صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> آثار فقهی >>
مرجع ما | آثار فقهی
فهرست:
اصول دين
موضوع: کتب استفتائی

 

اصول دين

 

دين مقدّس اسلام پنج اصل دارد به نام اصول دين:

1- توحيد

2- عدل 

3- نبوت 

4- امامت 

5- معاد

 

1- توحيد

توحيد كه زيربناى جهانبينى اسلامى است، همان شناخت خدا به دور از هر پيرايه، افسانه و جداى از هر آلودگى و ناتوانى است، نظام شگرف جهان، گواهى راستين بر وجود آفريدگارى يكتا، دانا و تواناست... و خلاصه توحيد عبارت از اين است كه انسان بداند، جهان هستى را پديدآورنده اى است كه آن را از نيستى به هستى آورده و زمام تمام كارها آفرينش، روزى، داد و دهش، زندگى، مرگ، تندرستى، بيمارى و... در قبضه اختيار و اراده خلل ناپذير اوست.

... تمام اين پديده ها، از كوچكترين ذرّه تا بزرگترين سيّاره و نظمى كه بر آن حكمفرماست به حكم عقل، دليل كافى و شاهد گويايى است بر وجود پديدآورنده اى حكيم، دانا و توانا كه در آيات زيادى از قرآن مجيد بر اين اصل مسلّم عقلى اشاره شده است.

آرى، اينها همه شاهد عظمت و بزرگى پروردگارى مى باشد كه به پيروى از عقل و فطرت به او معتقديم، او را مى پرستيم، از او يارى مى طلبيم و بر او توكّل مى كنيم.

 

 

صفات جمال و كمال خدا

خداى يكتا و بى همتا داراى همه صفات جمال و كمال است، مانند:

علم: بدين معنى كه او بر همه جهان آفرينش از كوچك و بزرگ و در هركجا حتّى از آنچه در قلب انسانها مى گذرد، آگاه است.

قدرت: بدين معنى كه او بر همه چيز توانايى دارد: هستى بخشيدن، آفريدن، روزى دادن، ميراندن و از بين بردن و توانايى بى مانند او همه را به وجود آورده است.

حيات: يا زندگى پايدار، بديهى است كه در جهان هستى حيات و زندگى وجود دارد و ممكن نيست، از چيزى كه خود فاقد حيات است، زندگى سرچشمه بگيرد. گذشته از آنكه علم و قدرت، ملازم حيات بوده و قدرت بدون زندگى و حيات، بى معنى و نامعقول است.

اراده و خواست: هدف از اثبات خواستن و اراده براى خدا، رسيدن به اين نكته است كه او در كارهاى خود، مجبور نبوده و مانند گُل نيست كه بدون اختيار و اراده، بوى خوش بدهد.

ادراك: يعنى علم به مدركات، او همه چيز را مى بيند و همه چيز را مى شنود، هر چند آهسته باشد.

قِدمت: يا ازلى بودن، يعنى او از قبل بوده و پيوسته خواهد بود زيرا وجودبخش سراسرِ جهان هستى اوست و هر چه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالى نداشته و هميشه به وجودبخش خود نيازمند است، بلكه ادامه وجود آن نيز به خواست و اراده او بستگى دارد، از اين رو همه جهان هستى حادث و نيازمند او است، امّا او قديم و از همه بى نياز است.

تكلّم: يا ايجاد سخن در چيزى، او هرگاه بخواهد با هريك از بندگان پاك و خالص خود، پيامبران و يا فرشتگان سخن مى گويد، يعني: صوت را خلق مى كند.

صدق: آنچه مى فرمايد راست بوده و وعده هاى او هيچ گاه تخلّف ندارد و همچنين پروردگار متعال، آفريننده، روزى دهنده، هستى بخش، بخشنده، كريم، مهربان، با گذشت و آمرزنده ... مى باشد.

 

 

صفات جلال خدا

از سوى ديگر، خدا اجلّ است از اينكه صفت نقص داشته باشد، يعني: خداى بزرگ از هر عيب و نقصى به دور، و از هر كم و كاستى مبرّاست، او مانند ما موجودى مادّى نيست تا جسم داشته باشد يا از اجزاى مختلف تشكيل شده يا جايى را پر كند و يا به نحوى قابل لمس و ديدن باشد، نه در دنيا و نه در آخرت.

او مادّه نيست تا قابل تغيير باشد، عوارض مادّى بر او راه ندارد، بنابراين بيمار نمى شود، گرسنه نمى گردد، خوابش نمى برد، پيرى و فرسودگى در او راه ندارد.

همتا و شريكى براى او نيست، بلكه او يگانه و يكتاست، صفات او عين ذات اوست و مانند ما و ساير مخلوقاتش نيست، خداى متعال از هر جهتى بى نياز است و هيچ گونه نياز و احتياجى به مشورت، ياور، وزير، لشكر، مال، ثروت و مانند آن ندارد.

 

2- عدل

پروردگار جهان عادل است، حقوق همه نزد او محفوظ و حقّ احدى را ضايع نمى كند، بين افراد بدون جهت فرق نمى گذارد. به طور كلّى بر جهان هستى عدالت حكمفرماست نه مساوات، در عدل اولويتها شرط است مثلاً در كلاس درس، عدالت اقتضا مى كند به هر دانش آموزى طبق معلومات و لياقت او نمره داده شود، نه آنكه تمام دانش آموزان از نمره هاى مساوى بهره مند شوند.

اصولاً بى عدالتى عبارت است از محروم كردن كسى از حقّ مسلّم او و موجودات جهانى حقّى بر خدا ندارند تا اختلاف در آفرينش، كيفيت آفريده ها و فراز و نشيب در زندگى بى عدالتى باشد و تفاوت بين آنها ستم محسوب گردد، زيرا ستم ره آورد نادانى، ناتوانى، جاه طلبى و مانند اينهاست كه ذات پاك پروردگار از اين نقص ها مبرّاست، او دانا و حكيم است، هيچ كارى را بدون مصلحت انجام نمى دهد، هرچه به آفريده هاى جهان هستى داده و يا از آنها گرفته، بى حساب و بى مصلحت نبوده و اگر به نظر سطحى ما، بى فايده و بدون مصلحت جلوه كند، معلول كوتاهى و نارسايى فكر و انديشه ماست، چنانچه مى دانيم نسخه پزشك، حاوى دارويى است كه داراى مصلحت براى بيمار است، اگرچه خصوصيت و جهت مصلحت آن را ندانيم.

در روايت آمده كه حضرت موسى (عليه السلام) از خدا درخواست كرد برخى از دادگريهاى خود را كه در ظاهر مشكل به نظر مى آيد به او نشان دهد. به او وحى شد كه به صحرا رود و بر سرچشمه آبى در كمين بنشيند و جريانى را مشاهده نمايد.

حضرت موسى (عليه السلام) به آنجا رفت، ديد اسب سوارى بر سرچشمه پياده شد و پس از كمى استراحت از آنجا دور شد، او كيسه پول خود را جا گذاشته بود، كمى بعد كودكى آمد و كيسه پول را برداشت و رفت، سپس پيرمرد نابينايى از راه رسيد و مى خواست وضو بگيرد كه در اين هنگام مرد اسب سوار برگشت و سراغ پول خود را از او گرفت و به او مظنون شد، كشمكش بين اين دو درگرفت و منتهى به كشتن مرد نابينا شد.

آنگاه به حضرت موسى (عليه السلام) كه از جريان سخت متأثّر شده بود وحى شد: اى موسى ناراحت مباش زيرا آن مرد اسب سوار مال پدر كودك را سرقت كرده بود و حال آن مال را ما به وارث او كه همان كودك بود برگردانديم، و اين مرد نابينا پدر مرد اسب سوار را كشته بود اينك به كيفر خود رسانديم.

اين بود نمونه اى از عدل و دادگسترى خداى عزّوجلّ در اين دنيا و امّا تجلّى عدل خدا و آشكار شدن آن براى همه، پس در آخرت خواهد بود.

 

 3- نبوّت

قبل از ورود به اين بحث، بيان اين نكته ضرورى است كه فلسفه آفرينش انسان چيست؟ آيا انسان پديده اى صرفاً مادى و براى لذّت ساخته شده و به طور كلّى هيچ گونه هدفى براى جهان هستى نيست؟ و يا انسان، گذشته از جنبه مادى، داراى بعد روحى و معنوى است كه اين جنبه نيز مانند بُعد مادّى در مسير تكامل قرار دارد؟

در متون اسلامى (آيات و روايات) اهداف متعددى براى خلقت انسان بيان شده و نقطه مشترك تمام آنها، عبارت از اين است كه هدف نهايى خلقت: تكامل وجود انسان در سايه تربيت ارزشهاى انسانى است «نيافريديم جن و انس را مگر براى پرستش».

در واقع، بندگى عبارت است از پرورش و تكامل انسان و هر عبادتى به نوعى در تربيت و ترقّى انسانيّت انسان، دخالت دارد و آزمايش و امتحان الهى نيز بر همين اساس استوار است: «خدايى كه آفريد مرگ و زندگى را تا شما بندگان را بيازمايد كه كدام نيكوكارتر است»

و «او خدايى است كه شما را جانشين گذشتگان اهل زمين قرار داد و بعضى از شما را بر برخى ديگر برترى داد، تا شما را در آنچه عطا فرموده آزمايش كند».

اين نكته شايان توجّه است كه آزمايش و امتحان الهى، ناشى از بى اطلاعى پروردگار عالم از نتيجه و عاقبت رفتار مردم نيست، بلكه چون امتحان، عامل مؤثرى جهت ظهور و تبلور استعدادهاى نهفته انسانى است، اين آزمايش به منظور به كارگيرى نيروهاى نهفته و بارآوردن استعدادهاى ذاتى انسان، مقرّر گرديده است. با توجّه به اينكه امتحان وسيله اى است براى آگاهى يافتن انسان در جهت شناخت استحقاق ثواب و عقاب خويش و در واقع محكمه اى در دادگاه وجدان بشر كه وى را در برابر آنچه را كه در اين آزمايش كسب نموده تسليم مى سازد.

خلاصه بحث: انسان در سير تكامل نهايى كه از راه بينش، آگاهى و عمل به دست مى آيد، قرار گرفته و تداوم اين راه مستلزم تداوم راهنماست.

 

راهنما كيست؟

آيا انسان از طريق عقل و خِرَد مى تواند بينش خود را كامل نموده، همه درستيها و نادرستيها را شناخته و راه سود و زيان زندگى را به دست آورد؟ مسلماً پاسخ منفى است، زيرا خِرد آنقدر كشش ندارد كه به تنهايى بتواند به طور كامل راهنما باشد، بلكه خِرد خود نيز نيازمند تربيت و پرورش است و چه بسا تحت تأثير محيطهاى فاسد، به انحراف كشيده شود، اميرالمؤمنين حضرت على (عليه السلام) يكى از اهداف بعثت انبيا را پرورش عقل شمرده و فرموده است: «انديشه ها و خردهاى فراموش و پنهان شده را آشكار و به كار مى اندازند».

آيا قوانين و ايدئولوژيهاى ساخت بشر، براى اصلاح فرد و جامعه كافى است؟ قرنهاست پيشنهادات گوناگونى براى اصلاح اجتماع از سوى دانشمندان عرضه شده و با توجّه به اختلاف شديد بين آنها كه گاهى تا حد نقطه مقابل يكديگر رسيده، به محدوديت عقل بشر و عدم آگاهى او به راز سعادت همه جانبه انسان در همه ابعاد زندگى پى برده و به دست مى آوريم هيچ گونه اطمينانى به ساختارهاى انديشه بشرى و پرداخته هاى تصوّرات و فكر محدود تئوريسينها نيست، گذشته از اينكه هيچ گونه ضامن اجرايى، براى پياده شدن آن قوانين، در بين نمى باشد.

امّا برنامه هاى آسمانى و مكتب انبيا، از اين رو كه مبدأش دانشى بى آغاز و بى انتهاست و هرگونه نقطه ابهام، زوايا، ريزه كاريها و خصوصيّات انسان را از هر مقام و فرد ديگرى بهتر مى داند، هيچ گونه احتمال خطا در آن راه ندارد، بنابراين ضرورت رسالت انبيا(عليهم السلام) و اصالت مكتب آنها روشن مى گردد.

 

پيامبر كيست و راه شناخت او چيست؟

پيامبر انسانى است كه بدون دخالت انسان ديگرى، استعداد آن را دارد كه به توسط وحى و ارتباط با مبدأ هستى و علم بى پايان او، مأمور تبليغ و رساندن احكام الهى باشد.

راه شناخت پيامبران واقعى از مدعيان دروغين آن عبارت است از:

1- اعجاز و قدرت بر كارهايى كه از توانايى نوع بشر بيرون است.

2- جمع آورى قراين و شواهد، از قبيل مطالعه و بررسى سوابق زندگى آنها قبل از بعثت از نظر اخلاقى، روانى، رفتار اجتماعى و تحقيق در محتواى دعوت آنها از نظر انطباق با موازين عقلى، مبانى منطقى و بازدهى مثبت و زيبنده دستورات آنها در اجتماع و افرادى كه در تحت تعاليم آنها پرورش يافته اند و...

3- بشارت و وعده پيامبر قبلى كه نبوّت او با دلايل قطعى ثابت شده است.

 

پيامبران بر دو دسته اند:

1 - غير اولى العزم: پيامبرانى كه محيط تبليغى آنها، محدود و داراى كتاب و دين جديد نيستند.

2 - اولوالعزم: پيامبرانى كه داراى دين، آيين جديد و كتاب آسمانى بوده و حوزه تبليغى آنها گسترده است، اين دسته از پنج شخصيت عظيم الشأن تشكيل شده و هركدام در يك مقطع خاص تاريخى مأمور به هدايت جامعه بشرى و رسانيدن فرامين الهى به مردم، از شرق تا غرب جهان بوده اند. آن بزرگواران عبارتند از:

1- حضرت نوح (عليه السلام) 2- حضرت ابراهيم (عليه السلام) 3- حضرت موسى (عليه السلام) 4- حضرت عيسى (عليه السلام) 5- حضرت محمّد(صلى الله عليه و آله و سلم) و رشته نبوّت با وجود مقدّس پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) پايان يافته و او آخرين پيامبر الهى است.

تعليمات جامع اسلام از نظر بينش دينى و قوانين اجتماعى به طورى تنظيم شده كه قدرت رفع نيازهاى جامعه بشرى را در هر عصر و زمانى دارد و به عنوان قانون، شريعت نهايى و رسالت ابدى، اديان ديگر را نسخ و اجازه پيروى از آنها را نمى دهد: «هر كس غير از اسلام دينى را بپذيرد، پذيرفته نيست و در آخرت از زيانكاران است».

 

 4- امامت

امام در لغت به معنى كسى است كه پيشاپيش پيروان خود در حركت بوده و عملاً رهبرى آنان را در يك مرام دينى، يا سياسى، يا مسير اجتماعى و يا مسلك علمى به عهده داشته و ديگران از او پيروى مى كنند.

با توجّه به معنى وسيع كلمه «امام» از نظر شيعه امامت منصبى است الهى و انتصابى نه انتخابى. و همچنان كه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) را خدا معرفى مى كند اين مقام نيز از جانب خدا به شايسته ترين، داناترين و وارسته ترين فرد داده مى شود. در اين بخش دو نكته مورد بحث قرار خواهد گرفت:

1- نياز به امام 

2- انتصابى بودن او از طرف خدا

 

ضرورت وجود امام 

دقّت و بررسى در لزوم فرستادن انبيا و نبوّت عامّه، ما را به واقعيّت نياز به وجود امام معصوم آگاه مى سازد، زيرا روشن است كه هرگونه تحرّك، چه مادى و چه معنوى نياز به زمامدار و رهبرى دانا دارد، زيرا ممكن است براثر نداشتن زمامدار و رهبر كه نقش مهم و عمده در گرو اوست، انحراف در مسير پديد آيد، نيروها هدر و هدف از دست رفته و به مقصد نرسند، اگر چه خدا انسان را با نيروى فكر و خِرَد مجهّز كرده، پيامبر و كتاب آسمانى براى او فرستاده، امّا انحراف پذيرى انسان، تأثّر او در شرايط خاص زمانى و مكانى و تأثير فشار و جوّ حاكم بر محيط سبب مى شود كه در تعيين راه خود اشتباه كند و به جاى ترقّى و رسيدن به سر منزل سعادت و تكامل، مسير قهقرايى و شقاوت را بپيمايد.

تنها امام معصوم است كه جامعه را از خطر گمراهى و انحراف مصون مى سازد، وجود امام معصوم مانند پيامبر مكمّل هدف آفرينش است، كوتاه سخن آنكه: امام معصوم عبارت است از زعيم مسلمانان، رهبرى دينى، سياسى و اجتماعى و اُلگوى انسان براى رسيدن به قلّه والاى انسانيّت و پيشرفت دنيا و آخرت، كه در پرتو وجود او تكامل مادى و معنوى انجام مى پذيرد و سعادت دنيا و آخرت تضمين مى گردد، زيرا او واسطه فيض الهى است.

 

تعيين امام به عهده كيست؟

نوع برداشت و درك مسلمانان، از امامت رمز اختلاف عقيده و تقسيم آنان به شيعه و سنّى شده است، عقيده شيعه - طبق فرموده قرآن و روايات پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت(عليهم السلام) - بر اين است كه امامت ادامه راه رسالت و نبوّت است و پيامبر به فرمان خدا رهبر و جانشين بعد از خود را تعيين و معرّفى نموده و زمام امور دينى و اجتماعى مردم را به او سپرده است و امام علاوه بر اداره امور اجتماعى مسلمانان، نگاهبان اصالت احكام الهى از انحراف و بيانگر نقاط پيچيده مسائل اسلامى مى باشد، بنابراين شيعه امامت را اصلى از اصول اعتقادى مى داند و همان طور كه تحقيق و بحث از مسائل نبوّت را در متن زندگى خود قرار مى دهد، در شناسايى امام و بحث از امامت نيز تقليد را روا نمى دارد، بلكه بر هر فرد واجب دانسته كه آن را با دليل و برهان درك كند.

آري! نبوّت و امامت با يكديگر توأم و غيرقابل انفكاكند و اين دو در بخشهاى مهمى از برنامه هاى دينى با يكديگر مشاركت دارند. با اين تفاوت كه پيامبر پايه گذار دين، مبلّغ قوانين آسمانى و طرف ارتباط مستقيم با وحى است و امام معصوم روشنگر، مبيّن و مفسّر آن بخشهايى از آيين پيامبر است كه در اثر نامساعد بودن محيط و شرايط زمان كاملاً بيان نشده است.

امام معصوم علاوه بر رهبرى حكومت اسلامى، اجراى قوانين و حفظ اصالت مكتب از كجى ها، انحرافات و افكار آلوده التقاطى مغرضين را به عهده دارد و حافظ منافع باطنى و تكامل معنوى افراد جامعه است. اين خصوصيّات اقتضا مى كند كه جانشين پيامبر كه مقام پرمسئوليت و خطير رهبرى جامعه در اختيار اوست، مانند شخص پيامبر داراى صفات عالى، خصوصيّات برجسته و ويژگيهاى استثنايى همچون مقام عصمت و مصونيّت از خطا و گناه، برخوردارى از علم و دانش سرشار در امور دين و دنيا و وارستگى از آلودگيها باشد، تا مقام امامت وى تحكيم گردد.

 

مسأله اى كه نمى توان ناديده گرفت 

با توجّه به شرايط سنگين و مهمّى كه براى امام معصوم ذكر شد، آيا مى توان مسأله جانشينى پيامبر و زعامت امّت را كه سرنوشت سازترين فراز عالم اسلامى است ناديده گرفت؟

هرگز! بنابراين تعيين امام معصوم مربوط به خدا است و او اين مقام را به هر كسى واگذار نمى كند.

از سوى ديگر، پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) كه زحمات فراوانى تحمّل نموده و مشقّات زيادى كشيده تا توانست آيين و مكتب خود را بنيان گذارد، آيا حكمت و اصول عقلى اقتضا مى كند كه امّت خود را بدون تعيين جانشين رها كند؟ آيا عقل و خرد مى پذيرد كه پيامبر در اين مسأله سرنوشت ساز، جانب سكوت و بى تفاوتى را بگيرد؟! آيا باوركردنى است پيامبرى كه اگر چند روزى براى غزوه اى از شهر مدينه خارج مى شد جانشين تعيين مى كرد، براى امّت اسلامى و محدوده وسيع و گسترده كشور اسلامى پس از خود جانشين تعيين ننمايد و مردم را در تحيّر و نابسامانى فكرى و عملى رها كند؟! آيا معقول است اسلام كه آيينى است جهانى و مخصوص به زمان و مكان معيّنى نيست، پيامبرش براى تداوم راه آن، هيچ گونه اقدامى ننموده و مسأله اساسى رهبرى را به دست فراموشى بسپارد؟!

با كمى انديشه روشن است كه از نظر عقل، تعيين امام و جانشين لازم است و با مراجعه به تاريخ و كتب حديث مطلب كاملاً واضح مى شود، زيرا پيامبر به صراحت بيان مى كند كه: «هر كس بميرد و امام معصوم زمان خويش را نشناسد در جاهليّت مرده است» در اين حديث شدّت مسئوليت و ضرورت شناخت رهبر معصوم به حدّى است كه انسان را در مرز كفر و جاهليّت قرار داده است، با اين وصف چگونه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) راضى خواهد شد كه امّت اسلامى به عصر جاهليّت عقب گرد نمايد؟!

آرى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در اوّلين مراسم ابلاغ رسالت خود، هنگامى كه به فرمان خدا نزديكانش را به منزل عموى خود ابوطالب فرا خواند، فرمود:

«... خدا به من دستور داده است كه من شما را به سوى آيين او دعوت نمايم، كدام يك از شما با من همكارى مى نمايد تا برادر و وصى و جانشين من باشد؟» هيچ كس پاسخ نداد جز حضرت على (عليه السلام) و پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) نيز او را به عنوان خليفه و امام بعد از خود تعيين فرمود.

 

ماجراى غدير خُم 

پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در آخرين سال عمر خود پس از شركت در مراسم حج - معروف به «حجة الوداع» - هنگام بازگشت به شهر مدينه در سرزمينى به نام «غدير خُم» كه از نظر جغرافيايى مرز جدايى راههاى مدينه، يمن، عراق و حبشه بود و در آنجا مردم از يكديگر جدا و هر يك از راهى به سوى وطن خويش مى رفتند، از سوى فرشته وحى با اين آيه مورد خطاب قرار گرفت: «اى پيامبر آنچه از سوى پروردگارت بر تو فرستاده شده، به مردم برسان و گرنه رسالت او را ابلاغ نكرده اى و خدا تو را از شرّ مردم حفظ مى كند».

پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) دستور توقّف داد، كسانى كه جلو روانه شده بودند برگشته و آنها كه از دنبال مى آمدند به پيامبر پيوستند، پس از اداى نماز ظهر بر بلندى كه از جهاز شتر ساخته بودند قرار گرفت، خطبه غدير را با صداى بلند و رسا خواند:

«... هان اى مردم! نزديك است دعوت حق را پاسخ گويم... من در ميان شما دو امانت گرانقدر و عزيز مى گذارم، يكى كتاب خدا و ديگرى خاندانم كه اهل بيت من مى باشند، خداى به من خبر داده كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد...». سپس دست على (عليه السلام) را گرفت، بلند كرد و او را به مردم به عنوان جانشين و امام بعد از خود معرّفى نمود و سه بار فرمود: «هركس را من مولايم پس اين على مولاى اوست»، سپس روى به درگاه احديّت نمود و عرضه داشت: «بار خدايا آنكه على را دوست دارد دوست بدار، و آنكه على را دشمن دارد دشمن بدار، خدايا ياران على را يارى و دشمنان او را خوار و ذليل كن، او را محور حق قرار بده»، سپس فرمود: الآن فرشته وحى نازل گشت و اين آيه را آورد: «امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما به عنوان آيين كامل و جاودان پذيرفتم». اين واقعه تاريخى در جلد اوّل كتاب شريف «الغدير» به تفصيل با ذكر مصادر شيعه و سنّى درج شده است.

 

امامت: اوّلين و آخرين دستور وحى 

بنابراين پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) در اوّلين مراسم تبليغ اسلام، جانشين خود را به حاضران در آن مجلس معرفى كرد و در آخرين مراسم تبليغ اسلام و به حضور دسته جمعى مسلمانان در غدير خُم نيز همان تعيين و انتصاب را بازگو نمود و با مهر تكميل دين از جانب خدا آن را مزيّن و آشكار ساخت، در بين اين دو واقعه نيز مكرّر، در موارد مختلف و مناسبت هاى متعدّد، امامت و جانشينى اميرالمؤمنين (عليه السلام) را گوشزد كرد، به گونه اى كه جاى هيچ گونه شبهه و ترديدى باقى نگذارد.

همچنين احاديث بسيار و متواترى از طريق اهل سنّت از پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) درباره امامان معصوم كه هريك از آنها از جانب خدا به مقام امامت منصوب شده اند رسيده است، گاهى از آنها به عنوان عترت و اهل بيتم ياد كرده، گاهى تعداد و شماره آنان را بيان نموده و فرموده است: «امامان بعد از من دوازده نفرند به تعداد نقباى بنى اسرائيل و حواريّون و اطرافيان خاصّ حضرت عيسى (عليه السلام)». يا فرموده است: «امامان بعد از من دوازده نفرند اوّلشان تو هستى يا على و آخرشان قائم است كه خداى تبارك و تعالى توسط او شرق و غرب عالم را مى گشايد». از سلمان فارسى نقل شده كه بر پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شدم، ديدم حسين بن على (عليه السلام) بر روى پاهاى مباركش نشسته بود، پيامبر ديدگان و دهانش را مى بوسيد و مى فرمود: «تو بزرگوار و آقايى و فرزند بزرگوار و آقا، تو امام، فرزند امام، برادر امام و پدر امامان هستى، تو حجّت خدا، فرزند حجّت خدا و پدر نُه حجت خدايى كه از نسلت پديد مى آيند و نهمى ايشان قائمشان مى باشد.

 

جانشينان بر حق پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

جانشينان پيامبر اکرم(صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم(عليهم السلام) به ترتيب عبارتند از:

1 - حضرت اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام)

2 - امام حسن مجتبى(عليه السلام)

3 - امام حسين شهيد(عليه السلام)

4 - امام زين العابدين حضرت على بن الحسين(عليه السلام)

5 - امام باقر حضرت محمد بن على(عليه السلام)

6 - امام صادق حضرت جعفر بن محمد(عليه السلام)

7 - امام كاظم حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام)

8 - امام رضا حضرت على بن موسى(عليه السلام)

9 - امام جواد حضرت محمد بن على(عليه السلام)

10 - امام هادى حضرت على بن محمد(عليه السلام)

11 - امام عسكرى حضرت حسن بن على(عليه السلام)

12 - امام زمان حضرت مهدى حجة بن الحسن(عجل الله تعالى فرجه الشريف)

 

 شيعه، نام آسمانى 

نكته شايان توجّه اين است كه كلمه «شيعه» در قرآن آمده و درباره ابراهيم خليل الرحمان به كار رفته آنجا كه مى فرمايد : (وَ اِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَبْراهِيم) يعني: «و به تحقيق كه از شيعيان و پيروان نوح، ابراهيم بود» و پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نام «شيعه» را براى پيروان و دوستداران حضرت على (عليه السلام) انتخاب نمود، چنانچه علماى سنّى نيز اين مطلب را گفته اند.

آرى، كلمه «شيعه» اين عنوان افتخارآميز پيروان اهل بيت(عليهم السلام) از لب هاى مبارك پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) شنيده شده و نقل گرديده كه در اين رابطه جابر بن عبداللّه مى گويد: خدمت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم، على (عليه السلام) از دور نمايان شد، پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: برادرم آمد، سپس به خانه كعبه توجّه نمود، دست مباركش را بر آن گذاشت و فرمود: «سوگند به آنكه جان محمّد در دست اوست، على و شيعيانش در قيامت رستگارند». و اين عنوان و لقب با عظمت در زمان رسول خدا به سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار كه ياران وفادار اميرمؤمنان (عليه السلام) بودند، گفته مى شد.

 

 5- معاد

(بازگشت جاودانه انسانها)

اعتقاد به اين حقيقت كه آدمى با مرگ فانى نمى شود، بلكه به سراى ديگرى منتقل گشته و در آنجا به سزاى كردار خوب يا بد خويش مى رسد، اعتقادى است كه تمام اديان آسمانى آن را بيان كرده اند و مى توان گفت كه دعوت مذاهب و اديان، براى اعتقاد به مبدأ، هم دوش اعتقاد به معاد بوده و پيامبران خدا با اصرار تمام اين نكته را تذكّر داده اند كه عالم شگفت انگيز خلقت، بيهوده نبوده و پس از انتقال از اين جهان پرونده تمام كارهايى كه در اين جهان انجام گشته بررسى و به نيكان پاداش و به تبهكاران كيفر داده خواهد شد، قرآن كريم مى فرمايد: «آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمى گرديد؟»

اثبات معاد تنها از طريق تعبّد و تسليم در مقابل دعوت اديان آسمانى نيست، بلكه از ديد عقل و خِرَد بر اساس پذيرش حكمت و عدالت خدا امرى روشن و قطعى است كه در كتب اعتقادى مفصّلاً بيان شده است. از طرفى يادآورى اين نكته بجاست كه ما مسأله معاد را پس از پذيرش خداى حكيم، دانا، عادل و توانا بررسى مى كنيم.

 

برزخ يا عالم پس از مرگ 

عالم برزخ: قرآن مى فرمايد: «و از پى آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند» برزخ عالم پس از مرگ و عالم قبر است، در آنجا از هر انسانى بازجويى مختصرى نسبت به كردار دنيا و اعتقاداتش خواهد شد و پس از پرسش و سؤال، متناسب با رفتار نيك و يا بد او در دنيا، برخوردى موقّت با او خواهد شد. پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين باره فرموده است: «قبر، يا بوستانى است از باغهاى بهشت و يا گودالى است از گودالهاى جهنّم». امّا زندگان احساس نمى كنند مانند كسى كه خوابيده و خواب شيرين مى بيند و در كمال خوشى است و يا خوابهاى دلهره انگيز مى بيند و بى نهايت در فشار، اضطراب و ناراحتى است، امّا اطرافيان وى هيچ گونه درك و احساسى از افسردگى و يا خوشى او نمى كنند، همين مثال كاملاً روشن مى كند كه چگونه زندگان، جسم خشك و بى حركت مرده اى را مى بينند، امّا خوشى يا ناراحتى و عذاب او را حس نمى كنند.

 

قيامت و عالم آخرت 

قيامت: پس از به هم خوردن زمين و آسمان و دگرگونى كُرات آسمانى، تمام انسانها از قبر بيرون آمده و زنده خواهند شد، همه مردم برانگيخته و احضار خواهند گرديد، در دشت پهناورى دادگاه عظيم الهى تشكيل مى شود، معيارهاى عدالت آن دادگاه ها كه پيامبران، امامان و نيكانند حاضر خواهند شد، پرونده هاى از پيش تشكيل شده به مردم داده مى شود، نامه اعمال به دست افراد خواهد رسيد، گواهان در آنجا شهادت هاى خود را خواهند داد و سرانجام گروهى كه در دنيا كار نيك كرده اند رستگار و آنهايى كه در دنيا مرتكب زشتيها شده اند گرفتار خواهند شد... روشن است كه چه بايد كرد، بايد خود را آماده نمود و به مقدار توان كار نيك انجام داد تا دچار زيانكارى و شقاوت نگرديد. شقاوت ابدى كه راه نجات و گريزى ندارد و كيفر و عذابى است دايمى... (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ) 

«هر كس به اندازه ذرّه اى كار خير انجام دهد پاداش آن را مى بيند و هر كس ذرّه اى بدى كند كيفر آن را خواهد ديد».