بازدید این صفحه: 4957 تاریخ انتشار: 1393/5/27 ساعت: 08:43:19
پاسخ 3 محقق علوم قرآني و مترجم آن به 6 پرسش مرجع ما درباره لزوم، سيرتحول، شرايط ترجمه وهمچنين ترجمه گروهي قرآن کريم
آقایان علی کرمی، سيدمحمدرضا صفوی و مسعود انصاری به پرسش مرجع ما رباره لزوم، سيرتحول، شرايط ترجمه وهمچنين ترجمه گروهي قرآن کريم پاسخ گفتند.
موضوع: گفتگو
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
يکم: لزوم و اهميت ترجمه قرآن به ديگر زبان ها چيست، و دلايل مخالفان و موافقان را در اين زمينه چگونه مى بينيد؟ و اثر ترجمه را در جامعه هاي ديگر ديني و غير ديني چگونه ارزيابي مي كنيد؟
استاد کرمي: ترجمه و برگردان، عبارت است از شناخت دقيق سيما يا صورت متن و دريافت معنا يا انديشه آن، آن گاه يافتن نزديك ترين معادل از نظر معنا و سبك و صورت براي آن در زبان مقصد، سپس انتقال آن به زبان مورد نظر؛ پس ترجمه مطلوب آن است كه هم معنا يا انديشه، و هم سبك يا صورت و سيماي متن را حفظ كند، اما اين پرسش كه آيا چنين برگرداني كه در آن، صورت و معنا حفظ گردد و هيچ يك از آن دو، آسيب نبيند، ممكن است؟ به باور برخي از صاجب نظران كاري است بس دشوار و شايد ناممكن، چراكه هيچ پيامى را بدون گونه اى دست كارى و كاستن و افزودن، نمى توان از زبانى به زيان ديگر انتقال داد، اما برخى آن را نه تنها ممكن كه با دقّت و ظرافت و تلاش علمى و به كار بستن قواعد فنّى ترجمه، كارى شدنى مى دانند، و مهم تر آن كه انسان براى زندگى بهتر و ايجاد ارتباط با ديگر انسان ها و جامعه ها و فرهنگ ها و اقتباس از راز رشد و بالندگى آنان، و درآمدن به تمدّن و فضا و دنياى مطلوب، و تبادل راز پيشرفت ها و هشدار از علل پسرفت ها، ناگزير از ترجمه و برگردان انديشه و سخن و برنامه و عملكرد خود به ديگر زبان هاست. به همين جهت است كه در تاريخ اسلام نيز پس از انگيزش محمّد(ص) و فرود وحى بر جان پاك او و رسيدن دعوت دگرگون سازش به گوش مردم غير عرب زبان و عبور موج انديشه ها و باورها و مفاهيم و معارف قرآن از مرزهاى مكّه و مدينه، با امكانات و زمينه هاى ارتباطى آن روز، ضرورت ترجمه قرآن و سخنان پيامبر به زبان هاى مختلف، سخت احساس شد، و ضمن آغاز اين كار به صورت طبيعى و ابتدايى براى ايجاد ارتباط فكرى و فرهنگى با جامعه هاى ديگر، دو ديدگاه نيز در اين مورد، ميان دانشمندان مسلمان به تدريج شكل گرفت، و پابه پاى گذر زمان تا جهان معاصر ادامه يافت. ديدگاه نخست از آغاز با ترجمه قرآن به زبان هاى ديگر به چالش برخاست و به دلايلى با آن مخالفت ورزيد، كه مهم ترين آن چنين است:
دلايل مخالفان
1. ترجمه كتاب پرشكوه خدا با ويژگى هاى وصف ناپذير ظاهر و قالب و «گنجايش» زبان آن ـ كه با واژه هايى اندك مى تواند مفاهيم بسيارى را در خود جاى دهد، و نيز با ويژگى «گويش» آن كه فروفرستنده اش، همه ظرفيت آن زبان را در انتقال مفاهيم به كار بسته است ـ به زبان هاى ديگر ناممكن است؛ چراكه مترجم به هراندازه هم در شناخت قواعد و ظرافت هاى زبان قرآن توانمند و در كارش پرتجربه و سنجيده كار باشد، باز هم نمى تواند واژه ها و آيه ها و در نهايت متن قرآن را بى آنكه چيزى زيان رسانِ به معنا و مفهوم و پيام قرآن، از آن كاستى گيرد، يا چيزى بر آن افزون گردد، ترجمه كند، و درست همانسان كه از آسمان بر جان پاك پيامبر(ص) فرود آمده است، به زبان مقصد برگرداند؛ و چون چنين اطمينانى نيست، نبايد دست به ترجمه آن زد و پيام و محتواى اين متن مقدس و فرابشرى را خدشه دار نمود.
2. افزون بر اين، هر ترجمه اى از قرآن، اگر در رعايت ظرافت و لطافت و انجام دقيق و فنّى اين كارِ بس دشوار بلكه ناممكن توفيق يابد، تنها مى تواند واژه ها و گزاره ها و آيات آن را ترجمه نمايد و به زبان مقصد انتقال دهد، اما آيا مى تواند همه آن فصاحت و بلاغت و مفاهيم والا و آن ظرافت و زيبايى و شيرينى و دل انگيزى وصف ناپذير آن را نيز به فارسى برگرداند؟ تا چه رسد به برگردان و انتقال همه آن مفاهيم و ظرافت ها و دلنوازى ها به زبان ديگر!
3. كدامين مترجمِ توانمند و چيره دست مى تواند حال و هواى وصف ناپذير آيه ها، فضا و شرايط سخن، وزن و آهنگ گزاره ها، نرمش و ملايمت، شور و اوج، توازن فراز و فرودِ دلنشين و شگفت آور آن را دريابد، و آن گاه در قالبى پرگستره بريزد و به زبان مقصد ارمغان ببرد؟ به اين باور، اين كار ناممكن است و به همين دليل هم ترجمه قرآن كار پسنديده اى نيست، و شيفتگان به قرآن بايد خود به تلاشى سِتُرگ دست زنند تا ضمن آموزش زبان و ادبيات ويژه قرآن، آن مفاهيم و آن ظرافت ها را كه چشيدنى است بچشند و سرمست گردند.
4. و سرانجام آن كه برگردان قرآن به زبان هاى ديگر و ترجمه سخن آفريدگار به سخن آفريده اى ناتوان، هرگز نمى گنجد، چراكه هر ترجمه انسان از كلام خدا، از زمان و مكان و شرايط گوناگون زندگى فردى و تربيتى و اجتماعى و سياسى و حقوقى او و جامعه و نظام و جهانش اثرپذير است، و هر مترجم با گويش و انديشه محلى و منطقه اى و جهانى روزگار خود و دريافت ويژه اش از هستى و جريان امور، تنها راز و بطنى از سخن خدا را دريافت مى دارد، و گاه براى بيان معناى يك واژه، مفهوم متنوعى ارائه مى كند، از اين رو، كار انتقال مفاهيم پرشكوه قرآن از پل باريك و لرزان واژه و زبان انسان، بسان انتقال و گذردادن جريان برقى بس نيرومند از سيم هايى بس باريك و ناتوان است! و به همين دليل هم كارى درست و سودمند نخواهد بود!
