بازدید این صفحه: 4296 تاریخ انتشار: 1393/6/12 ساعت: 09:57:05
اخلاقی شدن باید از سنین کودکی دنبال شود / محسن غرویان
اشاره: «اخلاقگریزی» موضوعی است که اگرچه در زمینه علل و عوامل، بسترها و دامنه گسترش آن در جامعه ما، اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ اما کمتر کسیست که توان انکار آن را داشته باشد و هر از چند گاهی کارشناسان حوزه اخلاق نسبت به آن هشدار میدهند.
موضوع: گفتگو
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از جماران؛
اشاره: «اخلاقگریزی» موضوعی است که اگرچه در زمینه علل و عوامل، بسترها و دامنه گسترش آن در جامعه ما، اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ اما کمتر کسیست که توان انکار آن را داشته باشد و هر از چند گاهی کارشناسان حوزه اخلاق نسبت به آن هشدار میدهند.
حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی، یادگار امام در تعدادی از سخنرانیهای اخیر خود، ضمن اعلام نگرانی از تنزل بسیاری از صفات اخلاقی در جامعه امروز، بر ضرورت ایجاد نهضت بازگشت اخلاق به جامعه تأکید کرد.
تأمل دقیق در رویکردهای اخلاقگرایانه و عارفانه امام خمینی در عرصه عمومی، ما را به این نتیجه میرساند که آن عارف بزرگ اساسا نظام سیاسی اسلامی، حکومت، حاکمیت، فقه، ولایت و ولایت فقیه را نه به مثابه هدف که به مثابه ابزارهایی برای اجرای نظام اجتماعی عادلانه اسلام؛ و نظام اجتماعی عادلانه اسلام را، به مثابه ابزار و وسیلهای برای برای پرورش انسان مهذب میداند. همچنانکه الگوی بزرگ او، پیامبر مکرم اسلام(ص)، در مرتبهای والاتر، هدف از بعثت خویش را کامل کردن مکارم اخلاقی میداند.
امام خمینی در کتاب ولایت فقیه خود ابزار تلقی شدن فقه، قوانین اسلامی و حاکمیت نظام اجتماعی اسلامی را برای دستیابی به اخلاق و تهذیب نفس؛ چنین توضیح میدهد: «اسلام به قانون نظر «آلى» دارد، یعنى، آن را آلت و وسیله تحقق عدالت در جامعه میداند، وسیله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذیب انسان میداند. قانون براى اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعى عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است. (ولایت فقیه، ص372)»
آنچه در پی میآید متن کامل گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین محسن غرویان از مدرسان حوزه و دانشگاه، در این باره است:
چه تحلیلی از پدیده اخلاقگریزی در جامعه دارید و عوامل این پدیده را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا اساسا وجود آن را تأیید میکنید؟
واقعیت این مسئله را قبول دارم و میپذیرم و به این نکته هم اشاره میکنم که معمولا در وجود ما میان صفات رذیلت و فضیلت یک جنگ است؛ یعنی رذیلتها میخواهند فضیلتها را از بین ببرند و بالعکس نیز فضیلتها میخواهند جایگزین رذیلتها شوند. دلیل وجود صفات منفی اخلاقی در افراد به وجود یکسری صفات نفسانی در آنان برمیگردد؛ برای مثال «قدرتطلبی» خود یکی از ریشههای «اخلاقگریزی» است، زیرا وقتی کسی به دنبال قدرت، شهرت و ... باشد این رفتار باعث میشود که وی از اخلاق مثبت گریزان شده و برای رسیدن به قدرت و یا ثروت دست به هر کاری بزند که همه اینها به ریشههای نفسانی برمیگردد که در وجود ما حاکم شده و بر آن غلبه پیدا کردهاند.
اگر قصد داشته باشیم در جامعه یک نهضت و یک کمپین اخلاقگرایی ایجاد کنیم چگونه باید آن را آغاز کنیم. راهکار ایجاد یک نهضت اخلاقی در جامعه به عقیده شما چیست؟
یک شیوه انجام آن این است که نخبگان سیاسی ـ اجتماعی جامعه باید در مباحث اخلاقی پیشرو باشند و تقید به این مبحث را در عمل نشان دهند؛ زیرا در این صورت بر اساس تئوری «حکومت نخبگان» در جامعهشناسی که میگوید عموم مردم به دنبال نخبگان خود حرکت میکنند، مردم نیز در پی آنان به حرکت درمیآیند.
نخبگان هم چندین دسته هستند که در رأس آنان نخبگان سیاسی و اجتماعی قرار دارند یا به تعبیری که در روایات دینی هم داریم اینان ملوک یا سران جامعهاند که عمدتا نیز سران سیاسی هستند و در میان روایات دینی تعبیر «الناس علی دین ملوکهم» (مردم بر دین حاکمان خود هستند) به همین نکته اشاره دارد.
