صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> آثار فقهی >>
مرجع ما | آثار فقهی
فهرست:
احكام قصاص
موضوع: کتب استفتائی

احكام قصاص
 
مسأله 3337: قصاص يا در جان است، مثلا كسى را بكشند. و يا در اعضاست، مثلا چشم كسى را بيرون بياورند و يا گوشش را قطع كنند.
 
مسأله 3338: قتل بر سه قسم است، اوّل: قتل عمد، يعنى كسى عمداً و به ناحق ديگرى را با حربه اى كه كشنده است بكشد، يا قصد كند با حربه اى كه غالباً كشنده است، او را بزند هرچند قصد كشتن نداشته باشد، دوم: قتل شبيه عمد، يعنى قصد زدن داشته باشد، نه قصد كشتن، مثلا بچّه اى را به جهت تأديب بزند و اتّفاقاً بميرد. سوم: قتل خطاى محض، يعنى نه قصد زدن داشته باشد و نه قصد كشتن، مثلا براى صيد آهو تير بيندازد و اشتباهاً به انسانى بخورد و او را بكشد، يا شخصى در خواب با پاى خود، كسى را پرت كرده و از بالا بيندازد و موجب مرگ او شود.
 
مسأله 3339: اگر كسى عمداً و به ناحق ديگرى را بكشد، ولىّ مقتول مى تواند با شرايط خاصى قاتل را بكشد، ولى در صورت دوم و سوم، يعنى در قتل شبيه عمد و قتل خطا، ولى حقّ ندارد او را بكشد. بلكه مى تواند ديه (خون بها) بگيرد.
 
مسأله 3340: ولىّ مقتول با پنج شرط مى تواند قاتل را بكشد، اوّل: اگر قاتل، آزاد است، مقتول نيز آزاد باشد، پس اگر شخص آزادى برده اى را بكشد، ولىّ مقتول نمى تواند او را بكشد. دوم: اگر قاتل، مسلمان است مقتول نيز مسلمان باشد، پس اگر مسلمان كافرى را بكشد، ولىّ او نمى تواند از قاتل قصاص كند. سوم: قاتل پدرِ مقتول نباشد، پس اگر پدرى فرزند خود را عمداً بكشد، نبايد او را بكشند. چهارم: قاتل بالغ و عاقل باشد، پس اگر بچّه يا ديوانه، كسى را بكشد، نبايد از او قصاص كرد. پنجم: مقتول، مهدورالدم نباشد، يعنى از كسانى نباشد كه قتل آنها جايز است، پس اگر كسى را كه در شرع، قتل او جايز است بكشد، نبايد او را بكشند.
 
مسأله 3341: اگر كسى شخصى را از روى عمد بكشد، چه او را خفه كند، يا با كارد و مانند آن بكشد، يا ديوارى روى او خراب كند، يا او را از بلندى بيندازد، يا غرق كند، يا بسوزاند، يا به قدرى او را با چوب بزند تا بميرد، يا هوا يا غذا را مسموم كند و بر اثر آن او را تلف كند و يا شيرى بر او مسلّط نمايد كه او را بدرد و مانند آن. و همچنين اگر كسى ديگرى را طورى مجروح كند كه بميرد يا او را شكنجه كند تا بميرد. در همه اين اقسام ولىّ مقتول، حق دارد با دارا بودن تمام شرايط، قاتل را بكشد.
 
مسأله 3342: اگر كسى شخصى را بگيرد و ديگرى او را بكشد و شخص سومى ايستاده، آنها را تماشا نمايد و چيزى نگويد، قاتل را مى كشند، كسى كه او را گرفته حبس ابد نموده و چشمهاى كسى كه آنها را ديده و چيزى نگفته است، بيرون مى آورند.
 
مسأله 3343: اگر مسلمانى، كافرى را بكشد، ولىّ مقتول نمى تواند قاتل را بكشد، هرچند كافر ذمّى باشد، بلكه بايد هر قدر كه حاكم شرع صلاح مى داند، قاتل را تعزير كنند و بايد قاتل ديه مقتول را بپردازد امّا اگر كافر، مسلمانى را بكشد، ولىّ مقتول مى تواند كافر را بكشد و اگر كافر، كافر ديگرى را بكشد ولىّ مقتول مى تواند قصاص كند و اگر كافر ذمّى مسلمانى را از روى عمد بكشد، بايد قاتل را با همه اموالش به ولىّ مقتول، بدهند و او مى تواند او را برده كرده يا بكشد يا عفو كند.
 