ضرورت برگردان قرآن به ديگر زبان ها
اما در برابر آن ديدگاه، جامعه هاى گوناگون مسلمان و در صف نخست، دانشمندان آنان با الهام از خودِ قرآن و خرد و وجدان و تجربه انسانى بر اين باورند كه نه تنها ترجمه قرآن، با دقّت و ظرافت و شرايط بايسته و شايسته، به ديگر زبان ها و گويش ها، كارى است پسنديده و ارجمند، بلكه نمونه و مصداقى است روشن از كار سِتُرگ فرهنگى و تربيتى و اخلاقى و حقوقى و انسانى، كه رهاورد آن، رساندن پيام خدا به بندگان اوست، چرا كه :
1. بهترين راه ايجاد ارتباط با ديگر ملل گيتى، شناخت زبان و آگاهى از ادبيات و فرهنگ و هنر و آيين آنان است، همچنانكه بهترين روش دعوت به آيين جهانى قرآن و پيامبر نيز ترجمه دقيق و فنّى و زيبا و رساى قرآن به زبان هاى مختلف و ارمغان بردن مفاهيم بلند دعوت آن به ديگران و آگاه ساختن همگان از اين آيين جهانى و ارزش هاى پرجاذبه اين گنجينه گرانبهاى آسمانى، همراه با انديشه و باور و منش و اخلاق و عملكرد زيبا و پرجاذبه آموزگاران و رهروان قرآن است؛ چراكه آگاهى و رشد و توانايى انسان و گرايش او به هرسو، در گرو به كار بستن نعمت چشم و گوش و دل [وَاللهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئآ وَجَعَلَ لَكُمْ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و خداست كه شما را از شكم هاى مادرانتان ـ در حالى كه چيزى نمى دانستيد ـ بيرون آورد، و براى شما گوش ها و چشم ها و دل ها قرار داد، باشد كه سپاس گزاريد. نحل/ آيه ى 78.]، و توان برقرار ساختن ارتباط فكرى و زبانى و قلمى و رفتارى با ديگران است، و ترجمه قرآن به زبان هاى ديگر، شرايط مناسب اين ارتباط و زمينه مساعد اين آموزش و فضاى لازم اين رشد را فراهم مى آورد، تا ديگر مردمان به درون اين بهشت ادب و اخلاق و حكمت و درايت و دادگرى و برابرى و آزادى و آزادگى و همدلى و مشاركت و شورا و تبادل نظر و صلح و دوستى و معنويت و كمال در آيند و هر يك از گل هاى دل انگيز و معطر آن ببويند و از آن بهره جويند. بنابراين، براى رساندن پيام قرآن به گوش جهانيان نبايد به انتظار نشست تا ديگران بيايند و زبان و ادبيات قرآن را بشناسند و دريابند و پس از آن، بتوانند گوش جان به فراخوان آن بسپارند؛ بلكه بايد انديشمندان و قرآن پژوهان و مفسران آگاه و دلسوز، پيشتاز گردند و با ترجمه دقيق و ظريف و هنرمندانه كتاب خدا به زبان هاى گوناگون، و در كنار آن، نمونه مترقى اخلاق و رفتار زيبا و آزاد و آباد و مردمسالار ساختن جامعه و كشور و مديريت و نظام و شهروندان خود، پيام خدا را به بندگان او در كران تا كران گيتى به ارمغان برند.
2. درست است كه برگردان و انتقال همه مفاهيم و ظرافت ها و دلنوازى هاى آيات به ديگر زبان ها و فرهنگ ها ممكن نيست، اما اگر ترجمه اى در رعايت ظرافت و لطافت و انجام دقيق و فنّى اين كارِ بس دشوار توفيق يابد، نه تنها مى تواند واژه ها و گزاره ها و آيات را درست و رسا ترجمه كند، و محتوا و معانى آن را به زبان مقصد انتقال دهد، بلكه مى تواند بخشى بزرگ از مفاهيم والا و ظرافت ها و زيبايى ها و شيرينى و دل انگيزى وصف ناپذير قرآن را نيز برگرداند و به ديگر زبان ها و گويش ها به ارمغان ببرد، و همين كار سِترگ و سودمند كافى است كه دانشمندان را به ترجمه قرآن بر انگيزد.
3. افزون بر آن، درست است كه هيچ مترجمِ انديشمند و چيره دستى نمى تواند حال و هواى وصف ناپذير آيه ها و فضا و شرايط سخن و وزن و آهنگ گزاره ها و توازن فراز و فرودِ دلنشين آيه ها را به زبان ديگر انتقال دهد، اما ترجمه درست و دقيق مى تواند بخش مهمى از آن را دريابد، و در قالبى پرگستره و جامه اى زيبا بريزد و به زبان مقصد هديه كند، و به همين جهت هم ترجمه قرآن كارى است پسنديده و سودبخش و نمونه اى است از رساندن پرتوى از پيام خدا به بندگان، تا اگر نمى توانند همه ظرافت ها و لطافت هاى پيام او را بچشند، بتوانند با اين تلاش سِتُرگ مترجمان انديشمند، بخشى از آن را بچشند و به احساس خوش معنوى و انسانى اوج گيرند و بكوشند تا زندگى خداپسندانه بسازند.
4. و سرانجام آن كه؛ گرچه قرآن سخن خداست و قداست و معنويت و ظرافت و لطافت معنا و مفهوم آن بى همانند است، و در نتيجه ترجمه آن به زبان هاى ديگر با حساسيت ها و پيچيدگى هاى ويژه اى همراه است، اما به باور بسيارى، قرآن چشمه اى است الهام بخش و بالنده و پايان ناپذير از آگاهى و شناخت و زيبايى و اخلاق و ادب و...، و ترجمه درست آن، در حقيقت به معناى به جوشش و جريان انداختن و روان ساختن آن چشمه جوشان و زلال و پايان ناپذير است، و به همين دليل هم ضرورت جوشاندن هرچه بيشتر اين چشمه معنويت و كمال به دست قرآن پژوهان و مترجمان و مفسران انديشمند و جويندگان آموزه هاى آن از همان آغاز فرودش احساس شد و به تدريج انجام پذيرفت، و اينك نيز ضرورت انجام هر چه بهتر و دقيق تر آن براى عمل كردن و رنگ قرآن گرفتن جامعه، بسان نياز به هواى پاك و آب زلال احساس مى گردد، اما هشدار كه قرآن و مترجمان و مفسران و خادمان فرهنگى آن و مدّعيان رهروى از آن، از صدر تا ذيل و در هر شرايط و جايگاهى نبايد توجيه گر بيدادگرى و تبعيض و انحصار باشند، بلكه بايد در زبان و عمل نقدكننده ى استبداد و نقض حقوق بشر جلوه كنند و ياور شهروندان.