در جامعه همچنین دسته دیگری از نخبگان داریم که نخبگان علمی هستند مانند استادان دانشگاهها، حوزهها، روحانیون و فرهیختگان که به طور طبیعی مردم آنان را به عنوان الگو، باسواد، عالم و دانای روزگار خود میشناسند که اگر اینان نیز در این نهضت فرهنگی ـ اخلاقی پیشقراولی و پیشروی کنند، میتوانند بسیار تأثیرگذار باشند؛ شاگردان و دانشجویان این قشر به دنبال آنان حرکت میکنند و خانوادههای آن شاگردان نیز تحت تأثیر این حرکت قرار میگیرند و در ادامه، این حرکت همین طور و به صورت حلقههای به هم پیوسته در اقشار مختلف جامعه تأثیرگذار خواهد بود.
بر اساس یافتههای روان شناختی، مهمترین برهه تربیتی شخصیت انسان، دوران کودکی است که در آن برخلاف دو مقطع سنی دانشآموزی و دانشجویی که تا حدودی فرد در طول آنها در قالب نظام آموزشی تحت نظارت دولت است، ارتباطی با ابزارها و دستگاههای فرهنگی دولتی ندارد. در حال حاضر در جامعه ما برنامهریزی برای تربیت مدون انسانها در دوران کودکی وجود ندارد. آیا این خلأ در سیاستگذاری و برنامههای پرورشی و تربیتی یک نظام اسلامی قابل پذیرش است؟ به نظر شما برای جبران آن چه فعالیتی باید انجام داد؟
همانطور که اشاره شد و من نیز خوانده و شنیدهام، گفته میشود که تمام عناصر شخصیتی یک انسان تا پنج سالگی شکل میگیرد و این موضوع نشاندهنده این است که دوران طفولیت و کودکی در پایهگذاری شخصیت انسان به میزان بسیار زیادی مهم است.
نکته دیگر این است که به نظر من دولتها به وسیله کتب درسی که به طور مثال برای کلاسهای آموزش و پرورش نوشته و در آنها تدریس میشوند به صورت نامحسوس در همان سنین طفولیت هم با کودکان ارتباط برقرار میکنند.
موضوع دیگری که باید به آن توجه داشت این است که حتی در مهدکودکها این موضوع که مربیان پرورشی و تربیتی چه افرادی بوده و چه شاکله شخصیتی داشته باشند و برای کودکان چه داستانهایی را تعریف کنند و چه نکات اخلاقی را از داستانها، حکایات، نقاشیها، مجسمه سازیها و سایر بازیهای کودکانه استخراج میکنند در شخصیت آینده کودکان تأثیرگذار است.
بنابراین من معتقدم که نظام، آموزش و پرورش و حکومت باید از همان سنین طفولیت و کودکی افراد در جامعه بر این مباحث مرتبط با آنان کار کند تا وقتی که کودکان بزرگ میشوند یک نظام شخصیتی خاص و معینی داشته باشند.
من به این نکته که تمام شخصیت جوانان ما در دبیرستان یا دانشگاه ساخته میشود، معتقد نیستم بلکه بذر شخصیت آنان در دبستان و حتی پیش از دبستان شکل میگیرد. ممکن است کودکان در سنین پایین خیلی سخنی نگویند ولی در عین حال دریافتشان از مسائل اخلاقی، رفتاری و اجتماعی، بسیار بالا، دقیق و فعال است بنابراین باید از همان دوران در مورد مباحثی چون اخلاق، کتب درسی و روشهای تربیتی کار شود.
واقعیت این است که در کتب «دین و زندگی» به عنوان منابع آموزش دین برای دانش آموزان، به آموزش اخلاق به شکل بسیار ضعیفی پرداخته شده است و در دانشگاه نیز آموزش اخلاق همچنان با نقصانهای بزرگی مواجه است. به طور کلی دیدگاه شما درباره نحوه استفاده از ظرفیتهای موجود در دستگاههای فرهنگی و تبلیغی برای آموزش اخلاق چیست؟
من باز هم معتقدم که اخلاق باید از همان سنین کودکی مطرح شود البته از مرحوم سید علی آقا قاضی طباطبایی استاد آیت الله بهجت و علامه طباطبایی، جملهای نقل میشود که به نظر من درست است. ایشان میفرمودند که اخلاق آموزشی و درسی نیست.
همچنین ما شنیدیم که بر اساس نظر خود علامه طباطبایی هم اخلاق، «درسی» نیست؛ یعنی اخلاق یک «منش» و شخصیتی است که باید در وجود انسان شکل بگیرد تا رفتار انسان بر اساس آن نظام شخصیتی تراوش کرده و ظهور کند البته آموزش دادن مفاهیم اخلاقی به کودکان، جوانان و نوجوانان خوب است ولی اصل، آن منش سلوکی و اخلاقی است که افراد باید در عمل هم آن را اجرا و اظهار کنند تا اطفال و نوجوانان نیز آن را بیاموزند.
بر همین اساس مردم برخی از کشورها مانند ژاپن، یکسری رفتارهای اخلاقی، عواطف اجتماعی و احساسات نوعدوستی مانند نریختن زباله در پارک و خیابان و احترام گذاشتن به دیگران را به عنوان یک رفتار اخلاقی ـ اجتماعی از پایینترین سنین طفولیت میآموزند.