مسأله 3344: اگر پدرى فرزند خود را عمداً بكشد، به دستورى كه در احكام ديه گفته مى شود، ديه مى پردازد و هر قدر حاكم شرع صلاح مى داند، او را تازيانه مى زنند، امّا اگر قاتل يكى ديگر از خويشان باشد، ولىّ مقتول مى تواند قاتل را بكشد، اگرچه مثلا مادرى فرزند خود را بكشد، پدر مى تواند او را بكشد.
 
مسأله 3345: اگر بچّه يا ديوانه، شخصى را بكشد، ولىّ مقتول نمى تواند او را بكشد و ديه مقتول بر « عاقله » يعنى ارحام پدرى قاتل خواهد بود، زيرا كارى كه بچّه يا ديوانه از روى عمد انجام مى دهد، خطا حساب مى شود. و اگر مردى بچّه اى را بكشد، ولىّ مقتول مى تواند قاتل را بكشد، امّا اگر كسى ديوانه اى را بكشد، بايد ديه بدهد، مگر ديوانه به او هجوم كرده باشد و او وقتى مى خواسته او را دفع كند بميرد كه در اين صورت، خونش هدر است.
 
مسأله 3346: ديه زن، نصف ديه مرد است، بنابراين اگر دو زن يك مرد را بكشند، ولىّ مقتول مى تواند بدون آنكه چيزى به ورثه زنها رد كند، هر دو را بكشد، امّا اگر دو مرد، يك مرد را بكشند، ولىّ مقتول در صورتى مى تواند هر دو را بكشد كه به ورثه هر يك نصف ديه را بپردازد.
 
مسأله 3347: اگر چند نفر شخصى را بكشند، ولىّ مقتول مى تواند همه آنها را بكشد، ولى بايد ديه اى كه زيادتر از جنايت آنها است، به ورثه شان بپردازد، مثلا اگر پنج نفر دسته جمعى، يك نفر را بكشند ولىّ مقتول مى تواند همه آنها را بكشد و مقدار چهار ديه، به ورثه آنها بپردازد و مى تواند بعضى را بكشد و از بعضى ديگر به اندازه جنايت آنها ديه بگيرد و در اين صورت بايد به ورثه آنهايى كه كشته است، زيادى بر جنايتشان را ديه بپردازد.
 
مسأله 3348: اگر چند زن، مردى را بكشند، اگر ولىّ مقتول همه آنها را بكشد، بايد زيادى بر ديه دو زن را به ورثه آنها بدهد، زيرا ديه هر كدام آنها پانصد دينار است.
 
مسأله 3349: اگر يك مرد و يك زن، شخصى را بكشند، چنانچه ولىّ مقتول هر دوى آنها را بكشد، بايد نصف ديه را به ورثه مرد بدهد ولى لازم نيست به ورثه زن چيزى بدهد و چنانچه فقط زن را بكشد، مى تواند نصف ديه را از مرد بگيرد و اگر فقط مرد را بكشد، بايد نصف ديه را به ورثه مرد بدهد و نصف ديه را از زن بگيرد.
 
مسأله 3350: اگر برده و آزادى، يك نفر آزاد را بكشند، ولىّ مقتول مى تواند هر دوى آنها را بكشد و در اين صورت، بايد نصف ديه را به ورثه آزاد بدهد و چنانچه قيمت برده، بيش از پانصد دينار كه نصف ديه است باشد، بايد اضافى را به مالك برده بپردازد، مثلا اگر قيمت برده، ششصد دينار باشد، بايد صد دينار به مالك برده بدهد.
 
مسأله 3351: قتل از سه راه ثابت مى شود، اوّل: خود قاتل، در صورتى كه تمام شرايط اقرار در او باشد، به قتل اقرار كند. دوم: دو نفر عادل شهادت بدهند. سوم: باقَسامه به « فتح قاف »، يعنى قَسَم هايى كه بر اولياى مقتول تقسيم مى شود، پس اگر ادعا شود شخصى قاتل است، چنانچه دليلى باشد كه موجب ظن به درستى گفته مدعى شود، مثلا قاتل را، در حالى كه اسلحه خون آلودى به دست دارد، نزد مقتول ديده باشند، يا مقتول را در خانه اى ببينند كه در آن خانه كسانى باشند، يا يك نفر عادل شهادت داده باشد و يا چند نفر فاسق شهادت دهند، در اين صورت « قَسامه » ثابت مى شود. ولى اگر دليلى نباشد، مُنكِر مى تواند يك قسم بخورد و تبرئه شود و چنانچه قسم نخورد، اگر مدّعى قسم بخورد، ثابت مى شود منكِر قاتل است.
 
مسأله 3352: در صورت اوّل كه دليل ظنى هست، اگر مدعى و خويشان او پنجاه قسم ياد كننده كه متّهم قاتل است، قتل ثابت مى شود. و چنانچه قوم و خويش نداشته باشد، يا كمتر از پنجاه نفر باشند يا بعضى از آنها حاضر نباشند قسم بخورند، كسانى كه قسم مى خورند بايد مكرر قسم بخورند، مثلا اگر كسانى كه آمده اند و حاضرند قسم بخورند بيست و پنج نفر باشند بايد هر كدام، دو مرتبه قسم بخورد و اگر ده نفر باشند، بايد هر كدام پنج مرتبه قسم بخورد كه متّهم، قاتل است. و چنانچه مدعى قسم نخورد، اگرچه خويشان او حاضر باشند قَسَم بخورند، اگر منكر و خويشان او پنجاه مرتبه قَسَم بخورند كه متّهم مبرّا است، قتل ثابت نمى شود و اگر خويشان او قسم نخورند، متّهم بايد پنجاه مرتبه قسم بخورد.
 
مسأله 3353: اگر كشته اى بين دو دِه پيدا شود، چنانچه كشته به يكى از آنها نزديك تر باشد، ورثه مقتول مى توانند با « قَسامه » اهل دهى كه به آن نزديكتر بوده محكوم كنند، ولى اگر نسبت به هر دو، يك اندازه باشد، ورثه مقتول مى توانند با اهل هر دوى آنها، با « قَسامه » رفتار كنند. و اگر كشته اى در صحرا، يا بازار و مانند آن پيدا شود، ورثه حق ندارند با كسى « قَسامه » نمايند، زيرا دليلى نيست كه موجب ظن به گفته مدعى شود.
 
مسأله 3354: اگر يكى از طرفين يقين نداشته باشد، نمى تواند قسم بخورد، چنانچه « قَسامه » در صورتى صحيح است كه دو شاهد عادل در كار نباشد.
 
مسأله 3355: اگر كسى عمداً و به ناحق ديگرى را بكشد، ولىّ كشته مى تواند قاتل را بكشد و مى تواند او را عفو كند و مى تواند مقدارى كه در احكام ديه گفته مى شود از او به عنوان « ديه » بگيرد، به شرط آنكه قاتل راضى شود. و اگر ولىّ براى گذشت از قصاص، بيشتر از ديه بخواهد اشكال ندارد و در اين صورت قاتل مى تواند با دادن اضافى، خود را از مرگ نجات دهد، چنانچه جايز است قاتل با ورثه مقتول به كمتر از ديه، مصالحه كند.
 
مسأله 3356: حقّ قصاص به كسى كه از مال ارث مى برد، ارث مى رسد، مگر شوهر و زوجه. و در اينكه برادران مادرى ميّت، از حق قصاص ارث مى برند تردّد است، بنابراين اگر كسى را به قتل برسانند و پيش از آنكه ولىّ او را قصاص كند فوت شود، حق قصاص به ورثه ولىّ مى رسد.
 
