنگام تقسیم غنائم، از اعراب سهم کمتری می گرفتند ناگوارتر اینکه از آنچه به نام «عطاء» از «بیت المال» به مردم داده می شد، به موالی سهمی داده نمی شد. از «مغیره» نقل شده که علی (ع) تمایل زیادی نسبت به حمایت از «موالی» داشت. در حالیکه عمر بالعکس بود.

[۶اخبارالطوال ص۱۷۴ و ۱۷۵

[۷نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص۳۲۷

[۸] نهج البلاغه، نامه۵۹، ص۳۳۹٫کلام ۱۲۶، ص۱۳۱

[۹] و عَلِّموا ان الناس عندنا فى الحق اُسوَة. نهج البلاغه، نامه۷۰، ص ۳۴۸

[۱۰] ن تکونوا عندى فى الحق سَواء. نهج البلاغه، نامه۵۰، ص۳۲۰

[۱۱احمد بن یعقوب؛  تاریخ یعقوبى، ابراهیم آیتى، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،۱۳۵۶، ج۲، ص۸۲

[۱۲] نهج البلاغه، نامه ۵۳ ص ۳۳۱

[۱۳] نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص ۳۳۳٫

[۱۴] نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص۳۲۳٫

[۱۵] نهج البلاغه، نامه ۵۹، ص ۳۳۹٫

[۱۶] نهج البلاغه، نامه ۴۶، ص ۳۱۷٫

[۱۷] تمام نهج البلاغه، ص۷۰۶٫

[۱۸] نهج البلاغه، نامه ۱۸، ص۲۸۲٫

[۱۹] نهج البلاغه، نامه ۵۳، ص ۳۲۳٫

[۲۰] شیخ مفید، الارشاد، هاشم رسولى، انتشارات علمیه اسلامیه، ۲۷۹-۲۸۰٫ خطبه ۲۶، ص۳۳٫

[۲۱] نهج البلاغه، نامه ۱۹ ص ۲۸۲

[۲۲] نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷، ص۱۳۲٫

[۲۳] نهج البلاغه، خطبه۳، ص۱۵

[۲۴] شیخ مفید، اختصاص، چاپ کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ه ص۱۵۲

[۲۵] فوالله ما انا و اجیرى فى هذا المال الا بمنزلة واحد. تمام النهج البلاغه، کلام۱۰۷، ص۴۸۹

[۲۶] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۶، ص ۲۱۵٫

[۲۷نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص۳۱۵

[۲۸] نهج البلاغه، کلام ۲۰۰ ص ۲۱۷

[۲۹] نهج البلاغه، نامه ۵۳ ص ۳۳

[۳۰] نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵، ص ۲۳۴٫

[۳۱] تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۱۲۱٫

[۳۲] نهج البلاغه، نامه ۴ ص ۳۲۱٫

[۳۳]نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲، ص۱۸۳

[۳۴] تمام نهج البلاغه، نامه ۱ ، ص ۲۷۱٫ فبایعتمونى مختاریین. خطبه۴۲، ص۳۲۰

[۳۵] الفتوح، ۳۹۵٫ دع هولاء الرهط. الامامة و السیاسة، ص۴۹٫

[۳۶] نهج البلاغه، نامه ۵۴، ص ۳۳۷٫

[۳۷] نهج البلاغه، کلام ۱۳۶، ص ۱۴٫

[۳۸] انتم خزان الرعیه، و وکلاءُ الرعیه. نهج البلاغه، نامه۵۱، ص۳۲۱٫

[۳۹] نهج البلاغه، نامه۵، ص۲۷۳-۲۷۴٫

[۴۰] نهج البلاغه، کلام۳۰، ص۳۷٫

[۴۱] نهج البلاغه، قصار۱۵۲، ص۳۸۸٫

[۴۲] لو وقع حکم لیس فى کتاب الله بیانه و لا فى سنة برهانه و احتیج الى المشاورة فیه لشاورتکما فیه. بحارالانوار، ۷،۱۶

[۴۳] نهج البلاغه، نامه ۵۰، ص ۳۲۰٫

[۴۴] الفتوح، ص۴۰۲٫

[۴۵] تمام نهج البلاغه، کلام ۱۱۳، ص۴۸۹٫

[۴۶]نهج البلاغه، حکمت۱۵۲، ص۳۸۸

[۴۷] خطبه ۳۰، ص۳۷

[۴۸]و الله لهى احبّ الىّ من امرتکم الا اتیتم حقاً او ارفع باطلاً. نهج البلاغه، خطبه ۳۳، ص۳۹٫

[۴۹] فاما حقکم علىّ العدلفتنالوا ما تحبون و تدرکوا ما تأملون. تمام النهج البلاغه، خطبه۹۲، ص۳۹۱٫

[۵۰]نهج البلاغه، نامه ۷۹ ص ۳۵۳٫

[۵۱] الذلیل عندى عزیز، حتى آخذ الحق له، و القوىّ عندى ضعف حتى آخذ الحق منه. نهج البلاغه، خطبه ۳۷، ص۴۳٫

کد خبر: 13933244174
1393/3/24

آخرین مطالب
1393/2/28:   مولا علی(ع) و استبداد زمامداران / محمد نصراصفهانی
1393/1/28: تأملی در فرضیه رویا و فهم قرآن / محمد نصر اصفهانی
1392/7/4: فلسفه و مبانی تعلیم و تربیت / بخش اول
1392/6/5: حکومت دینى در عصر غیبت
پر بازدید
1392/7/4: حقوق استاد و شاگرد در رساله حقوق امام سجاد(ع)
1392/3/23: اخلاق فردی، شخصیت اجتماعی و مقام عصمت حضرت عباس(س) از زبان آیت‌الله سیدرضی شیرازی
1392/11/13: گفتمان اعتدال و نواندیشی دینی / سید صادق حقیقت
1392/6/5: فرياد مظلوم، فریادی مشروع
1392/9/20: دولت و ابزارهای الزام به شریعت / محمد سروش محلاتی / شش بخش
آخرین مطالب
1401/5/10: عاشورا و برهان فطرت/ آیت الله عرب
1401/5/10: تفسیر علمی و تجلی عینی قرآن در عاشورا/ آیت الله عرب
1400/11/26: روزنامه جمهوری اسلامی/قسمت اول/صفحه حوزه: علی‌اکبر بیگی نوآوری فقهی حضرت آیت ‏الله صانعی در فتوای رفع حرمت نظر در فرزند خواندگی
1400/10/11: نواندیشی در فتاوای آیت الله صانعی / علی اکبر بیگی
1400/9/15: آیت الله یوسف صانعی (ره): رشیده نباشند، ازدواجشان حرام است
بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن