«ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان» معروف به شيخ مفيد و ابن معلّم يکی از بزرگترين دانشمندان و مفاخرشيعه و فقيهی برجسته و متکلمی زبردست و يکی از راويان مورد اعتماد و وثوق ميباشد که در زمان خويش عهدهدار زعامت و رياست شيعة دوازده امامی بود.
موضوع: اخبار
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
شيخ مفيد نمونه درایت و آگاهی از مقتضیات عصر خویش
«ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان» معروف به شيخ مفيد و ابن معلّم يکی از بزرگترين دانشمندان و مفاخرشيعه و فقيهی برجسته و متکلمی زبردست و يکی از راويان مورد اعتماد و وثوق ميباشد که در زمان خويش عهدهدار زعامت و رياست شيعة دوازده امامی بود. وی فردی زيرک و با فطانت، سريع الانتقال، حاضر جواب، خوش قريحه، صبور و قلم به دست بود و بيش از دويست کتاب و رساله را به رشتة تحرير درآورد که از آن جمله ميتوان به کتاب هاي: «المقنعه» در زمینه فقه و «الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد» در زمینه تاريخ ائمه اطهار (عليهمالسلام) اشاره نمود.
در این مختصر به طور گذرا می توان به گوشه ای از زندگینامه این دانشمند بزرگ شیعه تحت عناوین زیر اشاره نمود: [1]
1. نسب و لقب مفید
نجاشى دانشمند رجالى معروف كه در ضمن از شاگردان مفيد بوده نسب مفيد را تا «يعرب بن قحطان» كه جمعى او را پدر عرب و نخستين كسى می دانند كه به زبان عرب تكلم نموده است رسانده است. پدرش محمّد بن نعمان در شهر واسط و سپس در عُكبَرا معلم بوده و از اين رو شیخ مفيد به «ابن معلّم» نيز معروف گردیده است.
در وجه ملقب شدنش به لفظ «مفيد» برخى گويند: حضرت صاحب الامر(عج) او را بدين لقب خوانده است و برخى مانند ورّام بن ابى فراس و ابن ادريس ذكر كردهاند كه اين لقب را یکی از دانشمندان بزرگ سنى به شيخ اعطا کرده است و در اين باره داستان زیر را چنین نقل کرده اند:
مفيد با پدرش از زادگاهش به بغداد آمد و نزد ابوعبداللَّه معروف به جُعَل مشغول به تحصيل شد، سپس به مجلس درس ابوياسر حاضر شد. ابوياسر كه پس از چندى از بحث با او و پرسش هايش عاجز شده بود به او گفت: چرا نزد على بن عيسى رُمّانى نمی روى و در علم كلام و ساير علوم اسلامى از او استفاده نمی كنى؟ مفيد فرمود: من او را نمىشناسم، تو براى راهنمایى كسى همراه من بفرست تا مرا به مجلس او راهنمایى كند. ابوياسر او را به همراه يكى از شاگردان خود نزد رمانى فرستاد. دنباله داستان به نقل ازشیخ مفيد بدین قرار است:
من كه به مجلس رمانى درآمدم ديدم مجلس او پر از فضلا و دانشمندان است پس همان دم درب نشستم و به تدريج كه شاگردانش می رفتند و مجلس خلوت می شد من نزديكتر می رفتم، در اين ميان مردى وارد شده گفت: كسى از اهل بصره دم درب خانه است و اجازه ورود می خواهد! رمانى پرسيد: از دانشمندان است؟ آن مرد گفت: نمی دانم جوانى است می خواهد نزد شما بيايد. رمانى اجازه داد و او وارد شد، پس او را اكرام كرده شروع به صحبت كردند. سخن به درازا كشيد تا اين كه آن مرد به رمانى گفت: چه می فرمایيد در باره حديث غدير و داستان غار؟[2] رمانى گفت: اما داستان غار درايت است و چيزى مسلم و معلوم و اما حديث غدير روايت است و منقول و آنچه از درايت به دست آيد از روايت مستفاد نگردد؟ مرد بصرى ديگر نتوانست سخنى در پاسخ رمانى بگويد و از مجلس او برخاسته بيرون رفت. مفيد گويد: من در اين هنگام پيش رفته به او گفتم: جناب استاد سؤالى دارم؟ گفت: بگو. گفتم: چه می گویيد در باره كسى كه بر امام عادلى خروج كند و با او بجنگد؟ رمانى گفت: كافر است، دوباره گفت: نه فاسق است، من گفتم: در باره اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) چه گویى؟ گفت: او امام است، گفتم: در باره جنگ جمل و طلحه و زبير چه می گویيد؟ گفت: آن دو نفر از كردارشان (كه به جنگ على آمدند) توبه كردند! من گفتم: اما داستان جنگ جمل درايت و مسلم است و اما حديث توبه كردن آن ها روايت و منقول است؟ رمانى گفت: آيا تو هنگامى كه آن مرد بصرى آن سؤال را از من كرد حاضر بودى؟ گفتم: آرى. گفت: اين سخن تو در مقابل آن سخنى كه من گفتم (يعنى روايتى به روايتى و درايتى به درايتى)! آنگاه پرسيد: تو كيستى و پيش كداميك از علماى اين شهر درس مي خوانى؟ گفتم: من معروف به ابن معلم هستم و نزد شيخ ابوعبد الله جعل درس می خوانم، گفت: بنشين تا من بازگردم.