استاد صفوي: براي رسيدن به پاسخ، ذکـر چنـد مقـدمه ضروري است:
1- آيات بسياري دلالت مى کند بر اينکه قرآن کتاب هدايت است. مانند: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاس؛ (آن روزها) ماه رمضان است که در آن قرآن نازل شد(قرآني) که راهنماي مردم است، »(بقره/185). و آيات بسياري حاکي است که قرآن پند و موعظه است: «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ؛ همانا قرآن را براي يادآوري آسان کرديم آيا پندگيرنده اي هست؟» (قمر/17). و آيات بسياري بيانگر معارف و حقايقي است که سعادت آدمي در گرو آن است.
2- اين قرآن براي همه انسان ها در هر زمان و مکان است و اختصاص به عرب زبان ها ندارد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ؛ آن جز يادآوري براي همه جهانيان نيست»(تکوير/ 27).
3- مخاطبان قرآن يعني تمام بشر در هر دوره و در هر مکان، توان فراگيري زبان قرآن را ندارند پس اگر قرآن براي همگان است و هدايت و سعادت در گرو فهم مطالب آن است و همگان قادر به فهم زبان عرب نيستند، ضرورت دارد آشنايان به زبان قرآن، آن را براي ناآشنايان بيان کنند و يکي از بهترين بيان ها، ترجمه قرآن با شرايط ويژه آن است. در اين عرصه دغدغه هايي است که برخي را بر آن داشته که ترجمه قرآن را روا ندانند و آن ترجمه ناپذيري قرآن است. بررسي اين نظر و اثبات ناصوابي آن دشوار نيست. توضيح اينکه: اگر گوينده اين سخن بر اين باور است که قرآن کتابي است غير قابل فهم و هيچ کس چيزي از آن نمى فهمد و معمايي است پيچيده و معادله اي است چند مجهولي، طبعا نمى توان آن را ترجمه کرد چرا که ترجمه يک متن مترتب بر فهم آن است. ولي خداوند پيشاپيش اين نظر را رد کرده و قرآن را کتابي قابل فهم معرفي مي کند؛ آياتي که قرآن را با وصف «مبين» و «نور» مي ستايد و آياتش را «بَيِّنات» و «مُبَيِّنات» مي نامد، شاهد روشني است بر اينکه خداوند قرآن را براي بشر قابل فهم فرو فرستاده است. خداوند به قرآن تحدّي مي کند و آن را معجزه اي مي داند که الهي بودن آن را آشکار مي کند و آن را واسطه در اثبات حقانيت رسالت پيامبر(ص) مي شناسد، حال اگر فرض شود مخاطبان چيزي از آن نمى فهمند چگونه مى تواند معجزه تلقي شود و رسالت پيامبر(ص) بدان اثبات گردد؟! و اگر مقصود گوينده مخالف ترجمه و آن سخن اين است که قرآن کتابي عميق است و ظرافت ها و لايه هاي بسياري دارد و اين ويژگي، ترجمه آن را دشوار مي نمايد.پاسخ اين است: اولاً، تا کسي معاني لايه هاي دروني را درک نکند و به ظرافت هاي آن نرسد نمى تواند مدعي شود که قرآن اين گونه است و اگر درک کند و دريابد، شرط نخست ترجمه يعني فهم متن شکل گرفته است و همان را که درمي يابد در قالب زباني ديگر ارائه مى کند و ترجمه تحقق مى يابد. ثانياً، اگر فرض کنيم لايه هاي دروني دست نايافتني است، بي گمان لايه هاي رويين قابل دسترسي است و همان مقدار نيز در هدايت بشر کارساز است و مترجم همان مقدار را باز مي گويد و مخاطبان بهره مي گيرند. اگر لايه اوليه آيه «يا ايها الذّين آمَنُوا اوفوا بِالعقود»، ترجمه شود و مسلمان فارسي زبان بداند که خدايش او را به وفاي به پيمان ها فراخوانده و آن را بر او واجب کرده است، او به رهنمودي از رهنمودهاي قرآن دست يافته است.
استاد انصاري: امروزه از ترجـمه قـرآن كـريم، بـه زبـان هـاى رايـج دنيا، به دليل رساندن پيام حدّاقلّى آيات قرآن كريم گزير و گريزى نيست، يعنى اين تكليف هم ضرورى است و هم داراى اهميّت؛ ضرورى از آن حيث كه پيام قرآن كريم را كه فراگير و جهان شمول است، نمي توان به هيچ بهانه اى محدود و محصور ساخت، براى اينكه مقصد و هدف غايى دعوت اسلامى در گرو رساندن آن به مردم جهان است و اين توقع كه همه مردمان جهان، زبان عربى بياموزند، نه شدنى است و نه مطلوب، همين امر ضرورت بخش ترجمه معانى اين متن آسمانى به ديگر زبان هاست، امّا در رابطه با اهميت موضوع بايد در نظر داشت، درست كه ترجمه هرگز، با متن اصلى برابرى نمي كند و همه ويژگي هاي قرآن مُعجَز را نمي توان به ترجمه انتقال داد، امّا مباحث كلّى پيام قرآنى به ويژه اصول و مبانى و به خصوص دعوت به يكتايى خداوند متعال (توحيد) و ديگر اركان دين با ترجمه قابل انتقال است؛ پس، نبايد اين فرصت از مخاطب غير عربى گرفته شود و همه انسان ها حقّ دارند كلام خداوندى را تا آنجا كه ممكن است بشنوند. البته مخالفان و موافقان ترجمه، هر كدام دلايل ويژه خود را دارند، كه به دليل موافقان اندك اشارتى رفت، امّا مخالفان دو دغدغه مهم دارند: نخست آن كه، از تحريف معانى عبارات و برگرداندن نادرست گزاره ها و تك واژگان بيمناك هستند، به ويژه آن كه فضاى ترجمه، فضايى تنگ است و مجال توجيه و توضيح مفصّل را به مترجم نمى دهد. دوّم آن كه، پروا دارند از قدسيّت متن الهى كاسته شود و مردم ترجمه را مانند متن بنگارند و به خواندن ترجمه ها كفايت كنند و متن اصلى را مهجور گذارند. گذشته از دلايل ديگر هم كه فراوان درباره آنها سخن گفته شده است، امّا امروزه كمتر كسى پيدا مي شود كه به ضرورت و اهميّت ترجمه قرآن باور نداشته باشد. البته اين وظيفه نظريه ترجمه قرآن است که نگرش مخاطب به ترجمه را اصلاح كند و مرزهاى انتظارش را تعيين كند. به نظر بنده، ترجمه ها، هر چند به زبان هاى ديگر با محدوديت هاى بسيارى روبه رو هستند و تعالى و رشد آن ها هرگز به اندازه ترجمه قرآن به زبان فارسى نيست امّا، در شناساندن ويژگي هاى اصلى قرآن كريم مؤثر بوده اند و در پژوهش ها بيشترين استنادها به ترجمه ها شده است.
دوم:حضرت عالي سير تحول ترجمه هاى قرآن را از آغاز تا كنون چگونه ارزيابى مى كنيد؟ شرايط و مقتضيات زمان و مكان در فهم آيات و ترجمه آن چه اثرى مى تواند داشته باشد؟
استاد کرمي: ترجمه قرآن شريف از آغـازين روزهـاى فرود وحـى بر جـان نفيس پيامبر(ص)، به انگيزه آگاهى از محتواى قرآن، و ارتباط با فرستنده پيام و شناخت آموزه هاى آن در ابعاد گوناگون، و دريافت وظايف حقوقى و اخلاقى انسان در نگاه قرآن آغاز شد، و با گسترش موج انديشه و پيام آن در سرزمين هاى دور و نزديك و گرايش جامعه هاى گوناگون به آن، قرآن شريف نيز به تدريج به زبان هاى مختلف، از جمله به زبان فارسى ترجمه گرديد، و اين كار پسنديده با وجود برخى مخالفت ها و احتياط ها و هشدارها از سر دلسوزى و گاه هراس بى مورد ـ كه نمى توان سخن خدا را ترجمه كرد ـ تا كنون ادامه يافته، و بى ترديد در گذر زمان، تحولات گوناگونى را پشت سر نهاده، و با اثرگذارى و اثرپذيرى از شرايط و مقتضيات زمان و مكان و زبان و ادبيات و دگرگونى هاى علمى و فكرى انسان تا شرايط كنونى اش رسيده است :
1. تاريخ ترجمه و علوم قرآن، نشانگر آن است كه ترجمه اين كتاب پرشكوه به زبان فارسى به صورت كامل، نخست با نهايت احتياط به صورت واژه به واژه يا «تحت اللفظى»، به وسيله مترجمان پرتلاش و قرآن پژوهان ارجمند انجام يافته و در جهت رساندن آموزه هاى بلند قرآن به دوستداران آن ارائه شده است؛ چراكه به باور آنان، دريافت درست معارف و مفاهيم انسان پرور قرآن بر هر مسلمان كمال جو و خردمند، بايسته است، و بهترين و نزديك ترين راه اين كار نيز ترجمه دقيق و زيباى قرآن و تفسير زنده آن به زبان هاى مختلف و ادبيات و فرهنگ هاى گوناگون است، و در كنار آن، ارائه عملكرد زيبا و عادلانه و ساختن جامعه و نظام و دنيايى آزاد و آباد و پيشرفته است. اين سبك از ترجمه، كه مترجم و قرآن پژوه، دريافت دقيق معنا و مفهوم هر واژه اى از واژه هاى قرآن را در قالب واژه معادل آن مى ريزد و بدون رعايت قواعد و ادبيات زبان مقصد ارائه مى كند، نخستين گونه ترجمه قرآن بوده است. روشن است كه اين نوع از ترجمه، نارساترين و ناكارآمدترين نوع از گونه هاى مختلف ترجمه است؛ چراكه در اين سبكِ از برگردان، دستور زبان و ادبيات فارسى رعايت نمى شود تا گزاره اى درست شكل گيرد و عبارتى منطقى و رسا پديد آيد، و در نتيجه معناى آيه را به روشنى و زيبايى به زبان مقصد انتقال دهد، بلكه در اين روش، پژوهنده و خواننده، خود بايد چينش واژه ها را به عهده گيرد و با كنار هم چيدن آن، چيزى از معنا و مفهوم را دريابد. اين روش از ترجمه، مدتى ادامه يافت و سرانجام هم به دليل همان ناكارآمدى و نارسايى و نا زيبايى اش، كنار نهاده شد.
2. در گذر زمان و دگرگونى شرايط و مقتضيات فكرى و فرهنگى و علمى و اجتماعى، مترجمان انديشمند نيز گام به پيش نهادند و بر آن شدند تا مفهوم آيه را بدون جمود و محدود ساختن خود در مفهوم دقيق و درست و بى كم و كاست واژه ها، در قالب فارسىِ زيبا و گويا بريزند و در فرازهايى رسا و جالب و پرجاذبه، به شيفتگان قرآن ارائه كنند، و در اين شرايط بود كه «ترجمه آزاد» ولادت يافت، چرا كه روزگارى مترجمان، به اين باور رسيدند كه هدف خردمندانه از ترجمه، رساندن پيام و مفهوم متن در قالب زبان ديگر، به وسيله رساترين واژه ها و پرجاذبه ترين عبارت است و نه جمود در واژه و قالب و ظاهر آيه، و اين كار در دريافت درست واژه و آيه، آن گاه ارائه ى آزاد آن معنا و مفهوم با نگاه به شرايط زمان و پيشرفت دانش انسان، رساتر و زيباتر به نظر مى رسد. به همين جهت مدت ها اين نوع از ترجمه و شرح و تفسير رواج يافت.
3. روند تكامل ترجمه قرآن، با گذر زمان ادامه يافت، و نوع سوم از ترجمه، كه مى توان آن را « ترجمه محتوا به محتوا» نام نهاد، به پيشنهاد انديشمندان و تلاش و تجربه مترجمان دلسوز و پرتلاش قرآن پديدار شد؛ چراكه آنان دريافتند كه از سويى، بايد معناى زبان مبدأ را بى هيچ كاستى و فزونى دريابند، و از سوى ديگر بايد آن معنا و مفهوم بلند را بى هيچ فزون كارى و كاستن از بار معنوى آن، در قالب واژه و جامه اى زيبا و آراسته و فاخر، آن هم با رعايت دقيق ادبيات و دستور زبان مقصد بريزند و به شكلى هرچه زيبا و رسا، ارائه كنند، و اين كار بس دشوار، نه با ترجمه واژه به واژه ممكن است و نه با ترجمه آزاد، چراكه آن يك، بس نارسا و گنگ و ناموزون ولادت مى يابد، و اين يك، گرچه عطر و بويى خوش از مفهوم قرآن را به همراه دارد، اما ترجمه اى دقيق و فنّى نيست و پيام قرآن را بدون كاستى و فزونى، انعكاس نمى بخشد، به همين جهت، در روند تكامل فنّ ترجمه، ترجمه گونه سوم يا برگردان محتوا به محتوا ظهور كرد.
4. تجربه هاى انباشته در اين مورد، قرآن پژوهان دانشمند را به اين راه رهنمون ساخت كه ترجمه گونه سوم نيز با همه دقّت و احتياط در دريافت معنا از زبان مبدأ و دغدغه و وسواس در برگردان آن به زبان هدف، در راه ارائه مفاهيم رسا و گويا، به چيزى فراتر از معادل سازى دقيق و درست و فنّى نياز دارد، چرا كه زبان مقصد نه ظرفيت و گنجايش زبان مبدأ را دارد، و نه كششِ گويايى آن را، به همين جهت يك عرب زبان با مطالعه ظاهر يك آيه، در دريافت معناى ظاهرى آن دستخوش درماندگى نمى شود، اما مطالعه كننده ترجمه درست و بى كم و كاست همان آيه، با خواندن ترجمه دقيق آن نيز در دريافت معنا درمانده مى گردد و احساس نياز به شرح و تفسير و پرسش پيدا مى كند، از اين رو به ترجمه نوع چهارمى احساس نياز شد تا در كنار دريافت درست و فنّى معنا و انتقال دقيق آن، با اندك تفسير و روشنگرى به سبكى موزون و هماهنگ با آيه، آن هم به صورت اعلام شده و در ميان دو قلّاب، كاستى و نارسايى زبان مقصد را بر طرف نمايد، و در نتيجه، ترجمه نوع چهارم از قرآن، به اين صورت به دنياى ترجمه گام نهاد:«ترجمه با اندک تفسير».
استاد انصاري: به نظر مي رسد اگر منظور از سير تحـوّل تـرجـمه قرآن، در حيطه زبان مقصد باشد، بايد گفت، بيشترين ترجمه ها به زبان فارسي، اردو و تركى صورت گرفته است، البته نظر به تنوّع زبان ها و گسترده تر و عميق تر شدن ارتباط جامعه جهاني، ترجمه هاى زيادي به زبان هاى مختلف جهان صورت گرفته، امّا در اين سه زبان همواره، طيّ قرون، شاهد پيدايى ترجمه هاى تازه ترى از قرآن كريم بوده ايم، ولى در فارسى به نظر بنده در يكصد سال گذشته به اندازه همه تاريخ پس از اسلام، شاهد تحوّلات در برگردان اين متن آسمانى بوده ايم، و اين همه، مديون گذار از ترجمه تحت اللفظى و نزديك شدن به ترجمه هاى دقيق تطبيقى است. احساس شخصى بنده اين است که مجموعه اين تحوّلات ستودنى است و در فرصت مناسب ترى مى بايد ويژگي ها، آسيب ها و فوايد تحوّلاتى را كه ترجمه قرآن كريم در يكصد سال گذشته به خود ديده است، به دقت بررسى كرد. امّا در رابطه با تأثير زمان و مكان بايد عرض كنم كه تطوّرات زباني، تابعى از تحوّلات مكانى و زمانى جامعه بر مفهوم عام است، از اين رو توصيه شده است مترجمان مي بايد آيات را به نثر معيار، ترجمه كنند. اقتضاى حال، ركن نخست بلاغت است و كلام بليغ، ضرورتاً به فضاى فخامت متن فارسى است و فخامت هم گاهى در رسايى متن نهفته است. مترجم وظيفه دارد مخاطب را بشناسد و زبانى را كه امكان پيوند بيشترى با او را فراهم سازد، پيدا كند.
سوم: پيش از رسيدن به شرايط عام براى يك ترجمه، به نظر شما، يك مترجم خوب بايد داراى چه شرايطى باشد؟ برخي، آگاهى از زبان مبدأ و مقصد، آگاهى از موضوع آيات و پرهيز از پيش داورى را از شرايط مترجم مى دانند، به نظر شما اين شرايط كافى است؟
استاد کرمي: 1.مترجم دقيق و فنّـى يا به بيـان شما، مترجم خوب، افزون بر شرايط همگانى، و در كنار آن، شناخت هرچه ژرف تر زبان و ادبيات مبدأ و مقصد، بايد نويسنده اى دانشور و مترجمى آگاه و خوش ذوق و با سليقه و پرتجربه و باورمند آموزه هاى قرآن و آراسته به پروا و احساس مسئوليت باشد، چراكه ترجمه فنّى و دقيق و چشم نواز، برخلاف پندار برخى، كارى است بس دشوارتر از نوشتن خوب، به همين جهت است كه ترجمه شايسته و بايسته، مى تواند يك متنِ نه چندان رسا را زنده و پرجاذبه سازد، و ترجمه اى فاقد آن توانايى ها و ذوق و ظرافت ها، روح جاذبه و كشش را از آن متن نيرومند مى گيرد و آن را به بايگانى مى فرستد.
2. بايد با تفسير قرآن و شأن نزول و داستان فرود آيات آشنا و از موضوعات گوناگون قرآنى آگاهى داشته، و با ابعاد مختلف مفاهيم و آموزه هاى دين و تحولات دنياى خود آشنايى كامل داشته باشد.
3. بايد اراده آهنين در به كار انداختن اين سرمايه علمى و تجربى و ذوقى را در خود ببيند، و آن را از آغاز تا انجام كار، با شور و انگيزه و پشتكار به كار گيرد.
4. افزون بر اين شرايط بايسته و ويژگى هاى شايسته، مترجم قرآن و نهج البلاغه بايد داراى بينشى ژرف و پرگستره و استقلال انديشه و نظر، و روح باور و پروا و آزادگى و آزادمنشى باشد، تا بتواند انديشه و دانش و ترجمان آن را كه قلم و بيان اوست، از آفت هاى تباه گرى، همچون گونه هاى مختلف جمود و تعصّب، يكسونگرى، گذشته گرايى، محافظه كارى، پيش داورى، اثرپذيرى از جوّآفرينى ها و فضاسازى هاى رنگارنگ تبليغاتى و سياسى و شبه مذهبى و شبه علمى به دور دارد، تا كارش از نمونه هاى درست رساندن پيام خدا و تبليغ دينِ پاك و آيين ناب و زنده و بالنده او به شمار آيد، و متناسب با كارش، رنگى از ماندگارى بگيرد، وگرنه بسا كه دانسته يا ندانسته، مفاهيم آيات و روايات را بر پيش فرض ها و پيش داورى ها و باورهاى نادرست و دنباله روى ها و اثرپذيرى هاى خود از جوّسازان و ويرانگران مذهبى روزگار خود ـ كه به ظاهر مدافع سرسخت و احياگر دين جلوه مى كنند ـ بار كند، و آن را به ابزار دنيا تبديل سازد و خشم خداى را بر انگيزد، و در نتيجه در برابر اين پرسش قرار گيرد كه: «آيا بر خدا چيزى را مى گوييد ]و مى بنديد[كه خود نمى دانيد؟: [أَتَقُولُونَ عَلَى اللهِ مالاتَعْلَمُون] و يا اين پرسش و هشدار كه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا چيزى مى گوييد كه [خود]انجام نمى دهيد؟ نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و [خود]انجام ندهيد.»