همچنین در این کشورها تکریم انسانهای دیگر و نیز «نوع دوستی» مانند اینکه وقتی یک نابینا میخواهد از عرض خیابان عبور کند یا کسی مجروح شده و یا فقیری، گرفتاری پیدا کرده است و باید به وی کمک کرد، از همان دوران کودکی از سوی عوامل مختلف آموزشی در وجود کودکان نهادینه میشود. بر همین اساس این افراد با این شخصیت که باید به دیگران احترام گذارند، به همنوع خود کمک کنند و نوع دوستی داشته باشند بزرگ شده و پرورش مییابند.
ما اگر میخواهیم یک نهضت اخلاقی داشته باشیم باید پروژههایی اخلاقی از این نوع را در دستور کار خود قرار دهیم و از محققان بخواهیم تا تمهیدی بیندیشند که بتوانیم در جامعه خود برای نسلهای آینده چنین افرادی داشته باشیم.
اخلاق نسبت مستقیمی با مجموعهای از مفاهیم روانشناسی مانند مهارتهای زندگی و هوش اخلاقی دارد که هر یک از آنها آموزشهای خاص خود را میطلبد؟ با توجه به وجود خلأهای آموزش اینگونه مفاهیم و مهارتهای روانشناختی در جامعه ما، آیا در یک جامعه اسلامی چنین وضعیتی در عرصه آموزش این مفاهیم قابل پذیرش است.
مشکلی که ما در نظام آموزشی موجود داریم این است که جوانان ما یکسری مطالبی در کتابها میخوانند ولی اجرایی شدن آنها را در سطح جامعه مشاهده نمیکنند و برخی از همان کسانی هم که این کتابهای درسی را مینویسند که شامل نخبگان سیاسی، حاکمیت و استادان دانشگاه میشوند، در عمل آن موارد اخلاقی را رعایت نمیکنند. به همین خاطر در میان کودکان، نوجوانان و جوانان ما اعتماد لازم نسبت به الگوها و بزرگان جامعه وجود ندارد. البته این مشکل کم و بیش در همه جوامع وجود دارد ولی نسبت به برخی از کشورها این معضل در جامعه ما بیشتر است.
به طور مثال میگویند که غرور و تکبر اخلاق بدی است ولی شاهد هستیم که این رفتار منفی در خیلی از رؤسای جامعه وجود دارد یا همچنین ریاستطلبی و شهرتطلبی در کتابها مذمت میشوند ولی در عمل سیستم اخلاقی، رفتاری و سیاسی جامعه ما به گونهای است که خیلی از افراد به دنبال تملق، چاپلوسی، ثروتطلبی و ریاستطلبی هستند. مشکل این است وگرنه مطالبی که در کتابها نوشته میشوند فی حد نفسه مطالب خوبی هستند ولی باید نخبگان جامعه آنها را در عمل به اجرا گذاشته و ارزش و درست بودن آنها را برای افراد جامعه به نمایش بگذارند.
اخلاق هم در اقتصاد و هم در سیاست تنها در بستر شفافیت اطلاعات و از رهگذر ساز و کارهای نقد و نظارت عمومی جلوه مییابد. ساز و کارهای دمکراتیک به عنوان ابزارهای نقد عمومی و نسبت آن با اخلاق، کمتر مورد توجه عالمان دینی قرار گرفته است. از منظر شما مخدوش بودن اطلاعات، عدم شفافیت و محدودیتهای نقد و نظارت عمومی و دموکراتیک، صرفا از منظر اخلاقی برای یک جامعه اسلامی چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟
مبحثی در اخلاق داریم با عنوان «نظارت و کنترل» که بر اساس آن ما معتقد هستیم که خدا ناظر بر اعمال و رفتار ما است اما به نظر من این نظارت و کنترل از جانب خداوند به دلیل اینکه محسوس و ملموس نیست از سوی برخی از افراد زیاد جدی گرفته نمیشود در صورتی که اگر در جامعه از جانب انسانها نیز نظارت و کنترلی اعمال شود از آنجایی که برای ما محسوس و ملموس است ترس ما از تخلف در برابر آن بیشتر است و بنابراین با وجود آن دقت و مراقبتمان بالاتر میرود، حال ایجاد این موضوع ناشی از ضعف ایمان ماست ولی واقعیت همین چیزی است که میگویم.
بنابراین وجود سیستمهای نظارتی دموکراتیک، باعث ارتقای سطح نظارت و کنترل نزدیک و محسوس بر اعمال و رفتار ما میشود و به نظر من این مهم بسیار اقدام مثبتی است که ما حداقل اگر در رفتار و اعمالمان برای خدا حسابی باز نمیکنیم، در مواجهه با مردم چنین رفتاری داشته باشیم تا از مردم بترسیم و هر رفتاری را انجام ندهیم تا مورد مؤاخذه آنان قرار نگیریم و بدانیم که در برابر آنان مسئولیت داریم.
بر این اساس مسئولیت در برابر جامعه و مردم، میتواند بسیار مثبت باشد. در نتیجه وجود سیستمهای نظارت و کنترل که در نظامهای دموکراتیک وجود دارد، مقولهای مثبت و خوب است.
کد خبر: 1393612301576
1393/6/12
|