من نشستم و او به اندرون خانه رفت و پس از لحظهاى برگشت و نامهاى سر بسته به من داد و گفت: اين نامه را به استادت بده، من نامه را نزد او آوردم. ابوعبد اللَّه جعل (استاد من) نامه را گرفته شروع به خواندن كرد و در حال خواندن به خنده افتاد، سپس به من گفت: داستان تو در مجلس او چه بوده كه رمّانى سفارش تو را در اين نامه به من نموده و تو را به مفيد ملقّب ساخته؟ من داستان را برايش نقل كردم و او مجددا به خنده افتاد. [3]
2. تاريخ ولادت مفيد
مفيد در يازدهم ذى قعده سال 336 و بنابر قولی سال 338 هجرى در قريه «سويقه ابن بصرى» كه از توابع «عُكبَرا» ده فرسنگى شمال بغداد نزديك شهر دُجیل قرار دارد به دنيا آمد. چنانچه پيش از اين گفته شد پدرش در شهر واسط معلم بوده و سپس به عكبرا آمده و آخر كار نيز در همان جا به قتل رسيده، ولی سبب انتقال او از واسط به عکبرا و قتلش را نقل نكردهاند. در آن زمان شهر بغداد مركزيت علمى فوق العاده ای پيدا كرده بود و دانشمندان از گوشه وكنار بدان شهر مىآمدند و از محضر اساتيد بزرگ ساکن در آنجا بهرهمند می شدند، مفيد نيز پس از تحصيلات مقدماتى به بغداد آمد و نزد اساتيد بسيار بزرگ به تحصیل پرداخت و از هر كدام به نحوى استفاده كرد.
3. شرایط و اوضاع عصر زندگی مفید
گرچه با غيبت حضرت صاحب الامر(عج) خيال خليفه وقت عباسی تا اندازه ای آسوده شد و مقداری از محدوديت و فشار بر شيعیان كاسته شد ولى شيعه با خطرهاى تازه زیر روبه رو شد:
الف پیدایش جمعى فرصت طلب که می خواستند به نام امام يا نايب امام(عج) گروهى را دور خود جمع كرده و از آن ها استفاده ببرند؛
ب اظهار عقايد گوناگون و تفسيرهاى غلطی كه برخى از شيعيان كوتاه فكر در اثر دسترسى نداشتن به امام در باره تعاليم دين می كردند؛
ج دشمنان سرسخت شيعه كه در كمين بودند تا با نشر أكاذيب و جعل اخبار و نسبت دادن آن ها به ائمه اطهار(علیهم السلام) مذهب شيعه را آلوده ساخته و تفرقه و اختلاف و عقايد گوناگون را در ميان آن ها ايجاد كنند و سياست حكومت هاى وقت نيز از اين گونه افراد پشتيبانى می كرد.
چيزى كه كار اين اختلاف را بيشتر بالا می كشاند آزادی هاى سياسى بود كه در اثر تضعيف دولت مركزى بنى عباس و روى كار آمدن دولت هاى استقلال طلب شيعه يا طرفدار شيعه نصيب آنان شده بود، زيرا در همين زمان بود كه فاطميين كه خود شيعه بودند در مصر دولت مستقلى تشكيل داده و تمام نواحى غربى آفريقاى شمالى را زير اطاعت خود آوردند. صفاريان و طاهريان نيز كه طرفدار شيعه بودند در ايران بناى مخالفت با دولت بنى عباس را گذارده و دولت هاى كوچكى تشكيل دادند. از همه مقتدرتر سلاطين آل بويه بودند كه آن ها نيز از طرفداران جدّى شيعه محسوب می شدند و در بغداد دولت مقتدرى تشكيل داده و قسمت زيادى از ممالك اسلامى را در اختيار گرفتند. اين وضع موجب شد كه شيعیان دست به كار فعاليت علمی وسيعى بزنند و انجمن ها و حوزههاى علمى را تشكيل دهند و كتاب هاى علمى مذهبى را تأليف كنند. ولى در مقابل علماى اهل سنت نيز كه با آزادى سياسى شيعه وضع خود را در خطر می ديدند ساكت ننشسته و تبليغات دامنهدارى را بر عليه مذهب شيعه شروع نمودند.
در چنين موقع خطير و حساسى براى سر و سامان دادن به وضع شيعه و جلوگيرى از اختلافات و نابسامانی ها دو امر لازم بود:
حفظ آثار و احاديث مأثور از اهل بيت و جلوگيرى از وارد ساختن أكاذيب و مجعولات در زمره اخبار ائمه اطهار(علیهم السلام).
پاسخ دادن به شبهات مخالفين كه برخى از آن ها به واسطه اطلاعاتى كه از علم كلام و فلسفه داشتند سر و صورتى به شبهات خود داده و موجب گمراهى مردم كم اطلاع شيعه می شدند. در قسمت اول ثقه الاسلام كلينى و شيخ صدوق(رحمهما اللَّه تعالى) به وسيله جمع آورى احاديث و تدوين و تنظيم آن ها خدمت بزرگى به شيعه نموده و در مقام نقل احكام و افتاء مكتب خاصى كه كاملا ساده و بىآلايش بود را گشودند. آنان از روى متون آيات و روايات براى بيان احكام استفاده می كردند و از هر گونه بحث هاى اصولى در اين باره خوددارى می كردند. شيوه صدوق به خصوص در مقام تدريس و تدوين كتاب و افتاء همين بود كه از صريح آيات و روايات استفاده كند. گرچه اين سبك در جای خود امری مطلوب بود ولى ادامه آن موجب ركود شیعه می گشت و باعث می شد تا ساير فرق اسلامى به خصوص اهل سنت با ديده حقارت به شيعه نگريسته و آن ها را سطحى پندارند از اين رو يك تحول اساسى در طرز استدلال و نگارش لازم بود. در این عرصه شیخ مفيد با توجه به درک صحیح از شرایط عصر خویش ابتكار اين كار را به دست گرفت و با اين كه خود از محدثين عاليقدر شيعه بود، مكتب بحث و استدلال را گشود و براى آشنا ساختن شيعه به روش استدلالى ساير فرق اسلامى زحمات زيادى متحمل شد.
او پس از اين كه مدتى در مجامع علمى زيادى كه در بغداد تشكيل شده بود شركت جست و راه و روش استدلال آن ها را فرا گرفت و تسلط كاملى بر مسائل اصولى و كلامى پيدا كرد، دست به كار تهذيب فقه شيعه شد و سبك تازه ای را كه در واقع مكمّل همان سبك سابق بود در پيش گرفت. وی طريقه استنباط و استخراج احكام را از روى ادله شرعيه به شاگردان خويش آموخت. علم اصول فقه را كه در استنباط احكام مورد نياز بود و پيش از او نيز بحث آن كم و بيش معمول بود را به صورت دلپذير و جامعى در آورد و مسائل متفرقه آن را جمع آورى كرده و به طور دقيق و مشروحى تجزيه و تحليل كرد و با رنج زيادى كه در اين راه متحمل شد قواعد اصولى را مرتب ساخت و كتاب كوچكى را كه مشتمل بر تمام مباحث علم اصول بود تصنيف كرد.