استاد صفوي: بي گمان آگاهي از زبان مبدأ، آن هم در سطح عالي از شرايط ترجمه است تا مترجم به ادبيات عرب عالم نباشد نه شرعا و نه عقلا حق ورود به ترجمه قرآن را ندارد. مقصود آن است که:1- لغت عرب را بشناسد و معاني واژه ها را در عصر نزول بالفعل يا بالقوه بداند. منظور از بالقوه آن است که توان مراجعه به قاموس هاي لغوي زبان عرب را داشته باشد.2- با علم صرف آشنايي کامل داشته باشد و ساختار صرفي کلمات و معاني مترتب بر آنها را به خوبي دريابد.3- علم نحو را بداند و ريزکاري اين دانش را دريافته باشد. 4- به علوم بلاغي از معاني و بيان و بديع آشنا باشد. 5- به قرائن موجود در کلام که بسيار تعيين کننده است، توجه کامل داشته باشد. 6- اصطلاحات خاص قرآن نظير صلوة و زکات را از منابع خاص را دريابد. دانش هاي ياد شده از ضروري ترين دانش ها براي ترجمه قرآن کريم است. به نظر اينجانب شرط ديگري براي ترجمه قرآن ضرورتي ندارد، نظير ايمان و تقوا، يک انسان کافر و بي تقوا نيز آن گاه که زبان قرآن را بداند معاني آيات را مي فهمد و آن گاه که فهميد مي تواند آن را در قالب زباني ديگر ارائه کند و ترجمه چيزي جز اين نيست. ديگر اين که در ترجمه نيازي به علم حديث، علم فقه، علم اصول و مانند اينها نيست، شاهدش اين است که مخاطبان نخستين قرآن معاني آيات بلکه ظرافت هاي آن را در مي يافتند در حالي که نام اين علوم را نيز نشنيده بودند چه رسد که آنها را بدانند. اما در باره پيشداوري؛ آنچه ترجمه و تفسير را با آسيب جدي مواجه مى کند پيشداوري هاست، در ترجمه و تفسير قرآن بايد به کلمات و جملات و جايگاه آنها توجه داشت و آنها را به نطق درآورد تا به حقيقت دست يافت، اگر مترجم و مفسر با ديدي خاص و آرا و انديشه هاي خاص به سراغ قرآن رود خواسته يا ناخواسته حقايق قرآن را به نظرات پيش ساخته گرايش مي دهد و همان را که دل خواه اوست از آيات قرآن بر مي چيند نه آنچه را خدا از کلام خويش اراده فرموده است البته گريز از قضاياي علوم و فنون و آرا و نظرات و مقتضيات مکتب و مذهب بسيار دشوار است و بس اندکند مفسران و مترجماني که تحت تأثير نظرات خويش قرار نگيرند و آيات را به سوي اين نظرات نچرخانند. در اينجا تنها راه آن است که به خدا توسل جست و عرضه داشت: خداوندا همه ما را از شرّ آراي خويش در تفسير و ترجمه کلامت مصون بدار.
استاد انصاري: دربـاره شـرايـط متـرجـم قـرآن، فــراوان ســخن گفته اند و بنده احساس نمي كنم كه نيازى به تكرار دوباره آن ها باشد، امّا بي تعارف عرض مي كنم، فراهم آوردن همه آن شرايط در يك فرد، بسيار دشوار است. امّا مترجم مي بايد استعدادى در خود فراهم آورد كه با كثرت رجوع به متون بتواند به هدف اصلى از برگردان عبارات قرآنى نزديك شود. قرآن تنها يك متن زبانى محض نيست كه آگاه بودن از زبان مبدأ و مقصد براى ترجمه اش كفايت كند، بلكه متنى چند ساختى است كه مفسّران و مترجمان بزرگ كوشيده اند، بسيارى از وجوه آن را بشناسانند. مترجم مي بايد به دقّت بتواند از متون روشنگر در فهم معانى آيات بهره مند شود، ضمن آن كه آگاه-بودن از ظرفيت و امكانات زبان فارسى بسيار اهميت دارد. بنده در سلسله مقالاتى تحت عنوان «چرا بايد...» و نيز در نظريه ترجمه قرآن كريم، به قابليت ها و امكاناتى كه مترجم مي تواند در ترجمه قرآن از آن ها بهره مند گردد و استفاده كند، اشاراتى داشته ام؛ به عنوان نمونه، مترجم قرآن در برگرداندن آيات احكام، صرف نظر از آن كه مي بايد دقت زباني ادبى را به كار بندد، به آگاهي هاى فقهى نيز نياز دارد و داستان اصول فقه، تفسير، حديث، بلاغت، ادب، صرف، نحو و... نيز چنين است. كوتاه سخن آن كه مترجم قرآن، در برخى مباحث قطعاً بايد متخصص باشد، امّا در مواردى هم هست كه تفنّن در آن علوم كفايت مي كند، امّا بايد با كثرت رجوع تلاش كند متن، دقيق ترجمه شود و اگر احساس مي كند در زمينه هايى به پژوهش نياز دارد، فراوان پژوهش كند تا كاستى احتمالي اش جبران گردد.
چهارم: به باور برخى، ترجمه قرآن به نوعى تفسير قرآن است و در انديشه بيان معانى آيات؛ اگر چنين است، آيا همان شرايط تفسير بايد در ترجمه نيز رعايت گردد؟
استاد کرمي: براى پـاسـخ بـه ايـن پرسش، بايد نخست حقيقت ترجمه و تفسير ترسيم گردد، كه به باور اين جانب چنين است: حقيقت ترجمه يا برگردان دقيق و فنّى آيه، آن است كه اين متن مقدس، با همه معنا و مفهوم و آموزه هايش، بدون هيچ گونه كاستن و افزودنى اعلام ناشده، در جامه و قالب زبان هدف ارائه گردد، با اين بيان، ترجمه خوب در حقيقت چكيده و خلاصه تفسير دقيق و استوار و سنجيده است، و تفسير درست نيز، شرح و روشن گرى و گسترش دادن همان ترجمه دقيق و فنّى و سربسته است. ترجمه دقيق، مرحله اجمال است و تفسير سنجيده، مرحله تفصيل؛ آن يك، بيان معنا و ترسيم مفهوم است و اين يك، بيان منظور سنجيده و دقيق؛ در آن يك، معناى آيه با نگرش به ظاهر و قالب واژه ها و تركيب و چينش آن و دقّت در قرائن درونى و پيوسته واژه ها در آيه مورد بحث و پس و پيش و سياق آن، به دريافت معنا همّت مى گمارند، و در اين يك، افزون بر همه آن قرائن پيوسته، به قرائن بيرون از آيه مورد بحث، نظير ديگر آيات، و روايات درست، و داستان فرود، و چيدن همه قرائن پيوسته و ناپيوسته در كنار هم، به دريافت معناى آيه مى پردازند. بنابراين، تفسير درست و دقيق ـ كه كنار زدن پرده ها و كشف و دريافت معنا و منظور آيه و روشن ساختن آن است- همان ترجمه فنّى است كه به صورت روشن تر و گسترده تر به قلم مى آيد، و ترجمه دقيق، چكيده و فشرده و عصاره تفسير درست و دقيق قرآن است، و در نتيجه، همان شرايط و ويژگى هاى شايسته براى يك مترجم و ترجمه خوب، در تفسير درست نيز بايسته است.