مسأله 3357: اگر ولىّ مقتول بخواهد قصاص كند، بايد با شمشير يا چيزى كه حاكم شرع اجازه دهد، قاتل را بكشد. و جايز نيست او را قطعه قطعه كنند، چه او مقتول را با شمشير كشته باشد يا به وسيله مسموم كردن هوا و يا غذا، يا آتش زدن و يا غرق كردن و مانند آن كشته باشد.
 
مسأله 3358: اگر ولىّ مقتول چند نفر باشند، بايد همگى به قصاص مطالبه كنند و اگر بعضى ديه بطلبند و قاتل نيز بپردازد، بقيّه مى توانند ديه بگيرند يا قصاص كنند، ولى اگر قصاص كنند، بايد به مقدارى كه به عنوان ديه به بقيّه داده است به او بپردازند.
 
مسأله 3359: اگر پيش از آنكه از قاتل قصاص كنند وى بميرد، ولىّ مقتول مى تواند ديه را از ارث قاتل بگيرد.
 
مسأله 3360: اگر قاتل به حرم مكّه مكرّمه پناه ببرد، نبايد از او قصاص كنند، بلكه در غذا و آب بر او تنگ مى گيرند، تا از حرم خارج شده و از او قصاص نمايند، امّا اگر در حرم كسى را بكشد، او را نيز در حرم مى كشند.
 
مسأله 3361: اگر كسى يكى از اعضاى شخصى را ناقص كند، آن شخص مى تواند از او قصاص كند، به شرطى كه همه شرايط قصاص، موجود باشد.
 
مسأله 3362: اگر كسى گوش شخصى را بكند، يا چشم كسى را بيرون بياورد، يا زبانش را قطع كند، يا بينى كسى را ببرد، يا دست و يا پايش را قطع نمايد، مجنى عليه مى تواند متقابلا از او قصاص نمايد، مثلا اگر چشمش را بيرون آورده او نيز چشمش را بيرون آورد و فرقى بين كندن و بريدن نيست.
 
مسأله 3363: اگر كسى دست راست شخصى را قطع كند، دست راست او را قطع مى نمايند و اگر دست چپ او را قطع كرده، دست چپش را قطع مى كنند و همچنين است پا. و اگر شست كسى را ببرد، مى توانند شست او را ببرند و چنانچه جنايت كار مثلا دست راست ندارد و جنايت بر دست راست واقع شده، مجنى عليه مى تواند دست چپ او را به جاى دست راست قطع كند.
 
مسأله 3364: كسى كه يك چشم دارد، چنانچه يك چشم كسى را كه دو چشم او سالم است كور كند، مجنى عليه مى تواند چشم او را كور نمايد، هرچند موجب كورى كامل او شود و نيز اگر جانى يك پا داشته باشد و پاى كسى را قطع كند مجنى عليه مى تواند، پاى او را قطع كند، هرچند موجب زمين گير شدن او شود. و اگر مجنى عليه، يك چشم داشته باشد و جانى آن را كور نمايد، فقط يك چشم جانى را مى تواند كور نمايد. و همچنين است در پا، دست و مانند آن.
 
مسأله 3365: اگر قصاص كردن در گيسوان ممكن باشد، مثلا مويى كه مى رويد در مقابل مويى كه جانى تراشيده و مى رويد بتراشند، يا مويى كه نمى رويد در مقابل مويى كه تراشيده و معمولا نمى رويد بتراشند، مجنى عليه مى تواند قصاص كند.
 
مسأله 3366: قصاص كردن در كفل، آلت، دندان، تخمها و مانند آن جارى است.
 
مسأله 3367: مجنى عليه، مى تواند با جانى سازش و صلح كند كه در عوض قصاص، به مقدار ديه يا بيشتر يا كمتر، از او پول بگيرد.
 
مسأله 3368: هر عضوى كه قصاص دارد، چنانچه جانى آن را نداشته باشد بايد ديه آن را بپردازد.
 
مسأله 3369: در قصاص، بزرگ و كوچك فرق نمى كند، البته بعد از بلوغ، بنابراين اگر پير مردى دست جوانى را قطع كند، مجنى عليه مى تواند دست او را قطع نمايد و همچنين است اگر جوانى دست پيرى را قطع كند. و نيز عالم و جاهل و شريف و غير شريف در قصاص يكسانند.
 
مسأله 3370: اگر زن دست مردى را قطع كند، مرد بدون آنكه از او چيزى بگيرد مى تواند دستش را قطع كند، ولى اگر مرد دست زن را قطع كند، زن در صورتى مى تواند قصاص كند كه تفاوت بين ديه دست مرد را كه پانصد دينار است. و بين ديه دست زن كه دويست و پنجاه دينار، است يعنى دويست و پنجاه دينار به مرد بدهد.
 
مسأله 3371: اگر شخصى انگشت كسى را جدا كند و بعد دست شخص ديگرى را قطع نمايد، بايد اوّل انگشت او را براى جنايت اوّل ببرند، سپس براى جنايت دوم دستش را قطع نمايند. و در اين صورت بايد ديه يك انگشت را به دومى بدهند و اگر برعكس باشد، يعنى اوّل دست كسى را قطع نمايد و بعد انگشت ديگرى را جدا كند، بايد دستش را براى اوّلى قطع نمايند و ديه انگشت را به دومى بدهند.
 
مسأله 3372: اگر مسلمانى دست كافر ذمّى را قطع كند، ذمّى نمى تواند از او قصاص كند و همچنين اگر آزادى دست برده اى را جدا نمايد، برده نمى تواند دستش را جدا كند. بلكه بايد ديه بپردازد و تفصيل مسأله را در كتب مفصله بيان شده است.
 
مسأله 3373: در شدّت گرما يا شدّت سرما نمى توان براى اعضا قصاص كرد. و همچنين قصاص با وسيله غير صحيحى جايز نيست، زيرا احتمال سرايت وجود دارد و حال آنكه بايد در قصاص منتهاى دقّت به عمل آيد.
 
مسأله 3374: اگر كسى بر ديگرى جراحتى وارد آورد، مجنى عليه مى تواند قصاص كند، به شرط آنكه عمق جراحت و طول و عرض آن را ملاحظه كرده و به همان اندازه قصاص كند. و اضافه بر آن حرام است و در اين صورت فرق نمى كند، بدن جانى بزرگتر باشد يا كوچكتر، مثلا اگر شخص لاغرى مقدار چهار انگشت از دست آدم فربهى پاره كند، مجنى عليه مى تواند به همان اندازه، از دست او پاره كند، هرچند چهار انگشت در دست لاغر بيشتر باشد.
 
مسأله 3375: اگر جراحتى كه در قصاص، بر جانى وارد ساخته زيادتر از جنايت او باشد، مجنى عليه ضامن است، خواه از روى عمد بوده يا از روى جهل باشد.
 
مسأله 3376: اگر زن آبستن، كسى را بكشد، تا وقتى كه بچّه به دنيا نيامده و كاملا از مادر بى نياز نشده، نبايد او را بكشند، ولى اگر دست كسى را قطع كند يا جراحتى بر شخصى وارد سازد، چنانچه قصاص كردن ضررى بر بچّه وارد نسازد، مى توانند دستش را قطع كنند يا به مقدار آن جراحت او را مجروح كنند وگرنه جايز نيست.
 
مسأله 3377: اگر كسى كه دستش سالم است، دست جذام دارى را قطع كند، مجنى عليه، مى تواند دست او را قطع نمايد و همچنين اگر كسى كه قوه شامه دارد، بينى كسى را كه قوّه شامه ندارد، ببرد اگر بينى او را ببرند مانعى ندارد. و نيز اگر كسى كه گوش شنوا دارد، گوش كرى را قطع نمايد، مجنى عليه حق دارد گوش او را، هرچند كه شنواست، قطع نمايد.
 
مسأله 3378: اگر كسى بر طفل يا ديوانه جنايت كند، ولىّ با حاكم شرع نسب به قصاص، ديه و مانند آن، توافق مى كنند.
 
مسأله 3379: اگر كسى به وسيله اى از وسايل پزشكى، كبد، يا قلب، يا كليه و يا ريه كسى را قطع كند، مجنى عليه نمى تواند ازاو قصاص كند، بلكه مى تواند ديه بگيرد.