وی در علم كلام نيز تصنيفاتى براى شيعه نمود و بحث در مسائل كلاميه و راه و رسم مناظره را به شاگردانش ياد داد. هم چنين وی در ساير موضوعات اسلامى و فنون مختلف به بحث و نگارش پرداخت و در موضوعات گوناگون كتاب ها و رسالههایى را به رشته تأليف در آورد. او نه تنها با خلاقیّت خود شيعیان آن زمان را بىنياز كرده و مرهون زحمات خويش قرار داده بلكه از زمان او تا به امروز تأليفات گرانبها و مكتب او مورد استفاده دانشمندان شيعه قرار گرفته و حق بزرگى به گردن آنان پيدا كرده است. البته شاگردان او نيز مانند شيخ طوسى و سيد مرتضى و ديگرانی كه پس از او آمدند هر كدام در تقويت اين مكتب كوشيدند و از اجماع و عقل و ساير ادله در مباحث فقهى كمك گرفتند و با اين كار خدمت بزرگى به فقه شيعه كردند.
4. زعامت دينى شیخ مفيد و مشکلات پیش روی وی
چنانچه پيش از اين اشاره شد در حوالى قرن سوم هجرى با غيبت حضرت صاحب الامرعج) شيعيان از يك آزادى نسبى برخوردار شدند و اين بدان واسطه بود كه تا حدى خيال خلفاى بنى عباس از اين جهت آسوده شد، ولى همين آزادى سبب تقويت و تأسيس مجامع شيعه گرديد.
روى كار آمدن آل بويه در بغداد و واگذارى منصب هایى به آن ها از طرف «مستكفى» خليفه عباسى و طرفدارى آنان از شيعه بيش از پيش به تقويت آنان كمك كرد. در شهر بغداد ساكنين محلههاى بسيارى را شيعيان تشكيل می دادند و خصوصا تمامی محله كَرخ در دست شيعه بود و مركزيتى نسبت به ساير محلههاى شيعهنشين داشت.
مفيد پس از آمدن به بغداد در اثر پيشرفتى كه در فنون مختلف كرده بود و به واسطه نبوغ و استعداد ذاتى كه در او وجود داشت، نظر شيعيان بغداد و ساير شهرهاى عراق را به خود جلب كرد و در محله كرخ سكونت اختيار كرده و در مسجد آن محله مجلس درس تشكيل داد و نماز جماعت را بر پا نمود. شيعيان محله كرخ در اثر پيشرفت هایى كه از نظر سياسى و دينى نصيبشان شده بود و آزادتر از ساير محلات بغداد بودند به طور آشكار اظهار تشيع می نمودند و شعائر مذهبى خود را علنا انجام مي دادند و به خصوص روزهاى عيد غدير و عاشورا را بسيار اهميت می دادند. روزهاى عيد غدير محله كرخ يك پارچه چراغان می شد و در آنجا مجالس جشن و سرور تشكيل مي دادند. آن ها در روز عاشورا، مغازه های خود را بسته و در كوچه و بازار دستهجات عزادارى به راه می انداختند. اين تظاهرات براى سنی هاى بغداد ناگوار بود و يكى دو بار هم در بعضى از محلات زد و خوردهایى ميان شيعه و سنى درگرفت كه با دخالت امراى وقت كه همان آل بويه بودند مشکل برطرف گشت، ولی به طور كلى چون آل بويه طرفدار شيعه بودند سنی ها نمی توانستند از اين گونه حرکات شيعیان جلوگيرى كنند و براى مبارزه با آنان راه ديگرى را پيش گرفتند.
ابن اثير در كامل در وقايع سال 389 می نويسد: در اين سال در بغداد مردم محله «باب البصره» (دروازه بصره) كه همه سنى بودند در برابر روز عيد غدير و روز عاشورا كه اهل محله كرخ جشن می گرفتند و عزادارى می كردند، دو روز را براى جشن و عزادارى ميان خودشان انتخاب نمودند، اين دو روز طورى تنظيم شده بود كه هر كدام 8 روز پس از غدير و عاشورا بود، روز اول را كه روز 26 ذى حجه بود جشن گرفتند و گفتند: امروز روزى است كه پيغمبر(صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) با ابوبكر وارد غار شدند و روز ديگر كه روز 8 محرم بود را به عزادارى پرداخته و گفتند: امروز روزى است كه مصعب بن زبير كشته شده است. [4]
كار اين اختلاف به جایى كشيد كه وی در باره وقايع سال 393 مىنويسد: در اين سال كار نزاع ميان شيعه و سنى در بغداد بالا گرفت و بهاءالدوله براى آرام كردن اوضاع بغداد امير لشكر خود «ابوعلى بن استاد هرمز» را به بغداد فرستاد. از جمله كارهایى كه ابوعلى براى امنيت شهر انجام داد اين بود كه جلوى سنى و شيعه را از تظاهرات مذهبى گرفت و ابن المعلم (شيخ مفيد) فقيه (و پيشواى روحانى و دينى) شيعه را از بغداد تبعيد كرد و بدين وسيله آرامشى در شهر بغداد پيدا شد. [5]
وی هچنین در وقايع سال 398 مىنويسد: در ماه رجب اين سال در شهر بغداد فتنه ای واقع شد که سببش اين بود كه شخصى از محله «باب البصره» (دروازه بصره) به محله كرخ آمده و نزد ابن معلم (شيخ مفيد) در مسجدش كه در اين محل بود رفته و او را آزرده و زبان به دشنام شيخ باز كرده بود. همراهان شيخ به او حملهور شده و او را از مسجد رانده آنگاه به خانه ابوحامد اسفراينى و ابن اكفانى (دو تن از علماى سنی ها) رفته آنان را دشنام گفتند و به خانه ساير فقهاء سنى مذهب حملهور شدند که در اثر این کارآن ها مجبور شدند از خانههاى خود فرار كنند و ابوحامد اسفراينى به محله دار القطن رفت. انقلاب عظيمى در شهر بغداد برپا شد كه منجر به دخالت سلطان (بهاءالدوله) گشت. او جمعى را به زندان افكند و ابوحامد به مسجد و خانه خود باز گشت و ابن معلم (شيخ مفيد) را از بغداد تبعيد كرد تا بالاخره على بن مزيد در باره او وساطت كرده و وی به بغداد بازگشت.[6]
5. مقام علمى و شخصيت مفيد
در نظر عموم علماى شیعه و جمع زیادی از علمای اهل سنت شیخ مفید دانشمندی بزرگ محسوب می گردد که ـ علاوه بر دارا بودن عاليترين خصال و ملكات نفسانى ـ در علوم مختلف اسلامى مانند علم حديث، اصول، فقه، كلام، رجال و ادبيات فردی متبحر و استاد می باشد.
وی در مناظرات علمی شخصی چيره دست بود و از فن مناظره به نحو احسن استفاده ميکرد و با پيروان ساير مذاهب در عصر حکومت آل بويه در کمال عظمت و جلال به مباحثه و گفت وگو ميپرداخت.
موقعيت او نزد حاکمان آل بويه به گونهای بود که عضدالدوله بويهی گاهی به زيارت و ديدار وی ميآمد و در هنگام بيماريش از او عيادت ميکرد.
شيخ مفيد در مقام تدريس استادی دلسوز و زبردست و خوشسخن بود. او از فن مجادله به نحو احسن استفاده ميکرد و در برابر اشکالات افراد مستشکل فردی صبور بود و بدين جهت در مجلس درسش جمع کثيری از همه طوايف اسلامی از راه های نزديک و دور شرکت ميجستند و از خرمن وجودش توشه بر ميداشتند. وی با زحمات طاقت فرساي خويش بزرگان بسياری را در دامن خود پرورش داد و آن ها را به جامعه انسانی تقديم نمود که از آن جمله ميتوان به افراد زير اشاره نمود:
أ سيد مرتضی علمالهدی صاحب کتاب انتصار؛
ب سيد رضی گردآورنده نهجالبلاغه؛
ج شيخ طائفه محمد بن حسن طوسی صاحب کتاب تهذيب و استبصار؛
د سلّار ديلمی صاحب کتاب مراسم؛
ه احمد بن علی نجاشی صاحب کتاب رجال.