استاد صفوي: ترجـمه و تفسـير متفـاوتند، ترجـمه نوعـي از تفـسير نيست؛ ترجمه: فهم مراد استعمالي و ارائه آن فهم، در قالب زبان مقصد است؛ ولي تفسير: فهم مراد جدي است پس شرايطي را که براي ترجمه بيان شد يعني دانستن علوم ادبي و توجه به قرائن درون آيوي در تفسير نيز لازم است. اينها مراد استعمالي را تعيين مى کنند و براي رسيدن به مراد جدي توجه به قرائن بيرون از آيه نيز لازم است که در ترجمه لازم نيست. بسا در تفسير يک آيه لازم باشد به آيات ديگر نيز توجه داشت ولي در ترجمه آيات اين ضرورت احساس نمى شود.
استاد انصاري: ترجـمـه، قـطعـاً نـوعـى برداشـت كامـلاً محـدود است، امّا درباره تقسير بودنش بايد در نظر داشت كه شايد به كار بردن اين تعبير چندان دقيق نباشد زيرا، شرح مي بايد روشن تر از متن باشد و اين قضيه در رابطه با مخاطب ترجمه ممكن است درست باشد، امّا در مقام سنجش با متن اصلى درست نيست. ترجمه، از تفسير متمايز است؛ ترجمه، يك دانش و در عين حال، هنر است، به ويژه اگر ترجمه متن متينى مانند قرآن كريم باشد. در آغاز، ما بايد ترجمه و تفسير را درست تعريف كنيم، آن گاه رابطه آن ها با يكديگر را بسنجيم، امّا درست تر اين است كه بگوييم مترجم از تفسير گريزى ندارد و قطعاً مي بايد براى فهم معانى و دلالت هاى تك واژگان و عبارات به تفسير رجوع كند.
پنجم: در ادامه پرسش قبل، آيا مى توان گفت همان گونه كه تفسير به رأى ممكن است، ترجمه به رأى نيز ممكن باشد؟ اگر چنين است براى دورى جستن از آن چه بايد كرد؟
استاد کرمي: با نگـاه به وصـف و تعـريف ترجمـه و تفسير كه از نظرتان گذشت، در هر دو كار ممكن است به دلايلى گوناگون، كار به ترجمه و تفسير سست و ناسنجيده كشيده شود، و راه دورماندن از آن نيز همان نكته هاى چهارگانه اى است كه شرح آن، در پاسخ پرسش سوم ترسيم شد:1. آراستگى مترجم به شرايط همگانى اين كار دشوار علمى؛2.ناخت زبـان و ادبيـات مبـدأ و مقـصـد؛ 3.آراستگى به دانش و بينش و ذوق و سليقه و تجربه يك نويسنده دانشور و كارآزموده و آگاه از زمان و مكان و شرايط و جامعه و حكومت و دنيايى كه در آن زندگى مى كند؛4. آشنايى با تفسير قرآن و شأن نزول و داستان فرود آيات و آگاهى از موضوعات گوناگون قرآنى و ابعاد مختلف مفاهيم و معارف و آموزه هاى دين؛5. داشتن اراده آهنين بر به كار انداختن اين سرمايه علمى و تجربى و ذوقى، از آغاز تا انجام كار، با شور و انگيزه و پشتكار؛6. و در كنار همه اين شرايط بايسته و ويژگى هاى شايسته، براى دورماندن از خطر تفسير به رأى، مفسّر قرآن بايد داراى بينش ژرف و گسترده اى باشد، تا بتواند انديشه و قلم را، از آفت هايى چون گونه هاى تعصّب، گذشته گرايى، محافظه كارى، پيش داورى، اثرپذيرى از جوّسازى هاى رنگارنگ تبليغاتى و سياسى و شبه مذهبى و شبه علمى به دور دارد، تا كارش جلوه اى از رساندن پيام قرآن گردد، وگرنه بسا كه دانسته يا ندانسته مفاهيم آيات و روايات را بر پيش فرض ها و پيش داورى ها و باورهاى نادرست و اثرپذيرى هاى خود از فضاسازان روزگار و شيفتگى به آنان بار كند، و آن را به ابزار دنيا تبديل سازد و چيزى را بدون دليل درست، به قرآن تحميل كند و با بدعت گزارى و بت تراشى خويش از خودكامگان، در خور خشم خدا و نفرت افكار عمومى و تاريخ گردد.
استاد صفوي: بي گمان - چه در ترجمه و چه در تفسير - اگر شخصي خارج از قواعد و شرايط ترجمه حرکت کند ترجمه اش، ترجمه به رأي شده و تفسيرش تفسير به رأي؛ از اين حيث ميان ترجمه و تفسير تفاوتي نيست. چه ترجمه را نوعي تفسير بدانيم يا ندانيم.
استاد انصاري: پاسـخ من به اين پرسـش منـفي اسـت. تفسـير به رأي، به معناى تفسير من عندى و بى ربط و نفسانى نيست، بلكه تفسيرى است كه رأى و خرد و نظر در آن نقش دارد. تفسير به رأى بي ضابطه هم نيست و بين دلالت الفاظ و عبارات و تفسير نظري، مي بايد سنخيت و پيوند وجود داشته باشد. بسيار خطرناك است که ترجمه به رأى را بپذيريم، ترجمه به رأى يعني: تحميل نظر شخصى بر دلالت قرآني. چنين روشي پرهيزگارانه نيست از مترجمين، پيش پندارهاى اعتقادي، فقهى و شخصى خود را بر قرآن كريم تحميل كردن، به امانت نزديك نيست. مترجم تنها يك وظيفه دارد و آن بيان دلالت گزاره هاى قرآني، به دقت و صراحت و وظيفه او تحميل پيش پنداشت هاى خود بر آيات نيست.