ابن حجر عسقلانی در كتاب لسان الميزان در باره او می گويد: او عالم شيعه و داراى تأليفات بسيارى است كه به دويست كتاب می رسد ... و به سبب عضد الدوله داراى صولتى عظيم بود. در سال 413 از دنيا رفت و هشتاد هزار شيعه جنازهاش را تشييع كردند، مردى بود بسيار زاهد و با خشوع و حريص در فرا گرفتن علم و دانش. گروه زيادى از او استفاده علمى كردند و خود او در ميان شيعه مقام ارجمندى را دارا شد تا بدان جا كه گويند بر همه ما منت نهاد. پدرش در شهر واسط معلم بود و در همان جا نيز به دنيا آمد و در قريه عكبرا كشته شد. گويند: عضد الدوله در خانه مفيد به ديدنش مىآمد، هر گاه بيمار می شد عيادتش می كرد. ابويعلى جعفرى كه داماد او بوده نقل می كند: كه شب ها اندكى می خوابيد سپس برمی خاست و به نماز يا مطالعه و يا درس و يا قرائت قرآن مشغول می شد .[7]
يافعى در كتاب مرآة الجنان در وقايع سال 413 گويد: در اين سال عالم شيعه و امام رافضه صاحب مصنفات بسيار و بزرگ شيعيان كه معروف به مفيد و ابن المعلم بود از دنيا رفت. او كسى بود كه در علم كلام و فقه و مناظره گوى سبقت را از ديگران ربوده و با اهل هر مذهبى مناظره و بحث می كرد. در دولت آل بويه مكانتى عظيم و مقامى ارجمند داشت. ابن طى گويد: او مردى بود كه صدقات و خيرات و خشوعش بسيار و نماز و روزهاش زياد و لباسش زبر و خشن بود. ديگرى گويد: گاهگاهى عضدالدوله به ديدن او مىآمد. بدنى نحيف و رنگى گندمگون داشت، هفتاد و شش سال عمر كرد و بيش از دويست جلد كتاب نوشت، روز فوتش مشهور است، در آن روز هشتاد هزار شيعه او را تشييع كردند و فوت او در ماه رمضان اتفاق افتاد.[8]
ابن كثير شامى در كتاب «البدايه و النهايه» گويد: محمّد بن محمّد بن نعمان ابو عبد الله معروف به ابن معلم بزرگ شيعه و مصنف و مدافع ايشان بود. او كسى بود كه سلاطين اطراف بدو معتقد بودند، زيرا در آن زمان ميل به مذهب شيعه بسيار شده بود. در مجلس درس او بسيارى از علماى مذاهب مختلف حاضر می شدند. [9]
محمد بن احمد ذهبى در كتاب «العبر بخبر من غبر» در وقايع سال 413 گويد: شيخ مفيد ابوعبداللَّه محمّد بن محمّد بن نعمان بغدادى كرخى که به ابن معلم نيز معروف بوده، عالم شيعه و امام رافضيان و داراى تصنيفات بسيار بوده است. ابن ابى طى در تاريخ اماميه گفته است: او شيخ مشايخ اين طايفه و زبان گوياى شيعه و در علم كلام و فقه و مناظره رئيس همگان بوده است، با اهل هر مذهب مناظره می نمود و در دولت آل بويه جلالتى عظيم داشت. [10]
6. توقیعات صادره از ناحیه مقدسه در شأن مفید
شیخ مفید در مقام خدمتگزارى به ساحت قدس حضرت صاحب الامر(عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) و آباء گرامش بدان پايه رسید كه از ميان علماى شيعه به توقيعات شريف از آن ناحيه مقدسه ممتاز گردید و بر طبق نقل طبرسى صاحب كتاب احتجاج به خطاباتى چون: «سلام عليك ايّها الولى المخلص فی الدين المخصوص فينا باليقين ... اَدام اللَّه توفيقك لنصرة الحق و اَجزل مثوبتك على نطقك عنّا بالصدق؛ سلام بر تو اى دوستدار مخلص در دين كه در ولايت ما مخصوص بيقين گشتهاى ... خداوند توفيقت را در يارى از حق مستدام فرمايد و پاداشت را در نشر علوم ما به راستى زياد و فراوان نمايد». [11] يا مانند توقيع ديگر: «هذا كتابنا اليك ايها الاخ الولىّ و المخلص فی ودّنا الصفىّ و الناصر لنا الوفیّ حرسك اللَّه بعينه التى لا تنام»[12] يا مانند توقيع ديگر: «سلام الله عليك ايها الناصر للحق الداعى اليه بکلمة الصدق ...»[13] و امثال اين گونه كلمات مفتخر گردد.
7. سفر به سوی دیار باقی
بالأخره اين فقيه بزرگ و متکلم نامی و راوی مورد اعتماد پس از آن كه هفتاد و شش يا هفتاد و هشت سال عمر شريف خود را در خدمتگزارى به اهل بيت معصومين و خاندان پاك پيغمبر اسلام(صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) گذراند، در شب جمعه سوم ماه مبارك رمضان در سال 413 در شهر بغداد چشم از جهان فرو بست. جنازه او را به محله «اشنان» آوردند و در ميدان وسعیى نهادند. متجاوز از هشتاد هزار نفر از شيعيان و گروه زيادى از اهل سنت با اشک و اندوه در تشييع جنازه و نماز بر او شركت كردند. سپس شاگرد بزرگوار وی سيد مرتضی بر بدنش نماز گزارد، آنگاه بدنش در منزلش دفن گرديد و پس از دو سال به حرم حضرت جوادالائمه(علیه السلام) منتقل گرديد و پايين پاي آن حضرت در کنار قبر استادش جعفر بن محمد بن قولويه به خاک سپرده شد. هم اكنون مزار شريفش در رواق مطهر كاظمين(عليهما السلام) در قسمت جنوبى آن داراى ضريح و صندوقى است و زيارتگاه شيعيان است.
ناگفته نماند که برخی از مخالفین متعصب در مرگش اظهار سرور و شادمانى كرده و جشن گرفتند، به عنوان نمونه خطيب بغدادى در شرح حال عبيداللَّه بن عبداللَّه مكنّى به ابوالقاسم خفّاف معروف به ابن النقيب كه يكى از علماى متعصب اهل سنت بوده چنین می نويسد: چون خبر مرگ مفيد به او رسيد از غايت سرور و شادى خانه خود را آراسته ساخت و به اصحاب خود دستور داد كه او را تهنيت گويند و به ايشان می گفت: اكنون كه مرگ شيخ مفيد را ديدم ديگر مرگ بر من دشوار نيست. [14]
گرچه شيخ مفيد دارای فرزندی به نام «علي» ملقّب به مستفيد که از بزرگان اصحاب محسوب ميگرديده بوده است، ولى اصحاب ما در باره زندگی وی در كتاب هاى خويش ذكر چندانی نكردهاند. وی بنابر آنچه گفته شده در سال 461 هجری قمری از دنيا رفته است. با این وجود شيخ مفيد دامادش ابوعلی محمدبن الحسن الجعفری را که فردی متکلم و فقيه بود در مقام جانشينی خويش قرار داد که وی نيز در سال 463 هجری قمری چشم از جهان فرو بست.
[1] . برای اطلاع بیشتر رک: نجاشي، احمد بن علي، رجال نجاشي، صص 399-403، رقم 1067- طوسي، محمد بن حسن، فهرست، صص 157 و 158، رقم 696- طوسي، محمد بن حسن، رجال طوسي، ص 514، رقم 124- مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، مقنعه، چاپ مؤسسة نشر اسلامي، مقدمة کتاب در زندگانی مؤلف، صص 5-22 - مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، چاپ اسلامیه تهران، مقدمه کتاب، صص10ـ 39ـ الشهید الاول، الروضه البهیه، چاپ بیروت، ج 1، مقدمه کتاب،صص53 ـ 56 - خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 17، صص 202 – 211، رقم11717.
[2] . يعنى جريان رفتن ابو بكر با پيغمبر( ص) در غار ثور كه اهل سنت آن را دليل بر خلافت ابو بكر می دانند.
[3] . ورام بن أبی فراس، مسعود بن عيسى، مجموعه ورام، چاپ تهران،ج2، ص 302 ـ ابن ادریس، محمد بن منصور، کتاب السرائر، چاپ جامعه مدرسین، قم، ج3 ، صص648 و 649.
[4] . ابن اثير، مبارک بن محمد الجزری، الكامل، ج9، ص 54.
[5] . همان،صص 61 و 62.
[6] . همان ،صص 71 و 72.
[7] . ابن حجر، احمد بن حجر عسقلانی، لسان الميزان، ج5،ص368.
[8] . یافعی، مرآة الجنان، چاپ هند، سال 1338،ج3، ص28.
[9] . ابن کثیر، البدايه و النهايه، ج12،ص15.
[10] . حامد حسين، عبقات الانوار، جاپ غدير، طبع دوم، تهران، ص212.
[11] . طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، چاپ نشر مرتضی، مشهد، ج2،ص497.
[12] . همان، ص498.
[13] . همان، ص498.
[14] . خطيب بغداديّ، أبو بكر أحمد بن علي، تاريخ بغداد، ج 10، ص382، رقم 5553.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله موسوی اردبیلی