ششم: آيا به ترجمه گروهى اعتقاد داريد؟ ترجمه گروهى نسبت به ترجمه فردى چه امتيازهايى دارد؟ و آيا شما در اين زمينه فعاليت داشته ايد؟
استاد کرمي: با عنايت به دشوارى و پيچيدگى كار ترجمه قرآن و ضرورت دقيق و درست و فنّى و زيبا بودن ترجمه آن، اين كار سِترگ از توان و تجربه و مهارت و سرمايه علمى فردي، بسى فراتر است، و در نتيجه روش كار گروهى را مى طلبد. افزون بر انجام كار با تلاش گروه قرآن پژوه و كارشناس، زيبنده است كه كارشناسان مشاور نيز در دسترس آن گروه باشند تا به هنگام احساس نياز به گفت و شنود و رايزنى، با آنان مشورت گردد. به باور اين جانب ترجمه گروهى، اگر اعضاى گروه، افزون بر شرايط عمومى كار ترجمه، به تخصص ها و ظرافت هاى گوناگون و منش و اخلاق كار گروهى نيز آراسته، و آيين آن را آموخته، و از چنان آزادمنشى و انصافى برخوردار باشند كه آيين نامه را رعايت كنند، مى تواند بسى سنجيده تر و پخته تر و زيباتر و فنّى تر از كار در آيد، و كمتر از كارهاى فردى، با لغزش و كاستى و فزونى همراه گردد، چراكه در اين روش، در درجه نخست، خردها و دانش ها و تجربه ها و سليقه هاى قرآن پژوهانى چند، در كنار هم قرار مى گيرد و اين انباشت كارآيى، رهاوردى برتر خواهد داشت. افزون بر آن، هر كدام از اعضاى گروه افزون بر شرايط عمومى كار، به ذوق و سليقه و ظرافت و تخصصى ويژه آراسته ترند، و گردهمايى اين همه ظرافت و تخصص نيز كار را ظريف تر و زيباتر و از كاستى و فزونى پيراسته خواهد ساخت. اين جانب در شمارى از كارهاى گروهى حضور داشته ام، كه برخى از آن ها بارها چاپ شده است؛ نظير پژوهش و ويرايش ترجمه قرآن آيت الله مكارم شيرازى، و نيز ترجمه جناب دكتر فولادوند از قرآن شريف، كه هردو بزرگوار به نشان حق شناسى از كار گروه پژوهش و ويرايش، روش و رهاورد كار گروه را در چاپ هاى پيشين، به قلم آوردند، گرچه گويى در برخى چاپ هاى اخير، بدون اطلاع مترجمان حذف شده است. افزون بر آن، در نقد برخى از ترجمه هاى دهه 60 و70 از قرآن شريف نيز كه به وسيله گروه مترجمان دارالقرآن انجام پذيرفت، عضويت و حضور جدّى داشتم، كه نمونه هايى از نقد گروه در كيهان انديشه آن زمان چاپ شد و با پى گيرى جدّى كار، نهضتى در ترجمه قرآن را پديد آورد و ترجمه هايى تازه پس از آن به بار نشست. و نيز در ترجمه گروهى قرآن در دارالقرآن آيت الله العظمى گلپايگانى حضور داشتم كه باموفقيت به پايان رسيد، اما هنوز به زيور چاپ آراسته نشده است.
استاد صفوي: چند کار گروهي در ترجمه و تفسير صورت گرفته و هيچ کدام بهتر از کارهاي فردي نبوده است. يعني تجربه و تفسير موفقي در اين خصوص سراغ نداريم. البته اگر مترجم که همه شرايط را براي ترجمه قرآن داراست محصول کارش را به افرادي که در علوم مربوط به ترجمه تخصص دارند ارائه کند و نظرات آنها را دريافت کند، طبعا به لغزش هاي بسياري واقف مى شود و ترجمه اش متين تر و غني تر و دقيق تر خواهد شد.
استاد انصاري: بنده بارها عرض كرده ام كه متون متين زمانى پديدى مي آيند كه از يك خامه تروايده باشند، قريحه و طبع گروهى بى معناست، نثرى كه جمع نوشته باشند، بى روح است، امّا بنده به اصلاح گروهى يك متن پديد آمده، اعتقاد دارم يعني: آن كه يك شخصى متن اصلى را بنگارد، آن گاه گروهى از متخصصين علوم مختلف در اصلاح آن بكوشند و سهوالقلم ها و خطاهاى احتمالى را اصلاح كنند، مهم ترين ويژگى و مزيت اين روش آن است كه به دقّت نزديكتر خواهد بود. متن مبنا بايد پيشتر تهيه شود يا يكى از ترجمه هاى موجود مبنا قرار گيرد و گروه مترجمان و متخصصان، چندين و چند بار آن را ويرايش كنند. البته بايد شيوه نامه اى در اين باره تهيه شود و مرزها و حدود تصرّف گروه متخصصان تعيين گردد. تجربه بنده بيشتر در آن بوده كه برخى ترجمه ها را ويرايش و يك متن قديمى را تصحيح كرده ام، امّا ضرورت چنين كارى به هيچ وجه قابل انكار نيست و زمانى مي توان در ترجمه قرآن كريم تحوّلى عمده پديد آورد و از مرز ترجمه هاى فردى گذشت كه گروهى از متخصصان علوم مختلف در ويرايش و اصلاح يك متن مورد توافق، تلاش كنند و هميشه دو فكر، بهتر از يك فكر است. نظريه دوست و برادر فرزانه ام، جناب استاد بهاءالدين خرّمشاهى را درباره ترجمه دست جمعى قرآن كريم مى ستايم، ايشان روش و ابزار چنين كار مهمّى را هم تبيين كرده اند، هرگز نظر ايشان اين نبوده كه چند نفر جمع شوند و قرآن را ترجمه كنند و نامش را ترجمه گروهى بگذارند. مي بايد در اين باره به تعريف مشخصى رسيد، آن گاه روش آن را تبيين كرد. كار جمعى نيازمند روحيه گذشت، شرح صدر، وظيفه شناسى و همدلى و همزبانى و عشق به كار است، اين پيش زمينه ها نيز مي بايد فراهم گردد و از همه مهم تر چنين كارى مي بايد متوّلى داشته باشد. اگر همه اين ها يعني: تعريف و روش و سازوکار و كادر مجرّب و پيش زمينه،ها و متوّلى امر، همگى فراهم گردد، آن گاه مي توان چشم داشت كه با خدمت گروهى به ساحت قرآن، در ترجمه قرآن به زبان فارسي، يك تحوّل عمده پديد آيد. امروز ما شاهد حدود هزار تجربه شخصى درباره ترجمه قرآن هستيم، چه اشكالى دارد كه ترجمه گروهى را نيز تجربه كنيم.
مرجع ما : با سپاس فراوان از اساتيد محترم که وقت شريف خويش را در اختيار مرجع ما گذاشته و به پرسش هاي ما پاسخ دادند.
کد خبر: 1393527301449
1393/5/27
|